همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد خیلی وقت که میخوای بنویسی نمیدونی چطور شروع کنی. حال الان منه. روزای بعد شهادت حاج قاسم خیلی دلم میخواست اینجا با هم حرف بزنیم. ولی انقدر غصه دار و شوکه بودم که حرفی برای گفتن پیدا نمی کردم. روزای سختی گذشت. روزایی که ان شاالله قراره خیلی بزرگمون کنه. 

ببخشید که اگه چندبار سر میزنید و مطلب جدیدی نیست. واقعا شرمنده تونم. ان شاالله خیلی زود کانال رو میزنم که این مشکل حل بشه. اینستا هم که با توجه به کامنت ها منتفی شد. ممنونم که همفکری دادید. 

 

اما از چی میخواستم حرف بزنم؟ 

خیلی از ما، دوست داریم قول و قرارای پنهانی با خدا داشته باشیم. دوست داریم یه نقطه های درخشان بزرگی تو زندگی مون باشه که پنهان باشه.ازون بخشایی که هیچ کس جز خود خدا ازشون خبر نداره و همین چه حال خوبی به آدم میده، چه قدرت و ستری با خودش داره. مثل صدقه های پنهانی که میدیم، دعاهای تو خلوتی که از ته دل برای اطرافیانمون میکنیم و هیچ وقت خبردار نمیشن، نیتای خوبمون حتی...

حالا من یه کار خوب شیرین پنهانی پیدا کردم که دوست داشتم لذت انجام دادنش رو با شما شریک بشم : 

 

اگه تجربه بچه داری داشته باشید، میدونید که دنیای مادری چه دنیای سخت پرازاستیصالیه. چه دنیای در هم شکننده ایه. چقدر مادرها تنهان. چقدر محتاج کمکن، محتاج همدلین... از همون اوایل بارداری که هورمون ها وضع جسمی و روحی آدم رو به هم میریزه، بدخلق و عجیب و غریب و بی حوصله میشی و هیچ کس درکت نمیکنه، همه متوقعن، ناراحت میشن، بهشون برمیخوره... تا روزهای سخت بعد از زایمان. خونریزی های ادامه دار، شب بیداری های بچه، اوضاع نابه سامان خونه، حرف های اطرافیان... تا آخر دو سال شیردهی که با هر دندون درآوردن کلی ماجرا شروع میشه، حسرت خواب یه تیکه به دلشون می مونه، سختی های داشتن بچه نوزاد و این طرف و اون طرف کشیدنش، ساک و وسایلش، سنگینی بغل کردنش، همه جا مراقبش بودن و ... 

به خاطر همین زحمتاست که مادرا از عزیزترین بنده های خدا هستند. و به خاطر همین هم من فکر میکنم اگه کسی هوای مادرا رو داشته باشه خدا خیلی هواش رو داره. خیلی پیش خدا عزیز میشه. 

بیاین یه قرار پنهانی بین خودمون و خدا بذاریم. هیچ وقت علنیش نکنیم، با کسی درباره ش حرف نزنیم، به روی طرف مقابلمون نیاریم... ولی همیشه، هرجا هستیم، سعی کنیم هوای مادرا رو داشته باشیم. 

گاهی وقتا فقط لازمه گوش بشیم و بگیم حق داری. می فهمم. بشینیم پای حرفاشون، دردودلاشون و همدلی کنیم

گاهی وقتا یه احوال پرسیدن واقعی هم حال اون آدم رو خوب میکنه. «خودت خوبی؟» چه همه وقت ها که مادرها وسط نگرانی های بی پایان همه برای بچه حسرت این جمله رو دارن

گاهی وقتا قراره به خودمون تشر بزنیم و ناراحت نشیم. بگذریم، سخت نگیریم بهشون، از اون آدم به دل نگیریم یه حرف یا کار یا هرچی رو... چون مادره 

گاهی وقتا فقط یه ظرایف کوچیک میخواد. یه چیز مقوی براش ببریم. یه شاخه گل بخریم. برای مشکل جسمیش راه حل پیدا کنیم. 

