همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱۸ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم



سال های اخیر یکی از مهم ترین تمرین های من در زندگی تمرین بی خیال بودن است. 

وقتی توی لیست خرید نوشته ام سیر و همسرم به جای یک بوته سیر با یک کیلو سیر برمی گردد، زن غرغروی درونم میخواهد سر خودش را بکوبد به دیوار که آخر بعد چندسال زندگی هنوز نمی داند سیر را بوته ای می خرند نه کیلویی! یکبار من اندازه ننوشتم... اما قبل از اینکه دهانش به غرغر باز شود زن بی خیال درونم لبخند می زند و می گوید: بی خیال! بیا فکر کنیم حالا این همه سیر رو چیکارش کنیم؟ و نتیجه اش می شود یک شیشه پودرسیر خانگی خوش عطر. غز نمی زنم، الکی اوقات تلخی نمیکنم ولی از دفعه بعد سعی میکنم یادم نرود که اندازه هرچیز را بنویسم حتی اگر خیلی واضح باشد. 

وقتی از مهمانی برگشته ایم و تا پایمان به کوچه میرسد زن غرغرویی که تمام مدت مهمانی خودش را به خاطر فلان رفتار یا حرف شوهرش خورده می آید دهان باز کند و شکایت کند و تذکر دهد... زن بی خیال درونم سریع دستش را میگیرد که ولش کن! حالا که گذشت! کی یادش می مونه؟ ماهو نگاه کن که چه قشنگه امشب...

وقتی از حرف مادرشوهرم ناراحت شده ام و زن غرغروی درونم آماده است که به محض برگشتن شوهرش سر دردودل را باز کند، زن بی خیال درونم جلو می آید که بی خیال! چرا اوقات خودمونو تلخ کنیم؟ الکی شبت خراب میشه. کی این حرفا تاثیری داشته؟ حالا که گذشت. یه چایی خوشرنگ واسه شوهرت بریز بشینیم با هم فیلم ببینیم...

وقتی غذای مهمانیم خراب شده، کادوی دوستم را فراموش کردم، امتحانم را خراب کردم، یکی از ظرف های قشنگم را شکسته ام، دیروز دوساعت تمام آشپزخانه را شستم وحالا چاهش زده بالا...

توی تمام این موقعیت ها تا زن غرغرو شروع می کند به آه و ناله، زن بی خیال سر و کله اش پیدا می شود. اول یک چشمک زیرکانه می زند و بعد توی گوشم زمزمه می کند زن خوب زن بی خیال است! الکی اوقات خودت و شوهرت رو تلخ نکن. هیچی ارزششو نداره. همه اینا میگذره...

*** 

خیلی فکر کردم که به جای این تیتر جمله دیگری بگذارم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که اینقدر مطلق و بدون شرط حرف نزنم اما نشد. تیتر بالا جمله ای است که من در هفته بارها سر اتفاقات مختلف با خودم تکرار میکنم و آنقدر توی ذهنم جاافتاده که نتوانم با جمله معقول تری عوضش کنم. 

الان که چندین سال از زندگی مشترکم گذشته دیگر نه ذوق و شوق چشم بسته آن اوایل را دارم و نه گیجی و درماندگی سالهای بعدش را ، انگار بعد همه آن فراز و نشیب ها به پختگی و سکونی رسیده ام که نگاهم را نسبت به خیلی چیزها عوض کرده، مثل تعریف زن خوب!

حالا یکی از مهم ترین توصیه هایم به دوستان تازه متاهل و یکی از شاخصه های مهم زن محبوب در نگاهم همین بی خیال بودن است. همین بی خیال بودن عحیب و غریب و سوال برانگیز. 

بی خیال بودن یعنی زندگی را باید ساده گرفت. از سر تلخی ها و خوشی ها و آسان و سختش راحت گذشت. نباید هی گیر کرد و گیر داد. بزرگ کردن مسائل پیش پا افتاده - وقتی بیشتر مسائل پیرامون ما پیش پا افتاده اند- یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که ضررش پیش تر و بیشتر از هرکسی به خودمان میرسد. آدم هایی که زندگی را ساده میگیرند هم خودشان روزهای شادتری را سپری می کنند هم اطرافیانشان از بودن با آنها حس خوشبختی بیشتری دارند. 

دیر یا زود به این نتیجه میرسیم که نمی شود همه چیز/همه کس ایده آل ما باشد. نمی شود اختلاف نظر نباشد، اشتباه نباشد، و آدم هایی که به این نتیجه می رسند آدم های خوشبخت تری هستند. آدم هایی که ساده می گیرند و ساده می گذرند. هیچ چیز را بزرگ نمی کنند. بلدند رود فراموش کنند و ذهنشان را از یک موضوع اعصاب خردکن خیلی سریع معطوف چیز دیگری می کنند. 