گاهی وقتا فقط لازمه کنارشون باشیم. وقتی تو یکی از شب بیداری های کلافه کننده ست. وقتی به خاطر شیر دادن به بچه همه سر سفره ن و اون تو یه اتاق دیگه تنهاست، 

گاهی تو مهمونیا برای چند دقیقه بچه رو از بغلشون بگیریم و بگیم تو یکم استراحت کن

گاهی وقتا براشون غذا ببریم، دعوتشون کنیم و غذای مورد علاقه شون رو درست کنیم

اگه نزدیک ترن، یه ساعتایی بخوایم که بچه رو بسپاره به ما و بره بخوابه، بره بیرون، بره بازار و هی تاکید کنیم نگران نباش، استرس نداشته باش، عجله نداشتن باش برای برگشتن

تو مهمونیا کمکشون کنیم برای پوشوندن لباس بچه، برای جمع کردن وسایلش، من استیصال خودم رو یادمه وقتی بچه به بغل میخواستم با کریر از پله ها برم پایین و نمیدونستم چه جوری، میخواستم سوار ماشین بشم و نمیتونستم چادرم رو جمع کنم، در رو ببندم... معمولا آدما از روی بی محبتی شون نیست که به مادرا کمک نمیکنن. حواسشون نیست. حواسمون نیست که این آدمی که بچه به بغل کنارمون نشسته از صبح هم همین بچه بغلش بوده. گاهی آرزو میکنه چند دقیقه مثل بقیه رها باشه

یادمون میره اون زنی که داره دنبال بچه نوپاش مدام این طرف و اون طرف میره، ماه هاست که کارش همینه، آرزو به دلش مونده یک بار بشینه و مثل بقیه حرف بزنه و از بودن تو جمع لذت ببره

اون زنی که زل زده به ضریح و بچه ش از بغلش پایین نمیاد دلش میخواد بگیره شبکه ها رو. ده دقیقه بره با خیال راحت با آقا حرف بزنه و برگرده. حتی اگه تمام اون ده دقیقه لازم باشه بچه رو رو پامون تکون بدیم یا تو بغلمون راه ببریم

یادمون میره که مادرا خیلی وقتا گرسنه ن. نرسیدن غذا درست کنن، نرسیدن غذا بخورن... شیر میدن و جونی تو بدنشون نیست. تو مهمونی ها، عروسی ها، وقتی همه مشغول خوردن میشن، زودتر غذامونو بخوریم و بچه رو از یه مامان بگیریم. که گرسنه یا سیرنشده برنگرده خونه شون... براشون غذا بکشیم، غذا ببریم. حواسمون به خوردنشون باشه. 

حتی گاهی وقتا میتونیم تو عبور دادن کالسکه از جوب آب کمکشون کنیم

 

برای این موردایی که نوشتم یه عالمه نمونه از خاطره های خودم و دوستانم تو ذهنمه. از اون مادری که با بقیه فرق داره ولی هیچ کس حواسش نیست. خسته ست یا درمونده ست ولی هیچ کس حواسش نیست. که چسبیدن یه گل سینه، هرقدرم قشنگ، یه سنجاقک، هرقدرم دوست داشتنی، برای همیشه به بغل آدم، یه وقتایی چقدر احساس خفگی میاره. کمکشون کنیم شده به اندازه چند دقیقه. اگه توانش رو داریم بیشتر. چند ساعت. ولی من میدونم که برای اون مادر درمونده چند دقیقه هم یه دنیاست. و اصلا راستش اون دقیقه ها خیلی هم مهم نیست. مهم اون توجهه ست. مادرا قهرمان های تنهایین که اون چند دقیقه کمک ما تو کل ساعت هاشون چیزی به حساب نمیاد. ولی توجهمون، دیده شدنشون، همدلی مون.... نمیدونید چه باری رو از رو دل یه آدم تنها برمیداره. 

من برای این ماموریت سری نیت کردم. بذاریدش به حساب خودشیرینی برای خدا. تو دلم گفتم خدایا به خاطر تو سعی میکنم همیشه هرجایی هستم، هوای مامان های اطرافم رو داشته باشم. این نورچشمی های عزیزت. 

 

 

فرشته بانو
۱۶ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۲۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ نظر