مردها عاشق این زن ها هستند!

زن هایی که غر نمی زنند.

زن هایی که بیشتر اوقات راضی اند. برق خوشحالی توی چشم هایشان می درخشد. روزی پنح بار لب برنمی چینند و رو بر نمی گردانند. 

بی بهانه شادند. سرخوشند. 

زن هایی که به سختی می توان آنها را عصبانی یا ناراحت کرد. 

این زن ها پناهگاه همسرشان هستند. همان هایی که وقتی مرد به چهره شان نگاه می کند غم عالم از دلش می رود. 

شما چنین زن هایی سراغ دارید؟ چقدر نسلشان نایاب شده...

زن های امروز انگار دنبال بهانه برای خودخوری می گردند. از همه چیز ناراضی اند.



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



 

اصلا سبزی پاک کردن تنهایی هیچ جوره نمی چسبد. سبزی رفیق صحبت می خواهد. که روفرشی پهن کنید، کنار هم روی زمین بنشینید؛ به کهنه بودن نعناها و زود زرد شدن شاهی غر بزنید و آنقدر از زمین و آسمان و این و آن تعریف کنید که آخر سر نفهمید چطور چندکیلو سبزی پاک شده پیش پایتان است. 

ولی توی دنیای شلوغ پلوغ و تنهای امروز، اگر مجال سبزی خریدن و سبزی پاک کردنی هم پیدا شد، رفیق صحبتش را از کجا جور کنیم؟ و از آن سخت تر که چطور اهلش را گیر بیاوریم که دوکیلو سبزی پاک کردنمان نشود اندازه دو دفتر غیبت و حرف مردم؟

من یک خانم باجی جان دارم که برایم شکل مادربزرگ های مهربان قصه هاست. همان قدر دوست داشتنی، همان قدر نورانی، همان قدر مهربان و صبور و دلسوز. سیاست و عاقلی اش حرف ندارد. دست های چروکیده اش آنقدر ورزیده است که می داند چطور تره ها را سریع دسته کند، سر و تهش را بزند و و یک اندازه خرد کند بریزد توی تشت. انگشت های کشیده اش انگار مو را از ماست بکشند بیرون، تند تند سیاه ها و پلاسیده های ساقه ریحان ها را جدا می کنند و تا من به خودم بیایم و فکرم را از قرمزی خوشرنگ تربچه ها و سفیدی صدفی پیازچه ها بتکانم، نصف سبزی ها را تمام کرده. 

خانم باجی جان، روی فرشته گون درون من است. مادربزرگ وقت های تنهایی و بی حوصلگی. که بنشینی کنار دستش و همان طور که دسته های سبزی را از هم جدا میکنی، دسته دسته غصه های درونت را بریزی بیرون. از زمین و زمان و آدم ها و کارهایشان تعریف کنی. غر بزنی، شکایت کنی و او هی لبخند بپاشد به صورتت و همان طور که قربان صدقه ات می رود آرامت کند. که عزیزکم، دخترکم غصه نخور. دنیا همینه. تو بساز، تو ببخش، تو خوب باش...

تو هی خیره سری کنی که دیگر خسته شدم و مگر من چه هیزم تری به این آدم ها فروخته ام و او هی دلداری ات بدهد که می فهممت. می دانم. حق داری ولی چه میشود کرد؟ باز هم بگذر. باز هم نبین و ببخش. 

ناامیدانه سربلندکنی که خانم باجی جان مگر دفعه آخر است؟ مگر کسی قدر خوبی ها را می داند؟ مگر بخشیدن ما اخلاق آدم ها را درست می کند؟ و خانم باجی جان صادقانه زل بزند توی چشم هایت که نه قربانت بروم. دفعه آخر نیست. هرکس هم که بگوید دفعه آخر است دروغ گفته. رسم دنیا همین است. که هی ببخشی و هی تکرار کنند، هی بگذری و هی متوقع شوند. ولی چه کارش می شود کرد؟ تو بزرگ باش. تو دل نبند. تو خانومی کن...

سبزی خوردن های خوش آب و رنگ را که زیر شیر آب می گیرم تا گل و لایشان شسته شود، به خانم باجی جان فکر می کنم. به آن روی فرشته گون درونم. به آن مهربانی نهفته که فقط گاه گاهی بلد است سر بیرون بیاورد و همان گاه گاه ها هم بیشتر از هر دوست و رفیق و مشاوری آرامم می کند. 

خانم باجی جان رفته و من به اندازه تمام ریحان های بنفش عالم توی سرم چرخ خورده: مرنجان و مرنج.


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



روزها و ماه های اول ازدواج همه چیز قشنگ است. ذوق رسیدن و پیداکردن شریک زندگی آنقدر زیاد هست که تفاوت ها و دلخوری ها به چشم نیایند. گذشت هامان خیلی عمیقند. چشم پوشی هامان خیلی زیادند. 

ولی آدم ها برای هم عادی می شوند. به معجزه ازدواجمان عادت می کنیم. خوبی های شریک زندگی مان به چشممان وظیفه می آید و آن وقت است که دلخوری ها کم کمک راه خودشان را به حریم زندگی باز می کنند. 

هرآدمی ضعف هایی دارد، فرق هایی دارد، اختلاف سلیقه ها و اشتباه هایی هست که این دلخوری ها را می سازد. اصلا این تفاوت روحیات و نگاه ها که زمینه ساز دلخوری ها می شوند لازمه رابطه انسانی است. 

اما چه اتفاقی می افتد که زوج عاشق ده سال پیش می شوند زن و مرد تنها و سرخورده امروز؟

به نظر من دلیل اصلی خراب شدن رابطه ها همین دلخوری های ریزه ریزه است. ناراحتی ها و انتظاراتی که آرام آرام، ریز ریز، روی هم جمع شده. به چشم نیامده و هی تلنبار شده و رسیده به اینجا. انگار با یک چاقوی کوچک هی روی درخت رابطه خراش انداخته باشیم. خراش ها آن اوایل کوچک و سطحی است. به چشم کسی نمی آید و هیچ کدام از طرفین هم زحمتی برای مداوایش نمی کشد. ولی وقتی به خودمان می آییم که ماه به ماه و سال به سال روی هم جمع شده و  با درخت زندگی مان کار چند تبر عمیق را کرده است...

این دلخوری های ریز ریز را پیدا کنیم!

مثلا همسر شما روی سر وقت رسیدن حساس است. از آن طرف شما بی خیال و سرخوشید و اغلب دیرتر از وقتی که باید حاضر می شوید. هربار که قرار است دوتایی به جایی بروید یا همسرتان جایی منتظرتان است این تاخیرهای شما آزارش می دهد و شکایت می کند. در ظاهر به نظر می آید که چند دقیقه غرغر کرد و تمام شد. اما فقط همین نیست. آن خراش کوچک افتاده است. دفعه بعد و دفعه های بعد هم که با دیرحاضر شدنتان ناراحتش کنید خراش عمیق تر می شود. بعد دوسه سال شاید یکی از زخم های عمیق رابطه تان را از تاخیرهای چنددقیقه ای ساده خورده باشید. 

همسر شما روی صبحانه حساس است. دوست دارد وقتی از خانه بیرون می رود همسرش بیدار باشد. میز چیده باشد. شما خواب صبح را به همه چیز ترحیج می دهید و در ظاهر فکر می کنید همسرتان هم بالاخره با این وضع کنار آمده. شاید به ظاهر کنار آمده باشد. شاید دیگر غرغر نکند و اصرار نداشته باشد. اما هر روز که دارد تنهایی در خانه را باز می کند تا به محل کارش برود و کسی نیست که لقمه ای دستش بدهد، یک خراش کوچک روی تنه درخت رابطه تان می افتد. سه چهار سال بعد ممکن است این خراش خیلی عمیق شده باشد. 

همسر شما روی حرف زدنش حساس است. دوست ندارد کسی حرفش را قطع کند. برعکس شما آدم عجولی هستید، بارها وسط کلامش پریده اید و بعد عذرخواهی کرده اید. مساله خیلی ساده است. مسخره است اصلا. اما باوجود اینکه به چشم کسی نمی آید، همین خراش های کوچک هربار دارد به جان ارتباط کلامی تان می افتد و دوسال بعد نمی فهمید چه شد که اینقدر کم با هم حرف می زنید...

همسر شما به سر وقت حاضر بودن غذا حساس است...

به دستبخت خوب...

به رفت و آمد با فامیل ...

به مرتب بودن همسرش...

به تلفن حرف زدن های طولانی...

 

 از عمد نمونه های کوچک را مثال زدم. درست کردن مشکلات و اختلاف نظرهای عمیق پیشکش. بیایید فعلا جلوی این خراش های کوچک را بگیریم!

 دلخوری های ریزریز زندگی شما چیست؟


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



خیلی از وقت ها، دلیل اینکه کارهایمان انجام نمیشوند واقعا وقت نداشتن نیست. حوصله و انگیزه نداشتنه. یک نمونه خوبش هم وقت هایی است که مهمان سرزده داریم. برای من زیاد پیش میاد که کسی تماس بگیرد و بگوید یک ساعت دیگر می آید خانه مان، اگر شما هم چنین تجربه ای داشته باشید خوب میدانید که چطور به هم ریخته ترین خانه ها در عرض یک ساعت یا کمتر کاملا مرتب میشود یا حداقل اگر زیر تخت و داخل کمد و ظرف های کثیف توی سینک و ... را فاکتور بگیریم آبرومند میشود. 

خیلی وقت ها بااینکه با خودمان میگوییم (وقت نکردم فلان کارو بکنم) اما احتمالا جمله دقیق ترش اینه که (حال نداشتم...)

یه راه حل خوب برای این بیحالی مسری فراگیر این روزها که کمتر کسی را میبینیم که دچارش نباشد (قانون سه آیت الکرسی) هست. 

در همان لحظه هایی که با خودتان فکر میکنید : باید پاشم خونه رو مرتب کنم... باید لباسا رو بریزم تو ماشین... باید فلان لباسو اتو کنم... باید شام بذارم... باید... و در عین حال انگار با قوی ترین چسب ممکن شما رو به سر جایتان چسباندند و هرکار میکنید نمی توانید تکان بخورید و انجام آن کار - جدا از اینکه چقدر سخت یا آسانه - در آن لحظه سخت ترین کار دنیاست برای شما...

به خودتان بگویید: بلند شو و به اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی اون کار رو انجام بده. بلافاصله بعد تموم شدن آیت الکرسی ها میتونی بشینی، استراحت کنی، بری تو گوشیت، تلویزیون ببینی، یا هرکار کاری که قبلش می کردی. 

فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی  اون کار رو انجام بده. 

این قانون در زندگی من معجزه میکنه!

خیلی دلم میخواهد بلند شوم  و خانه را مرتب کنم اما اصلا حالش را ندارم، تا قبل از شروع این قانون نمیتوانستم از پس خودم بربیایم و در نهایت با بهانه خستگی یا هر چیز دیگری آن کار را انجام نمی دادم. الان سریع یاد قانون سه آیت الکرسی می افتم. به خودم میگویم: ببین میدونم خیلی سختته، ولی سه آیت الکرسی خوندن که هیچ زمانی نمیگیره، کمتر از پنج دقیقه شاید، بلند شو همین اندازه خونه رو مرتب کن، بعدش هرقدر میخوای استراحت کن. وقتی بلند میشم واقعا قصد دارم پنج دقیقه بعد برگردم سر کار قبلیم ولی اغلب میبینم نیم ساعت... یک ساعت ... گذشته و من همچنان دارم آیت الکرسی می خوانم یا دیگر نمی خوانم ولی مشغول کارهای خانه ام. درحدی که مثلا خانه که مرتب شده هیچ، یک سری لباس ریختم ماشین و الان دارم غذای دخترم را درست میکنم...

قانون سه آیت الکرسی معجزه می کند، یادتان باشد که هروقت انجام هرکاری برایتان سخت بود به خودتان بگویید: بلند شو و فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی انجامش بده...

تجربه ثابت کرده حتی اگر بعد از تمام شدن آیه ها بنشینیم یا برگردیم سر کار قبلی مان هم، آن پنج دقیقه یک تغییر محسوس در شرایط موجود ایجاد میکند: یا ظاهر خانه مرتب میشود... یا ظرف ها اگر شسته نشده باشد حداقل آشپزخانه از به هم ریختگی درمی آید، یا مقدمات شام فراهم میشود، کل خانه رو میشود گردگیری کرد، کف آشپزخانه را دستمال کشید...

من گاهی اوقات قبل از خواب به خودم میگویم اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی ظاهر خونه و آشپزخونه رو مرتب کن و بعد بخواب...

 

اصلا یک برکتی هست در این آیه که تا تجربه نکنید باور نمیکنید. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم




بین مطالب شنونده فعالمون خیلی فاصله افتاده متاسفانه، رسید به جایی که من باید برای نوشتنش یه مقدار مطالعه می کردم و همین باعث شد مدام پشت گوش بندازم. امیدوارم تو این وقفه سه ماهه نکاتش رو فراموش نکرده باشین. اگر کردین هم ایرادی نداره، این یه مهارته که قراره حسابی درونی بشه، پس حالا حالاها باهاش کار داریم و مرورش میکنیم. 

اگه یادتون باشه گام اولمون نگاه کردن بود. اینکه وقتی یکی باهامون صحبت میکنه کاملا نگاهش کنیم، حواسمونو به جای دیگه ای ندیم، تلویزیون رو نبینیم، کتاب تو دستمون رو ورق نزنیم... گام دوم رها کردن بود. قرار شد وقتی کسی داره باهامون صحبت میکنه کار قبلیمون رو رها کنیم و توجهمون رو صد درصد بدیم به اون. حواسمون پرت چیزی نباشه، دستمون بند چیزی نباشه، مشغول کاری نباشیم... رسیدیم تا گام سوم  که تشویق کردن بود. اینکه با تاییدهای کلامی و غیرکلامی، با سوال پرسیدن و اشتیاق نشون دادن نسبت به موضوع، طرف مقابل رو به ادامه صحبتش تشویق کنیم. اگه حوصله دارین به این خلاصه اکتفا نکنین و یه بار دیگه کامل نکته های هر گام رو بخونین.

اما میرسیم به گام چهارم. اسمش رو گذاشتم صبوری کردن، چون قراره تحمل ما رو محک بزنه. یه خانمی رو میشناختم که خیلی وقتا وسط صحبت شوهرش می گفت: « نمیخواد اینقدر توضیح بدی! من میدونم میخوای چی بگی!» بعد وقتی همسرش با حرص میگفت نه تو نمیدونی، خیلی باافتخار ادامه میداد: « میخواستی بگی فلان... مگه نه؟» خب، اون خانم خیلی باهوش بود، حرف زدن باهاش نیاز به طول و تفصیل نداشت و لب کلام رو می گرفت، شوهرش هم زیاد مقدمه چینی می کرد، درست. اما نمی دونم چرا از هوشش تو درست کردن زندگی خانوادگیش استفاده نمی کرد!! چرا هوشش باعث نمی شد بفهمه اینکه کلام کسی رو قطع کنیم و نذاریم حرفش رو کامل بزنه چقددددر احساس اون رو نسبت به ما بد میکنه، حتی اگه حق با ما باشه و متوجه منظورش شده باشیم!

اصل حرفی که گام چهارم میخواد بزنه اینه که صبور باشین! اجازه بدین آدم های اطرافتون حرفشون رو تموم کنن، تا آخر آخر حرفشون خوب و آروم گوش کنین، جمله شون رو قطع نکنید، به خیال اینکه موضوع رو فهمیدین حرف رو ادامه ندین، اگه درد و دل شروع به راه حل دادن نکنین یا مثالای دیگه ای نزنین...

تا حالا از نزدیک با یک روانشناس حرفه ای برخورد کردین؟ اینطور که من شنیدم یکی از اصلی ترین مهارت های یک روانشناس گوش دادنه. اونا اغلب آروم و با طمانینه میشینن و با خیال راحت به حرفای شما گوش میدن. اینقدر رفتارشون و حالت صورتشون آروم و باحوصله ست که مخاطبشون رو مطمئن میکنه طرف مقابل هیچ عجله ای برای تموم شدن حرف اون نداره، حتی انگار حرفی هم نداره، فقط هست تا اون حرف بزنه. خیلی از جلسات گرون قیمت مشاوره صرفا وقف شنیدن میشه. فقط شنیدن. شنیدن کامل و باحوصله ای که اگه به دقت انجام بشه خیلی از اوقات راه حل و راهکار هم از وسط حرفای مراجعه کننده درمیاد. یعنی خودش علت مشکل رو می فهمه، راه حلش رو پیدا میکنه و نقش اصلی مشاور فقط این بوده که با صبوری و خوب گوش دادنش اجازه بده اون فکرش رو منظم کنه، افکارش رو خالی کنه، راحت بشه. 

یه وقتایی کار سخت تر میشه طرف داره حرف اشتباهی میزنه یا با حرفاش برای درخواست غیرمنطقی ای زمینه چینی میکنه، اینطور وقتا هم صبور باشین. زود قضاوت نکنین، زود انتقاد نکنین، زود نگین نه اشتباهه! نه نمیشه! مثلا همسرتون داره مقدمه چینی میکنه تا از شما بخواد برای آخر هفته دوستاش رو دعوت کنین. جواب شما منفیه به هر دلیلی، وسط حرفش نگین نه نمیشه، خودت که میدونی آخر هفته... اجازه بدین حرفش رو کامل تموم کنه و بعد دلایلتون رو بیارین. وقتی میخوایم نظر یکی نقد کنیم یا خواسته ش رو رد کنیم، حداقل لطفی که میتونیم بهش بکنیم اینه که لااقل حرفش رو کامل گوش کنیم. نه؟ اینجوری ناراحتی اون بابت واکنش منفی شما هم کمتر میشه. نسبت به زمانی که احساس میکنه حتی نتونسته کامل حرفش رو بزنه!

یک کتابی هست به اسم «توحید مفضل» اینکه چقدر خوندنی و جذابه به کنار، تو صفحات اولش من یه چیزی خوندم که هیچ وقت شیرینی خوندنش از یادم نرفت. یکی از یاران امام صادق(ع) حرف های یکی از ملحدان زمان رو میشنوه. داشته حرف های نامربوطی رو به خدا نسبت میداده. جوش میاره و حسابی میتوپه بهش و کلی حرف میزنه. عصبانیتش که تموم شد اون مرد میگه مگه تو شاگرد جعفر بن محمد نیستی؟ اون اینطوری جواب ما رو نمیده. اجازه میده حرف بزنیم. اینقدر سکوت میکنه و با آرامش گوش میکنه که مطمئن میشیم حرفی برای گفتن نداره و نمیتونه از خودش دفاع کنه. همه حرفامون رو که زدیم، خالی که شدیم... شروع میکنه، آروم و مستدل و منطقی. با کوتاهترین عبارات استدلال هامون رو باطل میکنه...

نقل به مضمون بود البته. خودتون تو کتاب بخونید. من خیلی سال قبل خوندم ولی از همون موقع تصویر شیرین و دوست داشتنی ای که این جملات از امام صادق(ع) پیش چشمم ترسیم کرد از ذهنم نرفت.

چی میشه اگه ما هم گوش کردنمون، یک کم شبیه اماممون باشه؟



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



اگر اولین باره که مطالب مربوط به شنونده فعال رو می خونید لطفا قبلش این پست و بعد و این یکی رو بخونید. 

گام اول نگاه کردن کامل بود، گام دوم رهاکردن کار موقع صحبت طرف مقابل و حالا گام سوم تشویق کردنه. شنوده خوب کسی هست که طرف مقابلش رو به حرف زدن و ادامه دادن صحبتش تشویق می کنه. این تشویق میتونه با یک لبخند باشه، با سرتکون دادن به معنی تایید باشه، با عبارات کوتاهی مثل «عجب!»، «خب... بعدش»، «نه بابا!»، «آها!» و ... باشه، که معمولا استفاده می کنیم. در مراحل بالاتر خوب گوش دادن، این تشویق ظریف تر و عمیق تره. تشویق شما با پرسیدن سوالاتی در راستای موضوعه. مثلا همسرتون داره ماجرایی که در محل کارش اتفاق افتاده رو براتون تعریف میکنه، اول از همه کامل بهش نگاه میکنین، مستقیم تو چشماش، با چیزی مشغول نمی شید، دوم اینکه کارتون رو رها میکنید و حواستون رو صددرصد می دید بهش و سوم اینکه بعد از اینکه حرفش کامل شد، درباره همون موضوع ازش سوال می کنید. سوال کردن نشونه اینه که شما به موضوعی که تعریف کرده علاقه مندید و صحبتش براتون جذاب بوده. بدترین اتفاق وقتیه که بعد از تموم شدن صحبت طرف مقابل، بدون کمترین توجهی بریم سراغ حرف های خودمون و موضوع دیگری رو مطرح کنیم. این کار حتی اگر عمدی نباشه بی احترامی به گوینده ست که همون لحظه احساسش میکنه و حداقل برای کوتاه مدت از شما دلخور و نسبت به ادامه دادن هم صحبتی بی انگیزه میشه. حتی اگر به روی خودش نیاره. در عوض افرادی که با سوال های به جا، جملات کوتاه تاییدی، تکرار بخش های مهم حرف گوینده و ادامه دادن موضوع... طرف مقابلشون رو تایید می کنن، ناخودآگاه حس محبت و احترام قدرشناسانه ای رو نسبت به خودشون بوجود میارن. 

کافیه یکبار یک مکالمه دلنشین با رعایت همه اصول شنوده فعال داشته باشین، بعد از اون طرف مقابل شیفته حرف زدن با شما میشه :)

اما برعکس این روش، وقتی به هردلیلی باید مکالمه تون رو کوتاه کنید، مثلا دوستتون بد وقتی زنگ زده یا کسی کارتون داره و باید زودتر قطع کنید و ... اصلا از جملات تاییدی و پرسشی استفاده نکنید. چون این جملات فرد مقابل رو به ادامه دادن موضوع صحبت به شدت ترغیب می کنن. این جور وقت ها سکوت طولانی شما بهنریت نشونه برا بی علاقگی تون به ادامه بحثه. البته من به شخصه خیلی کم پیش میاد از این روش استفاده کنم. بیشتر سعی میکنم بتونم روراست بگم امکان صحبت ندارم تا اینکه بد گوش دادنم حسابی توی ذوق طرف بزنه.

یادمون نره، برای همه آدم های دنیا، کسانی که باتوجه و علاقه کامل به حرف هاشون گوش میدن، جزو نزدیک ترین و عزیزترین افراد دور و برشون هستن. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



در مورد ضرورت این موضوع و گام اول اینجا مفصل صحبت کردیم. حالا نوبت گام دومه. از درگیری های هفته های اخیر من که بگذریم، یک دلیل اصلی تاخیرم برای گذاشتن گام دوم این بود که میخواستم گام اول حسابی جابیفته. درونی بشه و بعد بریم سراغ گام دوم. چون تو هر مرحله گام قبلی تموم نمیشه، بلکه گام جدید هم بهش اضافه میشه. نمیدونم چند نفر تو این قرار با من همراهن ولی خودم که واقعا جدی هستم. یه تجربه هایی هم توی گام اول داشتم. یکی همون نگاه کردن به طرف مقابل بود وقتی داره چیزی برات میخونه. این قسمت قضیه یکم برای من سخت بود چون معمولا رعایتش نمیکردم. اما تو این مدت با همه سختی هاش تقریبا موفق بودم. وقتی همسرم داره از روی گوشی یا کامپیوتر یه چیزی برام میخونه من مستقیم بهش نگاه میکنم. 

نکته دوم توجه کردن به افرادی بود که معمولا حواسمون بهشون نیست و دنبال جذب محبتشون نیستیم. مثلا بچه ها که حرف هاشون تمومی نداره. یا مامان بزرگ ها که یک دنیا خاطره و حرف دارن. نگاه کردن موقع حرف زدن اونها سخت تره. چون معمولا بدمون نمیاد حرفشون زودتر تموم شه. اما همه انسان ها محترمن و عزیزن و از همه مهم تر همه این موقعیت ها تمرینه واسه ما. پس حواسم به این نکته هم بود. 

شما هم اگه با این قرار همراه بودین، تجربه های گام اول رو برای ما بگین. 

اما گام دوم، یه مقدار سخت تره . مبارزه با نفس بیشتری میخواد. اما خب، نتیجه ش هم شیرین تره. 

اسمش رو گذاشتم رها کردن. یعنی چی؟ وقتی یکی داره با شما حرف میزنه، نه تنها بهش نگاه کنید، بلکه هر کاری که دارید میکنید رو هم رها کنید و شش دانگ حواستون رو بدین به اون. 

 

مثلا دارید با گوشی تون کار میکنید و همسرتون یه چیزی رو تعریف میکنه. نه تنها نگاهش کنید، بلکه گوشی تون رو بذارید کنار، رو میز، رو مبل و .. و نگاهش کنید. 

دارید غذا درست میکنید و همسرتون حرف میزنه، نه تنها نگاهش کنید بلکه کلا کارتون رو ول کنید و بیاید بشینید روبه روش و به حرفش توجه کنید. شما دارید پیاز خرد میکنید. همسرتون از داخل هال میگه راستی امروز... آشپزخونه اپنه، میبینیدش، نگاهش میکنید... اما اینا کافی نیست. پیاز و بشقابش رو اونجا رها کنید و بیاید تو هال و به ادامه حرفش گوش کنید. 

روی صندلی کامپیوتر نشستید و دارید کار میکنید. بچه تون میگه راستی مامان امروز... نه فقط روتون رو برگردونید و نگاهش کنید، بلکه کاپیوتر رو بذارید رو حالت اسلیپ، از جاتون بلند شید، بشینید روبه روش و گوش کنید...

دارید داخل یک کتاب دنبال چیزی می گردید، روی یه برگه چیزی مینویسید، و همکارتون، هم کلاسی تون حرفی میزنه. نه تنها سرتون رو بلد کنید و نگاهش کنید. بلکه کتاب رو ببندید و بذارید روی میز، برگه رو از دستتون جدا کنید و کنار بگذارید... و بعد نگاهش کنید. 

البته همه این موقعیت ها یه شرط داره که خودتون میدونید. اونم اینکه حرف طرف مقابل طولانی باشه. نه اینکه یه جمله بگه و تمام .تو این موارد اصلا به رها کردن کار نمیرسه. صرف نگاه کردن، حرف تمام میشه. اما اگر یه صحبت یا کار چند دقیقه ای هم بود، کارتون رو رها کنید، دربست مقابلش بشینید و تمام و کمال به صحبت هاش گوش بدید. 

سخته؟ میدونم. عجیبه؟ میدونم. خیلی ها ارزش این توجه ها رو ندارن؟ میدونم. اغلب افراد دور و برتون خودشون نکات خیلی ساده تر رو رعایت نمیکنن؟ میدونم. خیلی ها حرفاشون تمومی نداره؟ میدونم. 

پس چرا باید این کارا رو بکنیم؟ چون این نکته ها شرط عزیز شدنه. همسرتون دیگه نمیتونه بهتون نه بگه، همکارتون داوطلبانه کمکتون میکنه، دل بچه تون پر از عشق و قدردانی نسبت به مادرش میشه، مادرشوهرتون هواتون رو بیشتر داره...

و از همه اینها خیلی مهم تر: این کارها احترام به بنده های عزیز خداست. 

 

تو حدیث قدسی هست:الخلق عیال الله فاحب الخق الی الله من نفع عیال الله: مردم خانواده خدایند، پس محبوب ترین بندگان نزد خدا، کسی است که نسبت به خانواده خدا پرفایده و مهربان باشد.



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



یکی از گلایه های همیشگی اغلب زن ها، کم حرفی و بی حوصلگی شوهرشونه. خیلی ها دنبال راه حل هایی میگردن که مردا رو سر ذوق بیارن و وادار به حرف زدن کنن. ما برای رسیدن به این خواسته کارهای مختلفی میکنیم موضوع صحبت جور میکنیم، از روزش سوال میکنیم، خواهش میکنیم، خودمون تعریف میکنیم و ... اما اغلب حواسمون نیست که بیشتر مردها وقتی برای حرف زدن سر ذوق میان که شنونده خوب و فعالی داشته باشن. خصوصیتی که خیلی از خانم ها توش لنگ میزنن. بیشتر گوینده های خوبی هستن تا شنونده های خوبی. اما یکی از مهم ترین ویژگی های آدم های محبوب که کمتر ازش صحبت میشه، شنونده فعال بودنه. آدم هایی که شنونده های خوبی هستند، تو جمع هایی که قرار میگیرن محبوب میشن، دور و بری ها دوستشون دارن، حرفشون راحت تر به کرسی میشینه، کمتر نه میشنون و اغلب عزیزدردونه هستند.

اما چرا کمتر کسی ازش حرف میزنه؟ چون این ویژگی خیلی پنهانه، اصلا رو نیست، تو چشم نیست، تابلو نیست. خیلی عادی و روتینه اما ناخودآگاه باعث محبوبیت و عزیزشدن فرد میشه. حتی اگه خودش هم ندونه چرا.

یکی از روش های خوب و آسون برای اینکه رابطه خوبی با شوهرمون، مادرشوهرمون، همکارامون، رییسمون، درو وبری هامون و بچه هامون پیدا کنیم اینه که شنونده خوب و فعالی بشیم.

تو این پست، به طور خلاصه براتون از ویژگی های خوب گوش کردن گفتم، یک کتاب مفید هم معرفی کردم، اما الان به این نتیجه رسیدم که خوبه یه قرارای دسته جمعی با هم بذاریم و گام به گام این خصوصیت رو تو وجودمون تقویت کنیم . وقتی یه کار سخت یا بزرگ رو گام به گام میکنی خیلی آسون میشه. میشه یه سری هدف های کوچیک که رسیدن به هرکدومش امکان پذیره. بعد تو طولانی مدت یه نتیجه عالی میگیری. 

حالا گام اول، قرار اول ما برای این هدف، نگاه کردنه! به همین راحتی. وقتی یکی (شوهرتون، مادرتون، بچه تون یا هرکسی) با شما صحبت میکنه، نگاهش کنین. کامل، دربست و صددرصد نگاهش کنین.  از اول تا آخر حرفش بهش نگاه کنین. وسطش ساعت رو نگاه نکنین، با گوشی تون ور نرین، شعله گاز رو کم نکنین، میوه پوست نکنین، کتاب ورق نزنین، حواستون به بچه تون نباشه، جایی رو مرتب نکنین، با دستاتون بازی نکنین، انگشترتون رو دست به دست نکنین، سرتون رو نچرخونین... از اول تا آخر صحبتش کامل نگاهتون باهاش باشه. 

می بینید، اصلا سخت نیست. از همین امروز شروع کنید. 



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر