همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱۵ مطلب با موضوع «کدبانوگری» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام و ببخشید که این پست انقدر دیر شد. وقتی پست قبلی رو مینوشتم برنامه م این بود که چند هفته بعد این یکی رو هم بنویسم، اما هی نشد و پشت گوش انداختم تا الان که با کامنت های شما شرمنده شدم. دلیل طول کشیدنش این بود که این پست وقت و انرژی زیادی از من میگرفت. خودتون از طولانی بودنش متوجه خواهید شد :)  الان هم چند روزه فکرم مشغولش بود و بالاخره یک روز کامل مشغولش بودم تا تموم شد. چون برام مهم بود چیزی از قلم نیفته و همون نکاتی که دارم میگم رو هم مفصل و خوب توضیح بدم. به سبک پست های قدیمی همسر بهشتی. ممنونم از همه دوستانی که برای پست قبل کامنت گذاشتن و از راهکارهاشون گفتن. تک تکشون رو خوندم و استفاده کردم. حالا امیدوارم در نهایت بعد این همه تاخیر محتوای این یادداشت به دردتون بخوره. 

 

 

از همان سال های اول زندگی مشترک یکی از دغدغه های اصلی ام مرتب نگه داشتن خانه بود. چیزی که هیچ وقت در آن خیلی موفق نبودم. یک وقت هایی کلی زحمت می کشیدم و همه جا را می سابیدم و باز به چند روز نرسیده روز از نو. توی این سال ها انگار همیشه یک جنگ دائمی بین من و خانه برپا بود. بعد بچه دار شدن اوضاع بدتر هم شد تا بالاخره سعی کردم یک فکر اساسی بکنم. بعد چندسال آزمون و خطا و تلاش، وقتی یکی از اولویت های اول زندگی ام را مرتب نگه داشتن خانه قرارداده بودم، بالاخره به جایی رسیدم که تغییر را دیدم. یک تغییر دائمی. هنوز هم زیاد پیش می آید که اوضاع کارهای خانه از دستم خارج شود، وقتی خرید زیادی میکنیم، وقت های مریضی یا زمانی که درگیر کار و پروژه ای میشوم. اما آن ها استثنا هستند. من بالاخره تاکتیک های این جنگ را یاد گرفتم. نکته هایی که نوشتم اصلی ترین تاکتیک هاست:

 

۱. موقت کاری ممنوع: 

حتما شما هم تجربه کرده اید که اگر هرچیزی را که استفاده میکنیم همان وقت سر جایش بگذاریم، اصلا خانه نامرتب نمیشود که حالا نیاز به مرتب کردن داشته باشد. و جالب اینجاست که این کار همان لحظه آسان تر است تا وقتی که چندتا کار روی هم جمع میشوند. بعد هروعده غذایی ما چندتکه ظرف کثیف داریم که هنوز خشک نشدند که نیاز به آب خوردن داشته باشند و با ظرف های وعده های بعدی هم جمع نشدند که حوصله نکنیم سمتشان برویم. آدمی که گازش را چند روز یکبار تمیز میکند با یک دستمال ساده برق می افتد و نیاز نیست دو ساعت بسابد و لکه گیری کند. جمع کردن اسباب بازی بچه ها، لباس ها و ... همه همان لحظه آسان ترند چون میدانیم جای هرچیز کجاست و از همه مهم تر روی هم جمع نشدند و کار هنوز سبک و راحت است. 

پس اگر به من بگویند فقط یک قانون برای داشتن خانه مرتب بگو، همین را میگویم: خودتان را مقید کنید که هرچیز را بلافاصله بعد استفاده بگذارید سر جایش یا تمیز کنید. جمله «موقت کاری ممنوع» همیشه دارد توی سر من زنگ می زند. 

 

۲. خلوت کردن خانه:

یکبار یکی از دوستان من خیلی از اوضاع نامرتبی خانه اش ناراحت بود و داشت با ما دردودل میکرد. قرار شد چندنفر یک روز برویم کمکش توی جنگ با خانه ای که حالا یک غول  درست و حسابی شده بود. که برنامه به هم خورد و نشد. چند وقت بعد که ازش سراغ گرفتم حالش خوب بود و انگار توانسته بود مشکل را حل کند. گفت: یک کیسه بزرگ گرفتم دستم و دور خونه راه میرم هرچی به چشمم میخوره که لازم ندارم میندازم توش که بدم بیرون. این چیزهای اضافه درواقع همان سربازهای لشکر مقابل بودند که یکی یکی از دور خارجشان میکرد. بخش عمده مشکلات ما در مرتب نگه داشتن خانه مال وسایل اضافه ای هست که داریم. همه لباس ها، ظرف ها،  شیشه های توی کابینت، اسباب بازی های ریز و درشت بچه ها و ... طبقه ای که درش بیست سی تا لباس تا شده است خیلی زود به هم میریزد و نامرتب میشود تا طبقه ای که فقط پنج تا لباس دارد. کشویی که پر از خرده ریز است هم همین طور... پس اگر یک راه حل عمقی برای حل مشکلتان میخواهید بروید توی فکر کم کردن لوازم اضافی. با بخشیدن به خیریه ها، فروختن، حتی دم در گذاشتن!

 اگر میخواهید این مسئله را جدی تر بگیرید مطالب مربوط به «سبک زندگی مینی مال» را سرچ کنید. 

 

۳. دسته بندی، قفسه بندی:

یک سری از چیزها را هم بالاخره باید نگه داشت. کم هم نیستند. اما چه چیزی به مرتب بودنشان کمک میکند؟ قفسه بندی. هر چه وسایلتان بیشتر دسته بندی شده باشند، دیرتر و کمتر به هم میریزند. حتی توی یک کشوی باریک اگر چندتا باکس کوچک باشد منظم نگه داشتنش راحت تر میشود. از وقتی این را فهمیدم شروع کردم به خریدن باکس های مستطیلی ساده از پلاستیک فروشی ها. برای خاروبار داخل یخچال، برای وسایل توی کابینت، توی کشوهای دخترم، کشوجوراب ها، کشو لباس های زیر... حتی توی کابینت ظرف ها هم شلف فلزی گذاشتم که پیش دستی و خورش خوری و بشقاب را از هم جدا می کند. کمدها را تا میتوانید طبقه بزنید و اگر امکانش را ندارید با هرچیزی که دارید خودتان داخلش فضاهای مجزا از هم درست کنید. توی آشپزخانه طاقچه بزنید و ...

 

۴. ساعت مشخصی برای مرتب کردن داشته باشید:

همه ما تجربه کرده ایم که هفته ها توی خانه بودیم و هیچ کار خاصی غیر کارهای خانه انجام ندادیم. وقت اضافه چندانی هم نیاوردیم. همین جمله معروف که «کار خونه تمومی نداره». درست است که کار خانه تمامی ندارد اما قرار نیست تنها کار ما در دنیا شستن و رفتن خانه کوچکمان باشد. پس برایش وقت مشخص میکنیم. مثلا دوتا نیم ساعت یا یک ساعت کامل. می تواند اول و آخر روز باشد یا یک ساعت مشخص در بعد از ظهر. مهم این است که حتما ساعت آغاز و پایان داشته باشد. یعنی اگر قرارتان این است که هر روز ساعت پنج عصر شروع به کارهای خانه کنید، حتما راس شش تمامش کنید. نهایتا ده دقیقه بیشتر ادامه دهید. کار که فرار نمیکند. فردا دوباره برمیگردید سرش. ولی وقتی میدانید که زمان محدود است و قرار نیست تا آخر شب توی آشپزخانه و وسط جاروکشی و دستمال کشیدن اسیر باشید، هرروز با انگیزه بیشتری سراغش میروید. 

حتی اگر شاغل نیستید و تمام روز در خانه اید باز هم حتما زمان شروعتان هم مشخص باشد. این کار کمک میکند برنامه روزتان مشخص باشد و برای کارهای دیگرتان هم وقت پیدا کنید.

 

۵. همیشه در حال مرتب کردن باشید:

درست است که قرار شد رسیدگی به کارهای خانه ساعت مشخصی داشته باشد، اما یک نکته اساسی که من در رفتار زن های منظم دیدم این است که جمع و جور و مرتب کردن به بخشی از ناخودآگاهشان تبدیل شده. همان طور که تلفن صحبت می کنند، اسباب بازی های بچه را جمع می کنند، همان طور که از راهرو میگذرند، وسیله ای که افتاده را برمی دارند، وقتی برای کاری توی اتاق رفته اند، روتختی را هم صاف می کنند و برمی گردند، وقتی رفته اند دستشان را آب بکشند، دوتا ظرف آب زدنی توی سینک را هم می شویند، توی هال که نشسته اند پشتی مبل ها را مرتب می کنند و... خلاصه اینکه در همان حال که مشغول کارهای روزانه شان هستند هم به صورت غیرارادی و بدون توجه مستقیم، ناخودآگاه خانه را مرتب می کنند. این نکته البته ربطی به آنکه در شماره قبل گفتم صبح تا شب مشغول کار خانه نباشید ندارد. یک کار ارادی و زمان گیر و مشخص نیست. بلکه یک نوع سبک زندگی است که اگر در انسان درونی شود، بدون اینکه زمان یا انرژی بگیرد یک سری از کارها را می کند. من برای درونی کردن این ویژگی خیلی خودآگاه تلاش کردم و در نهایت شد. همین کار باعث می شود در طول روز، قبل آنکه به آن ساعت مشخص تمیزکاری برسید، خیلی از کارها ناخودآگاه و بدون صرف انرژی انجام شده باشند. 

 

۶. در خانه نامرتب نخوابید! از خانه نامرتب بیرون نروید:

یکی از دوستان در کامنت اصطلاح جالبی نوشته بود. اگر صبح که بیدار می شوی خانه نامرتب باشد و ظرف نشسته داشته باشی، پژمرده میشوی. روزت پژمرده شروع می شود. اما برعکس این حالت، بیدار شدن در خانه مرتب، همان اول کار انرژی خیلی خوبی به آدم می دهد. همین طور برگشتن از بیرون به خانه مرتب. قبل بیرون رفتن خیلی وقت ها عجله داریم، خانه نامرتب است، لباس هایی که عوض کرده ایم یک جا افتاده اند... اگر وقت رفتن این کارها را نکنیم موقع برگشت خستگی چندساعت خانه نبودن هم اضافه می شود و لباس های جدید تلنبار می شوند روی لباس های قبلی، ظرف های نشسته اضافه می شوند. اما اگر قبل از بیرون رفتن خانه را مرتب کرده باشیم، به هر ضرب و زور و عجله ای که هست، حتی به قیمت شنیدن غرغرهای آقای همسر، موقع برگشت، از خرید باشد یا مهمانی یا سر کار... وقت وارد خانه شدن چشممان برق می زند. با همان خستگی وسایلمان را جمع و جور میکنیم تا آن تصویر خوب لحظه ورود را خراب نکنیم. من خیلی وقت است این دوتا قانون را برای خودم گذاشته ام: در خانه نامرتب نمیخوابم و از خانه نامرتب بیرون نمی روم. هرچند مرتب کردن سرسری باشد. البته که خیلی وقت ها پیش آمده که نشده به قانون هایم پایبند بمانم. همان وقت ها هم دیده ام چه سلسله نامرتبی هایی بعد آن اتفاق افتاده و دوباره خانه شده یک غول که باید به جنگش بروم. 

 

۷. خانه تان را دوست داشته باشید:

بعضی وقت ها یکی از دلایل بی اهمیتی ما به خانه، این است که خانه مان را دوست نداریم. از زندگی مان، وسایلمان، متراژ خانه مان و ... راضی نیستیم. یا راضی هستیم اما حس دوست داشتنی در کار نیست. نسبت بهش بی تفاوتیم. همین باعث می شود که وقت و حوصله آنچنانی برای تمیز نگه داشتنش نگذاریم. مثل لباسی می ماند که دوستش داریم و لباسی که دوست نداریم. چقدر حواسمان هست اولی لک نشود، نخ کش نشود، تمیز نگهش داریم، آویزانش کنیم. اما مراقبت از دومی چندان اهمیتی برایمان ندارد. خراب هم شد، شد. خلاصه اینکه خیلی مهم است که آدم خانه اش را دوست داشته باشد.  ذوق کند از نگاه کردن بهش.  خب حالا چه کار کنیم که خانه مان را دوست داشته باشیم؟ قشنگش کنیم. لازم نیست هزینه چندانی هم بکنیم. با گل و گلدان خریدن، با تغییر دکوراسیون، با اضافه کردن جزئیات دوست داشتنی. تغییرات جزئی. بالاخره میشود ایده های کم هزینه ای زد که تغییرات محسوس ایجاد کنند. و اگر هزینه لازم دارد هم می شود برایش برنامه ریزی کرد، پس انداز کرد. قشنگ کردن خانه روح دمیدن به خانه است. چیزی که در تخصص خانم خانه است. 

 

۸. کمک بگیرید:

 بالاخره راهی هست. یک وقتی خودمان انجام می دهیم و اگر نمی توانیم از کسی کمک میگیریم. مهم این است که خانه باید مرتب باشد چون ضامن آرامش اهالی خانه است و آرامش اولین و اصلی ترین نیاز هرخانه است. پس اگر می بینید این تکنیک ها روی شما کار نمی کند، در عمل نتیجه نمی دهد یا شرایطی دارید که واقعا نمی رسید، از کسانی که کارهای خانه را انجام می دهند کمک بگیرید. من آدم هایی را میشناسم که سال ها نه خودشان کارهایشان را انجام دادند نه کمک گرفتند. بیست سال است توی یک جنگ دائمی درگیرند. هی شکست می خورند، هی پیروز می شوند اما مسئله تمام نمی شود. مرتب بودن خانه روتین نمی شود. این اشتباه بزرگی است. اینجا دیگر باید پرچم سفید را بالا برد و صورت مسئله را عوض کرد. نهایتشش اعتراف به این است که آقا من از پس کارهای خانه ام برنمی آیم، در من درونی نمی شود، روتین نمیشود یا هرچه. باید کمک دائمی داشته باشم. برای همین قضیه هم می شود پس انداز کرد، از خرج های غیرضروری مثل غذای بیرون و خرید لباس و .. زد اما مرتب بودن خانه را تضمین کرد. دوهفته ای یکبار هم که کمک داشته باشید، کارهای اصلی انجام می شود و تا دوهفته بعد فقط لازم است کارهای سطحی را بکنید. مخصوصا که تا یک هفته بعد مرتب کردن اساسی آدم معمولا خانه را تمیز نگه می دارد. 

 

۹. مهمانی بدهید:

یک وقتی با خودم فکر میکردم درست است هربار قبل آمدن مهمان کلی استرس میکشم و کار میکنم و خسته می شوم، اما به آرامش و مرتبی بعدش می ارزد. بعد رفتن مهمان ها و جمع و جور ظرف ها خانه برقی می زند که روزهای قبلش نمیزد. چون معمولا کارهایی که برای مهمان میکنیم را برای خودمان نمیکنیم. مرتب کردن خانه برای مهمان خیلی اساسی تر و کامل تر و همه جانبه تر است. ولی خودمان که باشیم یک روز جارومیکشیم، یک روز مرتب میکنیم...  من خیلی وقت است که به این نتیجه رسیده ام برای داشتن خانه مرتب باید زیاد مهمان دعوت کنم. این هم یکی از همان برکت هایی است که مهمان با خودش می آورد. همان انگیزه ای که برای تمیزکردن خانه به آدم می دهد، انرژی مضاعفی که یکدفعه پیدا میکنیم و در روزهای قبل خبری ازش نیست.خلاصه اینکه در جریان باشید زیاد مهمان دعوت کردن یک راه میان بر برای داشتن خانه مرتب است. یک تیر و چندنشان. 

 

۱۰.  کتاب صوتی گوش کنید: 

چندسال قبل ما تجربه شیرینی در خانه تکانی داشتیم. با چندنفر از دوستانم تصمیم گرفتیم هر روز به خانه یک نفر برویم و در کارهای خانه تکانی کمکش کنیم. نتیجه فوق العاده بود. هم خانه هایمان جوری برق افتاد که سال های قبل نیفتاده بود، هم اصلا خسته نشدیم و از آن مهم تر، کلی خاطره خوب ساختیم و خوش گذشت. به تجربه ثابت شده مهم ترین مشکل برای انجام کارهای خانه انگیزه است. اینکه آدم تنهایی حوصله نمی کند بلند شود، کار کند یا کارش را ادامه دهد. اینطور وقت ها اگرکسی همراه آدم باشد که همزمان حرف بزنند وتعریف کنند، گذر زمان از یاد آدم می رود و راحت تر کارهایش را می کند. اما برای وقت هایی که این امکان فراهم نیست من یک جایگزین پیدا کرده ام: گوش دادن. سخنرانی، کتاب صوتی، پادکست... فرقی نمی کند. مهم این است که برایتان جذاب باشد و حواستان را از کار کردن پرت کند. بعد دیگر آدم اتومات مشغول کار کردن می شود. من یک کابینت ادویه و حبوبات دارم که از سخت ترین بخش های آشپزخانه ام است. و جذاب ترین گوش کردنی هایی که دارم را برای وقت هایی نگه میدارم که میخواهم سراغ آن برم. بعد میبینم چندساعت گذشته و هنوز خسته نشدم بس که درگیر گوش کردن آن بحث جذاب بودم.

 

۱۱. خانه و آشپزخانه:

احتمالا شما هم وقت جهاز خریدن و اسباب کشی و خانه تکانی، به این فکر افتاده اید که انگار همه خانه همین آشپزخانه چند متری است. بس که جزئیات دارد، بس که پشت و پستو دارد، بس که مرتب کردنش وقت گیر است. بله، پادشاه غول ها توی آشپزخانه مخفی شده! :) پس هرکاری که می کنید حواستان به آشپزخانه باشد. اولویت تان در تمیز نگه داشتن و مرتب کردن آشپزخانه باشد. مثلا اگر آخر شب است و خیلی خسته هستید و فقط می خواهید یک کار بکنید ظرف ها را بشورید. اگر دارید تمرین میکنید یک صفت را در خودتان درونی کنید، نداشتن ظرف کثیف باشد. 

حالا توی کارهای آشپزخانه هم من دوتا شاه کلید پیدا کردم که خیلی سخت نیستند ولی اگر آن دوتا را انجام بدهیم بقیه کارها چندان کاری ندارد. یکی تمیز بودن گاز است و دیگری خالی بودن جاظرفی|ماشین ظرفشویی. وقتی جاظرفی خالی است، شستن ظرف های کیف دیگر آنقدرها هم سخت به نظر نمی آید. و گاز تمیز، انقدر به آدم حال خوب می دهد که برود ظرف هایش را هم بشورد و کابینت ها را هم دستمال بکشد! خلاصه وقت هایی که میبینید حوصله ظرف شستن ندارید بگویید فعلا فقط گازم را تمیز میکنم. بقیه کارها خود به خود انجام می شود. 

 

۱۲. ضد حمله پانزده دقیقه ای:

یک وقت هایی خانه آنقدر نامرتب است و کار دارد که آدم جرئت نمی کند سمتش برود. مثل پادشاه شکست خورده ای که می ترسد اگر حمله کند همین تک و توک لشکرش را هم از دست بدهد. نتیجه اش می شود ظرف روی ظرف و لباس روی لباس تا جایی که باید به ختمی، نذری، مهمانی چیزی متوسل شد برای تمیز شدن آن خانه :)

برای اینطور وقت ها من یک راه حل خوب دارم. مخصوصا برای کمال گراهایی که اصلا نصفه کار کردن به دلشان نمی چسبد. بعد میبینند وقت یا حوصله چچند ساعت کار کردن هم که ندارند پس هیچی به هیچی. حال بد در خانه نامرتب ادامه پیدا می کند. 

اینطور وقت ها از تاکتیک ضدحمله پانزده دقیقه ای استفاده کنید. یک نقطه کوچک را مشخص کنید و بگویید من فقط در مدت پانزده دقیقه یک پاتک کوچک به این نقطه میزنم. سعی کنید اصلا چشمتان به بقیه قسمت های نامرتب هم نیفتد. زوم کنید روی یک نقطه، یک اتاق. بعد هم برمیگردیم سر جای قبلی مان و موبایل را برمیداریم و به خاطر نامرتب بودن خانه غصه میخوریم :) فقط یک پاتک پانزده دقیقه ای!

مثلا بروید توی اتاق خواب و روتختی را مرتب کنید، روی دراور را مرتب کنید، لبس های جالباسی را کم کنید... یا فقط خرده ریزه های توی هال را جمع کنید، فقط جاظرفی را خالی کنید یا چندتا از ظرف ها کثیف را کم کنید. چشمتان هم به ساعت باشد. قرار نیست حمله کنیم و جنگ راه بیندازیم ما فقط می خواهیم یک پاتک کوچک بزنیم و برگردیم توی سنگرمان. 

اگر از این تاکتیک استفاده کردید نتیجه اش را برایم بنویسید. 

 

 

خب اینها اصلی ترین تاکتیک های من بود. اگر به نظرتان چیزی جاافتاده، اگر شما راهکار موفق دیگری دارید حتما برایمان بنویسید تا بحث کامل تر شود :) 

 

فرشته بانو
۰۹ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۳۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام :)

 

فکر کنید همین الان باخبر میشید که قراره یه مهمون براتون بیاد - مهمون نه اونقدر رودرواسی دار که وقت اومدنش گاز تمیز کنید و زمین رو برق بندازید، نه اونقدر صمیمی که که انگار نه انگار - یه مهمون معمولی. حالا یه نگاه به دور و برتون بندازید و تخمین بزنید خونه تون تا آماده شدن برای پذیرایی از این مهمون چند دقیقه\ساعت فاصله داره؟

.

.

 یکی از وظایف ما به عنوان یه زن، یه مادر... تامین آرامش حاصل از نظم و تمیزی و مرتب بودن، برای اعضای خونه است. برای همینه که رابطه ما زن ها با کار خونه یه رابطه همیشگیه. یه دور تموم نشدنی که هر روز از اول شروع میشه و گویا استراحت هم نداره. اما گاهی برای عده ای این وظیفه میشه یه هدف دوردست که رسیدن بهش هی سخت تر و سخت تر میشه. در نتیجه سرخوردگی بعدش هم بیشتر. 

 خیلی وقتا تو چند دقیقه مونده تا اومدن مهمونا یه نگاهی به دور و بر خونه کردیم و آه کشیدیم که چی میشد همیشه همین شکلی بود؟... روزهای بعدش تلاش کردیم دوباره به همون وضع درش بیاریم و یا شده اما تمام روز داشتیم می دویدیم و می شستیم و جمع می کردیم و دوباره فردا روز از نو، پس فردا روز از نو... پستر فردا ... و یا نشده و احساس سرخوردگی و نامنظم بودن کردیم. اما این وسط حواسمون به یه چیزی نبوده. اینکه همیشه خونه مون مثل وقتی مهمون داریم تمیز باشه، هدف درستی نیست. برای مهمون ما یه استانداردهایی رو توی تمیزی رعایت می کنیم که رعایتشون تو شرایط عادی زندگی خیلی هم لازم نیست. زیادی داریم سخت میگیریم. قرار نیست همه عمر ما به شستن و رفتن و کارهای تموم نشدنی خونه بگذره، همون طور که گفتم ما فقط آرامش حاصل از نظم و تمیزی رو برای حال خوب و رشد زندگی مون لازم داریم. 

پس شاید بشه گفت مشکل اول تو رابطه مون با کارهای خونه اینه که قضاوت درستی از خودمون نداریم. ما تو چه دسته ای هستیم؟ زن مرتب، زن نامرتب... خونه مون چی؟ خونه شلوغ، خونه به هم ریخته، خونه عالی... یا قضاوت هایی داریم که تحت تاثیر حرف های بقیه و استانداردهایی هست که محیط اطراف بهمون القا کرده. (نشده از خودتون بپرسید چرا هیچ وقت خونه ما به مرتبی خونه تو سریالا نمیشه؟ :) معمولا هم وضع خونه و زندگی مون رو با خونه های اطرافیان (مادرشوهر، دوست، همسایه، جاری...) مقایسه می کنیم و به این نتیجه می رسیم که مرتب نیست! مرتب نیستم! و اصلا حواسمون نیست که همه اون خونه ها رو ما تو شرایطی دیدیم که مهمونشون بودیم. احتمالا بقیه هم وقتی مهمون خونه ما هستند دارند با خودشون فکر می کنن که ما چه خونه مرتبی داریم. 

اما واقعا چطور باید قضاوت کرد؟ کی از خودمون راضی باشیم؟ کی نباشیم و تلاش بیشتری کنیم برای نظم خونه؟ 

وقتی مهمون جایی هستیم یا وقتی مهمون داریم، اصلا زمان خوبی برای قضاوت مرتب بودن یک خونه نیست. ما میخوایم در زمان های عادی بخش مهمی از آرامش خونه مون رو با نظم و تمیزیش تامین کنیم. پس باید تو این وقت ها خودمون رو بسنجیم. اما چطوری؟ با چی مقایسه کنیم؟

من یک معیار نسبی دارم. همون سوالی که اول متن پرسیدم. هروقت که یادتون اومد از خودتون بپرسید خونه تون چقدر فاصله داره تا وقتی آمادگی پذیرش یه مهمون رو داشته باشه؟

بعضی ها میگن هیچی. هرلحظه زنگ در بخوره من بدون هیچ نگرانی و استرسی به استقبال مهمون میرم. ظرف نشسته ای ندارم. خونه جارو و گردگیری نمی خواد، به هم ریخته نیست و ... خب چی بهتر از یه خونه منظم. اما به نظرم یه ایده آلیه که خیلی هم لازم نیست در دستور کار قرارش بدیم. مخصوصا اگه بچه دارید، مخصوصاتر اگه بچه کوچیک دارید، بیشتر از یه بچه دارید، اگه درس می خونید یا شاغلید... تو این شرایط با این درگیری ها، برای اینکه خونه تون همچین حالتی رو داشته باشه احتمالا یه سری چیزا داره فدا میشه که حواستون بهشون نیست. که از قضا شاید از جنس همون آرامش هم باشه. و مگه ما نظم رو برای آرامش نمی خوایم؟ ، شاید از جنس سلامت روانی فرزندانتون باشه، شاید از جنس حوصله و همراهی تون با همسرتون باشه، شاید از جنس زمان ها و برنامه هایی برای رسیدن به رشد شخصی تون باشه ...

مامانی که مدام داره به بچه هاش یادآوری میکنه، جمع کنید، یا دعواشون میکنه نریزید. یا خودش جمع میکنه اما به جسم و اعصابش فشار میاره این مدام دویدن پشت سر بچه ها و ریخت و پاش های تموم نشدنی شون رو جمع کردن... تو این خونه آرامش از یه طرف تامین میشه و از طرف دیگه خارج میشه.

( شاید بگین خونه مامان ها، مامان بزرگ ها... خیلی وقتا این جوریه. کسی هم خسته یا عصبانی نیست. اما یه نگاه به تفاوت خودمون و اونا بکنیم. بچه کوچیک ندارن، ریتم و روال زندگی شون به یه ثباتی رسیده و حتی اگه شاغلن و درگیری های بیرون خونه شون زیاده باز هم تجربه حداقل بیست سی سال خانه داری حسابی آبدیده شون کرده تو مدیریت کارهای خونه. پس هیچ وقت خودتون رو با اونها مقایسه نکنید. )

 

اما اگه خونه تون نیم تا یک ساعت کار داره، مثلا باید یه جاروی سریع بکشید، گرد روی میزها رو پاک کنید، یه سری اسباب بازی از وسط هال و اتاقا جمع کنید و چند تیکه ظرف. دستشویی رو هم یه آب بگیرید. نه اینکه شستن درست و حسابی بخواد. همه اینا یا بخشی از اینا جدی تر و بخشی نه... زمان مهمه. 

به نظر من این یه خونه نرمال خوب برای یه زوج جون با بچه یا بی بچه است. خب البته تعداد بچه ها یا سنشون یه مقدار تو این زمان دست میبره. اگه نوزاد چند ماهه دارید، اگه دوتا بچه شلوغ دارید... قطعا این زمان بیشتر میشه. به خودتون سخت نگیرید. 

 

اما اگه خونه تون بیشتر از یک ساعت و نیم کار داره. کلی ظرف هست که باید بشورید، یا حتی اگه می خواین تو ماشین ظرفشویی بچینید انقدر شلوغ و نامرتبه یا ماشین پره که حداقل نیم ساعت زمان میگیره، اگه خونه پر از وسیله و اسباب بازیه، تو اتاقا لباس ریخته و تنها راه سریع مرتب کردنشون اینه که همه رو بریزید تو یه اتاق و درش رو ببندید. اگه دستشویی یه شستن اساسی می خواد، حتما باید جارو بکنید و تازه کلی چسب و خرده کاغذ هم از روی زمین و در و دیوار جمع کنید... اگه آشپزخونه به غیر ظرف کثیف نامرتب هم هست... رو میزتون پر خرده ریزه ست که هر کدوم مال یه جاییه ... خلاصه اگه یهو بفهمید قراره مهمون براتون بیاد شروع به دویدن کنید که وااای من دوسه ساعت کار دارم... اینا نشونه اینه که باید یه فکری بکنید. مدیریت نظم خونه تون یکم کار داره.

اینجا می تونید یک به خودتون و بچه ها سخت بگیرید، از یه سری کارا یا برنامه های دیگه بزنید...تا اوضاع بهتر بشه.  

 

 

البته که اینا نظر منه. شما میتونید با توجه به شرایط خودتون این زمان ها رو ببرید تو نمودار. متراژ خونه، شرایط خونه، شرایط خودمون و تعداد بچه ها، وسایل کمکی، دست تنها بودن یا نبودن ... همه موثره. اما در هرصورت این اومدن مهمون یه معیار خوبی واسه قضاوت دستمون میده. خونه تون چند دقیقه تا اومدن مهمون فاصله داره؟ 

 

این پست ان شاالله مقدمه یه پست مفصل تر خواهد بود که میخوام به سبک پستای قدیم همسر بهشتی کلی تکنیک برای داشتن یه خونه مرتب دستتون بدم. فقط قبلش میخوام شما هم یکم حرف بزنید. جواب این سوال رو بگید، از راهکارهاتون برای داشتن یه خونه مرتب تعریف کنید و ...

 

 

فرشته بانو
۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۳:۱۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

(سلام. اول از همه میخواستم تشکر کنم بابت همه مشورت هایی که به من دادید. کامنت ها رو خوندم و از کمکتون استفاده کردم. در نهایت یک کانال تو ایتا زدم و به دلایلی از زدن پیج اینستا فعلا منصرف شدم. اینستا به دلیل امکان ارتباط در کامنت ها برام جذاب بود که به هرحال فعلا کنار گذاشتمش تا بعد چی پیش بیاد. آدرس کانال ایتا همون آدرس سابق کانال در تلگرامه heavenlywife  رو که سرچ کنید احتمالا پیداش میکنید. فعلا هم تنها عضوش خودم هستم :) ان شاالله همه سعیم رو میکنم پست های جدید رو همزمان اونجا هم بذارم که مجبور سرزدن به وبلاگ نشید. اگر برسم کم کم آرشیو رو هم منتقل میکنم اونجا. مثل کانال تلگرام. خلاصه اینکه قدمتون روی چشم.)

 

اما برسیم به این روزهای عجیب. 

راستش من اگر یک هنر توی زندگیم داشته باشم که بهش افتخار کنم قدرت تبدیل بحران ها به فرصته. یه ویژگی هم اگه تو مادری و همسریم باشه که بابتش بتونم سرم رو بالا بگیرم همینه. همیشه انگار یه عهد نانوشته ای با خودم دارم که نباید بذارم بهم سخت بگذره، بدبگذره. تو هر شرایطی قابلیت هایی برای شاد بودن و لذت بردن وجود داره. همیشه دنبال اینم که پیداشون کنم. 

نقطه طلایی کارنامه م تو این موضوع هم ماجرای از پوشک گرفتن دخترمه. یادمه ساعت اولی که این پروژه رو شروع کردم پر از استرس و غصه بودم. استرس اینکه چی میشه چطور میشه اصلا آیا میشه؟ و غصه اینکه حداقل ده روزی باید توی خونه بمونم، هیچ جا نرم، مدام در مسیر دستشویی باشم، همه جا قراره نجس بشه و آبکشی و ... شرایط سختی بود که احتمالا شما هم تجربه ش کردین. 

مخصوصا اینکه در همون ساعت اول دستشویی دخترم ریخت و خونه نجس شد و من یک دفعه خودم رو دیدم که دارم دعواش میکنم: مگه تا همین الان تو دستشویی نبودیم؟‌چرا گفتی ندارم پس؟ و ... همون جا همسرم یه تذکری بهم داد که کلا روالم رو عوض کرد. آهسته گفت: قرار نبود ازین برنامه ها داشته باشیم ها! و من به خودم اومدم. قرار نبود دخترم رو دعوا کنم، قرار نبود خاطره های بدی براش بسازم، قرار نبود اعتماد به نفسشو بشکنم و ...

پس باید چه کار می کردم تو این موقعیت پرتنش؟

همه ش با یک جمله شروع شد: «یه کاری کن که از این دوهفته یه خاطره محشر بسازی!»

اولش باور کردنی نبود که از چنین پروسه سختی بشه خاطره ساخت. اونم خاطره محشر. اما کم کم راهشو یاد گرفتم. 

قدم اول یک قانون بود: «حق نداری بچه رو دعوا کنی، حق نداری اخم کنی یا تشر بزنی. هیچی هیچی.»

قانون رو پذیرفتم و بعد رفتم دنبال پیدا کردن راه هایی برای اینکه این مدتی که کنار دستشویی ساکنیم بهمون خوش بگذره. یه میز گذاشتم اونجا و پر از کتاب قصه کردمش. یه کتابخونه کوچولو شد. مدت های طولانی که دخترم توی دستشویی روی قصری می نشست من یا پدرش اونجا می نشستیم و هی از کتابخونه کوچیکمون کتاب برمی داشتیم و می خوندیم. یه اوقات بامزه ای شده بود که خیلی گذر زمان رو نمی فهمیدیم. تو اون دوران بیشتر کتاب های دخترم چند دور خونده شد. 

کار دوم این بود که پروسه آبکشی رو به یه برنامه مفرح تبدیل کنم. نجس شدن های پی در پی خونه رو پذیرفته بودیم و هرشب بازی آب کشی رو داشتیم. دخترک هم با هیجان شلنگ می اورد و کمک می کرد و انقدر بهش خوش می گذشت که نگران شدیم شاید هیچ وقت دستشوییش رو نگه!

در کنارش برای همون دوهفته برنامه ستاره های تشویقی رو گذاشتم که تو کوتاه مدت ایرادی نداره. هر روز بابت کارهای مختلف که اصلی ترینش گفتن دستشوییش بود ستاره میگرفت و هر پنج ستاره یک جایزه بود. تو اون دوران هر روز توی خونه ما جایزه بازی برقرار بود و ... کلی کارهای ریز و درشت دیگه. نهایتش شد اینکه الان خاطره هرسه ما از دوران از پوشک گرفتن یک خاطره شیرین و تجربه یک کار جمعی خانوادگیه. نه من چیزی از خستگی و کلافگی تو خونه موندنش یادم میاد، نه دخترم تجربه تلخی تو ذهنش نقش بسته و نه همسرم یه زن کلافه و غرغرو رو یادش میاد. 

 

این ها رو که تعریف کردم حتما حالا دیگه می تونید حدس بزنید چی میخوام بگم. بله، ماجرای کرونا و موندن تو خونه که پیش اومد، منم اولش کلافه و ناراحت بودم. همه برنامه ریزی هام برای هفته های آینده به هم خورد، کلی از کارام روی هوا موند، و از همه بدتر تصور تا مدت نامعلوم تو خونه موندن با بچه ای بود که مدام حوصله ش سرمیره. فکر کردن به اینکه دیگه پارک و مهمونی و کلاس و هر تفریح بیرون خونه ای تعطیل شده، حسابی ناراحتم می کرد. 

اما خیلی زود سعی کردم به خودم مسلط بشم. با غم و استرس و اضطراب کنار بیام و خودم رو درک کنم و به جای انکار حضورشون رو تو این روزها بپذیرم. و بعد رفتم سراغ این تجربه جدید. 

و طبق معمول اولین سوالم این بود: چکار میتونم بکنم که بعدها وقتی به این دوره فکر میکنیم برای همه مون یه تجربه خوشایند دوست داشتنی باشه؟

معادله سختی بود؟ بله. خیلی. ولی زن ها با خلاقیت ذاتی شون استاد حل کردن معادله های سخت و عجیب غریبن. 

خلاصه ش این شده ما الان هر سه از شرایطمون راضی ایم. حتی یکم زیادی داره بهمون خوش میگذره. انقدری که امروز فکر میکردم وقتی این دوره تموم بشه، کنار همه شکری که بابت رد شدن این بلا از سر خودمون و کشورمون و مردم کشورمون دارم. احتمالا غصه دارم میشم که باید برگردم به روال عادی. 

تا اینجاش ما پشت بوممون رو کشف کردیم و بیشتر روزا بار و بندیل برمیداریم و میریم بالا. شروع کردیم به دیدن برنامه های خانوادگی سه نفره، مثل آرشیو خانه ما یا دورت بگردم ایران، و داریم لذت سه نفره چیزی دیدن و لذت بردن رو برای اولین بار کشف میکنیم، دخترک هر روز با وسایل خونه اسباب بازی های غول آسا داره. از سرسره و جامپینگ و تونل و خونه و ... که با مبل و پشتی و پتو ساخته میشه و هرچند خونه رو به هم میریزه ولی حسابی به روال روزمره تنوع میده. من کلی غذای جدید سالم یاد گرفتم و یه سری چیزها که قبلا نمیخوردیم یا کمتر میخوردیم به برنامه غذایی مون اضافه شده، کلی تنقلات خونه مون اضافه شده که در مقطع حساس کنونی اشکال نداره و همین باعث میشه به افراد خانواده بدنگذره، به علاوه اینکه من برای اینکه یکم شرایط رو آسون تر کنم براشون، غذاهای مورد علاقه شون رو میپزم و خب رستوران خونگی هم برپاست. دخترک بیشتر روزا بساط کاردستی یا آشپزی یا یک پروژه جدید داره. کارهایی که قبلا اصلا براش وقت نمیذاشتم و حوصله ش رو نداشتم و از همه مهم تر اینکه این خلوت و فراغت از دنیای بیرون باعث شده بعد سال ها ماه رجب رو کمی درک کنم. شیرینیش رفته زیر زبونم و حال خوبی دارم که مدت ها بود ازش دور شده بودم. کنارش روزه های قرضم رو میگیرم، دلم بیشتر برای فامیل و دوست و آشنا تنگ میشه که زنگ بزنم و محبتم رسما بیشتر شده بهشون... و در کمال تعجب دارم به درس و کارهام هم بهتر از قبل میرسم. این آخریه دیگه خیلی عجیبه. البته که دخترم خیلی بیشتر از قبل کارتون میبینه و این تسهیل کننده ای بود که من به خودم دادم. و مشکلی ندارم باهاش. 

البته که همه اینها نیمه پر لیوان بود. از نیمه خالی لیوان شما بهتر از من خبر دارید و گفتن نداره. اما مهم اینه که توجهمون رو بیاریم روی نیمه پر لیوان. 

شما این روزها رو چه کار می کنید؟ چه ایده های جالبی دارید که خاطرات محشری از این روزها بسازید برای بعدها؟ 

 

 

فرشته بانو
۱۷ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام 

قرار بود این پست یه چیز دیگه باشه. یه حرفی که مدت هاست منتظر بودم پستای دنباله دار حال خوب تموم بشه تا برسم بهش. اما بازم نوبتش نشد. گرونیای اخیر و وضع اقتصادی، یه حرف و موضوع دیگه رو به ذهنم آورد. یه تجربه، یه تصمیم شخصی که فکر کردم شاید برای شما هم مفید باشه. ان شاالله که باشه. 

دوسال پیش ما قرار بود خونه بخریم. با پول اون موقعمون میتونستیم یه خونه معمولی بخریم. اما فکر کردیم یه سال دیگه صبر کنیم پولمون بیشتر بشه، وام بگیریم و یه خونه خوب بخریم. اون موقع من مطمئن بودم سال بعدش تو یه خونه خوبم که مال خودمونه. روی کاغذ همه چی درست بود، اما وقتش که رسید، شد تابستون امسال و شروع گرونی ها و ما با دوبرابر پول قبلمون هم نمیتوستیم حتی یه خونه نسبتا خوب بخریم. فکر کردیم دست نگه داریم تا اوضاع آروم بشه، شاید همه چی معقول تر و منطقی تر شد. صبرکردیم و اوضاع جوری شد که الان فکر میکنم تا چندسال دیگه هم نتونیم خونه بخریم! 

خونه ای که الان توش زندگی میکنیم، یه سری ایراد داره. درواقع از همون سال اولی که اومدیم این خونه، من امیدوار بودم سال بعد عوضش کنیم، سال بعدش مطمئن بودم سال دیگه من دیگه تو این خونه نیستم، سال بعدش ... همون طور قیمت خونه ها رفت بالا اجاره ها هم گرون شد و تابستون ما خونه که نخریدیم هیچ، با قیمت های عجیب و غریب اون موقع دیدیم حتی منطقی نیست یه خونه بهتر اجاره کنیم! و موندیم تو همین خونه. تا کی؟ نمیدونم. 

همون موقع، تو اوج اون شوک اقتصادی، وقتی آدمی که فکر میکرد این تابستون تو یه خونه خوب و بی ایراد که مال خودش هم هست داره زندگی میکنه و بعد میدید حتی خونه اجاره ایش رو نتونسته عوض کنه... همون موقع که بی هیچ کوتاهی و تقصیری، فقط به خاطر اوضاع اقتصادی کشور، انقدر از نظر مالی ضرر کرده بودیم که حس آدمی رو داشتیم که دزد پولاشو زده، یا ورشکست شده ...

همون موقع من یه فکری کردم. یه حرفی ته دلم با خدا زدم. گفتم خدایا، اوضاع اقتصادی کشور که دست من نیست و نبوده، کوتاهی و اشتباهی از طرف من نبوده که دارم این اندازه اثرش رو تو زندگیم می بینم. ولی بنا به جبر زمانه و محیط، اثر مستقیم و بزرگی تو زندگی من داشته ... حالا تو یه لطفی به من بکن، به خاطر این سختی ای که متحمل شدم، تو همین خونه کوچیک پر ایراد، بهم  آرامش و دل خوش و رضایت از زندگی بده. 

و شد. انگار تا جمله م تموم شده بود خدا گفته بود باشه :)

تو چندماه اخیر من یکی از بهترین حال های زندگیم رو تجربه کردم. راضی ترین حالم رو. به نحو عجیبی یهو نگاهم از نیمه خالی لیوان، چرخیده بود به سمت نیمه پرش. به جای ایرادای خونه، محاسنش رو میدیدم. یه وقتی هم که ایرادا اذیتم میکرد، به خوم میگفتم این به اون در. 

سعی کردم تو همین خونه کوچیک یه بهشت کوچیک خوشبخت بسازم و شد. گل و گلدون بیشتر خریدم، خونه رو دوست داشتنی تر کردم. روی مرتب بودنش دقت کردم و همین باعث شد کوچیکی دیگه خیلی به چشم نیاد و اذیت کننده نباشه. یه برنامه های ساده دورهمی ریختم مثل چای عصرانه دورهم، یا میوه خوردن ... یه جوری شد که حتی وقتی سه نفری نشستیم و داریم شام املت میخوریم ته دلم میگم الحمدالله الحمدالله چقدر ما خوشبختیم، چقدر این حال، این تصویر رو دوست دارم ... 

اثر این حال خوب و این رضایت من، به شکل محسوسی تو نگاه و حالات همسرم هم نمود پیدا کرد. من دیگه غر نمیزنم، اونم که از یه چیزی شکایت میکنه سعی میکنم نگاهش رو متعادل تر کنم. تو همین ماه ها که بعد چندسال بالاخره من با خونه م دوست شدم و پذیرفتمش، اتفاقا غرغر اطرافیان به خونه مون خیلی زیاد شده. مامانم، بابام، حتی مادرشوهر و پدرشوهرم ... و حرفاشون اثری رو من نمیگذاره. میتونم رد شم ازش. حتی یبار بابام تو یه صحبت پدردختری و صمیمی وسط حرفاش گفت : « آخه شان تو این خونه ست؟» من لبخند زدم و چیزی نگفتم. ولی حرفش مثل یه نسیم آروم ازم گذشت. به هم نریختم. فکرمو مشغول نکرد. ذره ای تو نگاهم به همسرم و زندگیم اثر نگذاشت. من راضی بودم و مطمئن. و هزارتا جواب برای بابام داشتم که اونجا جای گفتنش نبود ولی حق بود. 

بعید میدونم اوضاع اقتصادی این روزا کسی رو اذیت نکرده باشه، فکرشو مشغول نکرده باشه. حتی اگه ما خانوما خیلی درگیرش نشیم، مردا رو واقعا به هم میریزه. کلافه و عصبی میکنه. 

امروز تو پیج اینستاگرام خامنه ای ریحانه، یه جمله دیدم «گرمای خانه در دست شماست» و ایده این پست زده شد. فکر کردم بیام از تجربه خودم بنویسم و بگم حال خوب هیچ ربطی به محیط بیرونی آدم نداره. بگم حال خوب مرد و بچه ها، یه قسمت عمده ش دست زن و مادره. زنی که راضی باشه، زنی که آرامش بخش باشه، زنی که فلسفه زندگیش درست باشه. با کمک این زن و کنار این زنه که مرد میتونه سختیای دنیای بیرون رو تحمل کنه. کم نیاره و نبره. ما رئیس جمهور و وزیراقتصاد و نماینده مجلس نیستیم. ولی در حد خودمون میتونیم یه کاری واسه کشورمون بکنیم. اون کار به ظاهر کوچیک ولی مهم اینه که خودمون و اطرافیانمون رو خوشحال نگه داریم. 

یادمه یه حدیثی خونده بودم که مضمونش این بود: یکبار یکی از صحابه پیش رسول خدا(ص) میره و میگه من زنی دارم که وقتی ناراحت و غصه دار میبینتم ازم میپرسه، غصه ت به خاطر دنیاست یا آخرت. اگر به خاطر دنیاست که میگذره و بهش اهمیت نده و اگر به خاطر آخرته خدا غصه ت رو زیاد کنه ... و بعد پیامبر(ص) میفرمایند خدا روی زمین کارگزارانی داره و این زن یکی از اون هاست و کلی ازش تعریف میکنن. (نتونستم اصلش رو پیدا کنم. اگر شما میدونید ممنون میشم برام بنویسید.)

این روزها فکر میکنم این حدیث خیلی درباره ما مصداق پیدا میکنه. تو برخورد با همسرمون کدوم روش رو پیش میگیریم؟ ما هم غر میزنیم و شکایت میکنیم یا ما راضی هستیم و اونم آروم میکنیم. 

البته باید حواسمون باشه همدلی رو فراموش نکنیم. به یه آدم خسته و ناراحت و شاکی، اگه بگی مهم نیست، چیزی نشده که، تو بیخود بزرگش میکنی!، نعمتاتو ببین ... شاید اونو بیشتر عصبانی کنه حتی. چون درک نمیشه. چون فکر میکنه این زن تو فضا زندگی میکنه، چون عادی ترین چیزها رو هم نمیفهمه و چون مسئولیت نداره فقط شعار میده ... 

اتفاقا اینجا قبل هرچیز باید همدردی باشه، راست میگی، واقعا ... چقدر سخت... چه اذیت داری میشه این روزا ... ولی کنارش آدم یه اشاره بکنه به زندگی اونایی که پایین ترن. یه چیزایی رو به یاد شوهرش بیاره که «الحمدلله» داشته باشه. خیلی ظریف. خیلی کوتاه و در لفافه. 

من یه وقتایی خود چند سال پیشمون رو به یاد همسرم میارم. وسط اتفاقای مختلف، مثلا یه عکس بهونه میشه برای گفتن اینکه، چقدر الان وضعمون با اون موقع فرق کرده. الحمدلله... چه زندگیمون آسون شده. 

یا وقتی بحث مسائل اقتصادی میشه میگم خداروشکر که گرونی ها اثرش فقط رو مقداد رفاهمون بوده، چقدر هستن آدمایی که گرونی رو اصل زندیگشون اثر گذاشته، به نون شب و خرجای اولیه شون محتاج شدن ...

خودم رو هم همین جوری آروم و راضی میکنم. با همون اصل کاربردی معروف « به زندگی پایین تر از خودتون نگاه کنید.» ، با یادآوری اینکه « مهم حال خوب و دل خوشه»، با مطمئن بودن از اینکه  «هرکسی به هرحال یه سختی و مشکل و غصه ای تو زندگیش داره فقط نوعشون فرق میکنه» اینا منو راضی میکنه. خوشحال میکنه. و انعکاس این رضایت رو تو خانواده م میبینم. 

و از اون طرف فکر میکنم تو این موضوع هم خوبه اگه نیمه پر لیوان رو ببینیم. اینکه چقدر اسراف کم شده تو زندگی هامون، چقدر اقبال به تولید داخلی زیاد شده، حتی فکر میکنم شاید بد نباشه اگه این گرون شدن گوشت باعث بشه دست از این اعتیاد به گوشت برداریم و یکم سالم تر غذا بخوریم. 

البته که من خیلی عصبانی ام از همه مسببین این اوضاع ولی چه کاری از دستم برمیاد جز اینکه تو این اوضاع آشفته، حداقل حال خودم و اطرافیانم رو خوب نگه دارم. 


خیلی خوشحال میشم اگه شما هم از تجربه هاتون بنویسید. از برخورد و نگاهتون تو این موضوع. از تجربه هاتون و ایده هایی که برای خوب نگه داشتن حال خانواده تون میزنین. از ایده هایی که برای کم کردن و کنترل مخارج ریختین ... 



فرشته بانو
۰۶ بهمن ۹۷ ، ۱۰:۳۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام. خیلی ها توی کامنت ها خواسته بودند باز هم درباره همسرداری بنویسم. خودم هم دوست داشتم. مدت ها بود درباره همسرداری چیز خاصی ننوشته بودم، دلیلش این بود که حرف جدیدی برای گفتن نداشتم، مطالب اینجا برنامه ریزی شده نیست. تجربه هاییه که دارم زندگی شون میکنم. فکرهاییه که در طول روز میان و میرن و اگه به نتیجه ای برسن اینجا با شما به اشتراک میذارم. حالا بالاخره بعد مدت ها یه پست درباره شوهرداری داریم! :)

راستش من مدتی به این فکر میکردم که مهم ترین کارکرد و فایده یک ازدواج موفق برای زن و مرد چی میتونه باشه؟ چی باید باشه؟ توی دنیای الان آدم ها برای چی ازدواج میکنن؟ مخصوصا مردها. چی به سمت ازدواج می کشوندشون وقتی این همه زحمت و خرج و مخارج و مسئولیت داره؟

جوابم رو قرآن داده بود (لتسکنوا الیها) مهم ترین کارکرد ازدواج مخصوصا برای مردها آرامشه. اصلی ترین خواسته شون از همسرشون آرامشه. حالا که روابط بازتر از گذشته ست و سن ازدواج بالا رفته و ضرورتش کمتر از قبل احساس میشه، باز هم خیلی از آدم ها دنبال ازدواجن. چرا؟ چون (آرامش) فقط با ازدواجه که به دست میاد. روابط باز خارج از چارچوب خانواده شاید لذت و تنوع و سرگرمی رو تامین کنه، اما آرامش نداره. و برای همینه که توی کشورهای خارجی که تعهدات مذهبی ندارن، توی کشور خودمون بین آدم هایی که تقیدی به دین ندارن، باز هم همه پایان موفق یک رابطه رو در ازدواج می بینن. 

وقتی جواب سوالم رو پیدا کردم، با خودم فکر کردم حالا من، چقدر تونستم همسرم رو به این هدف برسونم؟ اگر ازدواج کرده که به آرامش برسه، من چقدر آرامش بخش بودم؟

اما یک خونه که توش آرامش موج میزنه، یک زن که میتونه مردش رو آرام کنه، چه شکلیه؟ چه ویژگی هایی داره؟

این موضوع پس ذهنم بود و توی رفتارهای روزانه دنبال مصادیقش می گشتم. یکی از اولین چیزهایی که بهش رسیدم، نظم و آراستگی خونه بود. همه خوبی های دنیا هم اگر در من جمع بود، توی یک خونه آشفته و به هم ریخته... ذره ای نمود پیدا نمی کرد. انگار من فقط من نبودم، من خونه بودم... یاد معنای کلمه ام افتادم، پایه و اساس هرچیز. من و خونه یکی بودیم. 

بعد رسیدم به خودم، خوش رویی، آراستگی ظاهری و لباس مرتب، آرامش درونی که خودش رو توی لحن حرف زدن و حرکات و حتی راه رفتن نشون بده، لبخند زدن حتی ... یک زن آرامش بخش این شکلی بود. حتی بوی یه عطر ثابت ملایم به مشامم رسید. که زودتر از لبخندم خودش رو به همسرم نشون بده. 

بعد رسیدم به مصادیق دیگه آرامش، دیدم مهم ترین جلوه آرامش در طول روز وقتیه که همسر از سر کار برمیگرده، تصویری که توی اون لحظات اولیه از من و خونه و رفتارم میبینه، اتیکت اون روز منه. وقتی همسرم از سر کار برمیگشت من چه شکلی بودم؟ غذام حاضر بود یا داشتم بدوبدو کارهای شام رو میکردم، خودم و دخترم مرتب و آراسته بودیم یا حواسمون به خودمون نبود؟ خونه چه شکلی بود؟ حال و روحیه من چه شکلی بود؟ مهربون و پرانرژی یا خسته و کلافه و آشفته ؟

به خودم گفتم حتی اگه خسته و کلافه ای، بذار برای بعد نیم ساعت اول، به هرزحمتی که هست، نیم ساعت اول خوش رو و خوش برخورد و شاد و آراسته باش. بذار اتیکت آرامش بخشی روی اون روزت بخوره. مردی که توی نیم ساعت اول ورودش به خونه آرامش رو دریافت کنه، زن و بچه های شاد آراسته ببینه، خونه مرتب ببینه، غذاش حاضر باشه و لبخند رو لب اعضای خانواده ش نشسته باشه، اونقدر شارژ میشه که بعد بتونه خستگی هات رو جبران کنه. اصلا انعکاس همین آرامش بخشی به خود آدم میرسه، و از نو شارژ میشه ...

اینا چیزایی بود که من بهش رسیدم. تجربه کردم و از درستیش مطمئن شدم.رسیدن به کلیدواژه آرامش کارم رو خیلی راحت کرد. وظیفه اصلیم رو تو خونه پیدا کردم. چه در قبال همسرم، چه دخترم. فکر و ذکر این روزهای من در همسرداری آرامش بخشیه، آرامش بخش بودن خودم، و خونه م. اولویتم در زندگی شده این. خیلی وقت ها برنامه هام رو با همین معیار می سنجم، اگه فلان جا برم، اگه فلان کار رو قبول کنم، اگه فلان برنامه رو بچینم ... چقدر به آرامش خودم و خونه م لطمه میزنه؟ نمیگم هیچ کاری نکنیم، خودمون و اطرافیان رو نبینیم ها. میگم فقط حواسمون به اون آرامشه باشه. اینکه هر انتخاب، هرکار چقدر بهش لطمه میزنه، چقدر اون لطمه جبران پذیره، چقدر اون کار ارزش اون لطمه رو داره، چکار میشه کرد که آرامش صدمه کمتری ببینه، چه تمهیداتی میشه کرد، چطور میشه جبرانش کرد ...

وقتی درگیر مسائل و مشکلات اطرافیان میشم، وقتی میخوام فعالیت های اجتماعی کنم، حتی وقتی قراره نقش دختری رو برای پدر و مادرم ایفا کنم، سعی میکنم حواسم به این باشه که مهم ترین کار من الان آرامش بخش بودن برای همسرمه. چه جوری این کارها رو بکنم، چطور تنظیمشون کنم، جرح و تعریلشون کنم که به اون وظیفه کمترین خدشه رو وارد کنه؟

آرامش خونه برای من نظم و مرتب بودنشه، چیزی که با وجود یک بچه کوچیک حفظش خیلی سخته، و غذای باسلیقه آماده خونگی، شامی که ساعت هفت شب حاضر باشه نه اینکه تازه فکر کنم چی درست کنم، ظرف میوه ای که چیده شده باشه، چای یا دمنوش عصرونه ای که یک کیک خونگی، یا هنر زنانه چاشنیش کرده باشم ...

ادامه آیه رو همه مون حفظیم (و جعل بینکم موده و رحمه)، من ایمان آوردم به اینکه اون محبت و علاقه ای که از همسرم توقع دارم، اون توجه و اهمیتی که میخوام، همه نتیجه این آرامش بخش بودنه. انعکاس آرامشی که بهش میدم میشه محبتی که انتظارشو دارم. خلاصه اینکه راه اینکه بیشتر دوستم داشته باشه رو پیدا کردم ؛)


شما چقدر خودتون رو آرامش بخش میدونید؟ مصادیق آرامش بخش بودن یک زن برای همسرش رو تو چی میدونید؟ برامون بنویسید که با هم بحث رو کامل کنیم. 



فرشته بانو
۲۶ آذر ۹۷ ، ۰۰:۴۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



الحمدالله در سال های اخیر طب سنتی خیلی خوب در کشور ما جاافتاده و اثربخشی و درستیش به همه ثابت شده. یک نکته ای که خیلی وقته میخوام در وبلاگ بهش اشاره کنم همین استفاده از نسخه های طب سنتی در درمان خیلی از مشکلات خانوادگیه. حتی اگر مطالعه کمی درباره این علوم داشته باشید حتما میدونید که از نظر این طب، روح و جسم ما و حتی اعضای مختلف جسممون با هم در ارتباطند. نمیشه اثر بیماری های جسمی در روح منعکس نشه یا حتی برعکس. (نمونه هایی مثل حسادت که جسم رو هم از بین میبره و ...) از اون طرف نمیشه پوست شما جوش بزنه و با چندتا کرم و صابون و ... بشه این بیماری رو برای همیشه از بین برد. چون مشکل در جای دیگه ای هست که خودش رو به شکل جوش و آکنه روی پوست نشون داده، یا ریزش مو و ... خلاصه از نظر این علم همه این ها یک زنجیره به هم پیوسته ست و خیلی وقت ها ما با درمان موضعی همون مشکلی که حاد شده میخواهیم به نتیجه برسیم که قطعا نتایج کوتاه مدت میگیریم یا فایده ای نداره و یا یک بخش دیگر ضرر بیشتری میبیند. 

بحث درباره طب سنتی زیاده، اما بخشی که مدنظر من بود خیلی از مشکلات اخلاقی و رفتاری تو خانواده هاست که شاید استفاده از نسخه های ساده گیاهی و خوراکی یا پرهیزات مشخص برای درمانشون بسیار بسیار آسون تر از تلاش برای تغییر رفتار خودمون، همسرمون یا بچه هامون باشه. 

مثلا زود عصبانی شدن آقایون یا پرخاش گری نوجوان ها یکی از مشکلات شایعه. تلاش برای تغییر رفتار اون فرد چه از طرف خودش باشه چه اطرافیانش واقعا دشواره. اما یک سری پرهیزات غذایی ساده مثل کم کردن ادویه، غذاهای تند و با طبع گرم، یا نوشیدن برخی دمنوش های خوش طعم یا اضافه کردن یه سری مواد غذایی به برنامه روزانه و ... میتونه چندبرابر تلاش های شما و خود اون فرد نتیجه بده. 

افسردگی، بی حوصلگی، حتی تنبلی و کسلی، کم بودن میل جنسی، خستگی مفرط، وسواس های فکری یا عملی... و خیلی از مشکلات دیگه ای که امروز دچارش هستیم نسخه های ساده و در دسترسی تو طب سنتی داره. فکر میکنم خیلی خوبه اگر کنار بقیه تلاش هایی که برای برطرف کردن اون رفتار میکنیم، عمل به چندتا نسخه ساده طب سنتی رو هم بگنجانیم. نیاز به مطب و دکتر خاصی هم نیست، در این حد، اینترنت پر از دستورات خوب و بی ضرره که با یک سرچ ساده پیدا میکنید. 

قرار هم نیست معجزه کند، فقط میخواهد کمی کارمان را ساده تر کند. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



کوفته هویج درست کردم. قلقلی ها را که میکشم توی ظرف فکر میکنم چیزی کم است. سریع در یخچال را باز میکنم. سبزی خوردن نداریم، گوجه و خیارشور هم، فقط از سبزی های هفته پیش چند ساقه سبز پیازچه و یک مشت جعفری مانده. پیازچه ها را حلقه میکنم و می‌پاشم روی قلقلی هایی که با سس ربی حسابی خوشرنگ شده اند. و چند پر جعفری می چینم کنار ظرف. به همین سادگی شام شبمان به زیبایی عکس های خوش رنگ و لعاب اینترنت از غذاهای خارجی می شود. 

شام نداریم. همسرم می گوید سیب زمینی بخوریم. پوره... سرخ کرده... من فکری می کنم و سریع دوتا سیب زمینی میگذارم در ماکروفر کبابی شود. بعد تا آن ها می پزد، یک پیازداغ حسابی درست میکنم و زردچوبه می زنم. سیب زمینی ها را که له کردم توی ماهیتابه چرخ می دهم تا عطر زردچوبه و فلفل و پیازداغ بگیرد. می کشم توی یک کاسه لعابی سفالی، جعفری ساطوری شده و دوتا قاشق...  شام  ساده بیست دقیقه ای با به به و چه چه شروع می شود و من دلخورم از اینکه نان ها را همین طور توی پلاستیک آوردم و یادم رفت توی سبد حصیری بگذارم.  

سال های اول زندگی، سفره صبحانه را که می انداختم همیشه فقط پنیر و گردو بود. اهل مربا نبودیم برای همین نمی آوردم. همان وقت ها چند بار همسرم گفت کره مربا هم بیار. من مقاومت می کردم. چرا بیارم؟ ما که مربا نمی خوریم. می گفت همین جوری بیار سفره رنگ و لعاب بگیره. نمی فهمیدم. حالا که پخته تر شدم، اگر روزی سفره صبحانه را همسرم بیندازد، من سریع میدوم در ظرف ها را از توی سفره جمع میکنم، لیوان یک شکل می آورم، ارده و کره و مربا می چینم. حالا خیلی وقت است که به ارزش این رنگ و لعاب زندگی پی بردم. همین زیبایی های ساده و کوچک و کم زحمت. مثل سالادی که برای غذا درست میکنیم، ترشی ای که به جای شیشه توی ظرف می کشیم، غذایی که به جای قابلمه توی دیس می کشیم، سفره قلمکاری که برای خودمان سوغات می آوریم... 

یاد گرفته ام که رنگ و لعاب زندگی قشنگ است. روح می دهد به خانه. نشاط می دهد به افراد خانه. و چه خوب که خدا وظیفه این کارهای کوچک شادی آور را به عهده زن ها گذاشته. کیف میکنم از خودم وقتی سفره روح می گیرد، خانه روح می گیرد... شور و شوق زندگی، یکی از معدود چیزهایی است که همیشه از ته دل به آنها افتخار می کنم. رنگ و لعاب زندگی همان فرق خانه بی زن با خانه ای است که خانم خانه دارد. مثل گلدان های پشت پنجره، مثل رنگ و روی غذا. قلقل کتری یا یک کیک ساده خانگی. 

یک چیزی توی مردها کم است که زن ها کاملش می کنند. برای مردها هم انگار این ویژگی خیلی شیرین است. زن غیر آرامشش، کسی است که به زندگی همه افراد خانواده روح می دهد، نشاط می بخشد و بلد است با جادوی انگشت هایش عکس های سیاه و سفید روزمرگی را رنگی کند...

زن باشیم. 

 


پ.ن: کاش شما هم ظرافت های ساده و زیبای زندگی تان را برای من و بقیه خواننده ها بنویسید. از هم یاد بگیریم. شما چطور به زندگی تان رنگ و لعاب می دهید؟



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



خیلی از وقت ها، دلیل اینکه کارهایمان انجام نمیشوند واقعا وقت نداشتن نیست. حوصله و انگیزه نداشتنه. یک نمونه خوبش هم وقت هایی است که مهمان سرزده داریم. برای من زیاد پیش میاد که کسی تماس بگیرد و بگوید یک ساعت دیگر می آید خانه مان، اگر شما هم چنین تجربه ای داشته باشید خوب میدانید که چطور به هم ریخته ترین خانه ها در عرض یک ساعت یا کمتر کاملا مرتب میشود یا حداقل اگر زیر تخت و داخل کمد و ظرف های کثیف توی سینک و ... را فاکتور بگیریم آبرومند میشود. 

خیلی وقت ها بااینکه با خودمان میگوییم (وقت نکردم فلان کارو بکنم) اما احتمالا جمله دقیق ترش اینه که (حال نداشتم...)

یه راه حل خوب برای این بیحالی مسری فراگیر این روزها که کمتر کسی را میبینیم که دچارش نباشد (قانون سه آیت الکرسی) هست. 

در همان لحظه هایی که با خودتان فکر میکنید : باید پاشم خونه رو مرتب کنم... باید لباسا رو بریزم تو ماشین... باید فلان لباسو اتو کنم... باید شام بذارم... باید... و در عین حال انگار با قوی ترین چسب ممکن شما رو به سر جایتان چسباندند و هرکار میکنید نمی توانید تکان بخورید و انجام آن کار - جدا از اینکه چقدر سخت یا آسانه - در آن لحظه سخت ترین کار دنیاست برای شما...

به خودتان بگویید: بلند شو و به اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی اون کار رو انجام بده. بلافاصله بعد تموم شدن آیت الکرسی ها میتونی بشینی، استراحت کنی، بری تو گوشیت، تلویزیون ببینی، یا هرکار کاری که قبلش می کردی. 

فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی  اون کار رو انجام بده. 

این قانون در زندگی من معجزه میکنه!

خیلی دلم میخواهد بلند شوم  و خانه را مرتب کنم اما اصلا حالش را ندارم، تا قبل از شروع این قانون نمیتوانستم از پس خودم بربیایم و در نهایت با بهانه خستگی یا هر چیز دیگری آن کار را انجام نمی دادم. الان سریع یاد قانون سه آیت الکرسی می افتم. به خودم میگویم: ببین میدونم خیلی سختته، ولی سه آیت الکرسی خوندن که هیچ زمانی نمیگیره، کمتر از پنج دقیقه شاید، بلند شو همین اندازه خونه رو مرتب کن، بعدش هرقدر میخوای استراحت کن. وقتی بلند میشم واقعا قصد دارم پنج دقیقه بعد برگردم سر کار قبلیم ولی اغلب میبینم نیم ساعت... یک ساعت ... گذشته و من همچنان دارم آیت الکرسی می خوانم یا دیگر نمی خوانم ولی مشغول کارهای خانه ام. درحدی که مثلا خانه که مرتب شده هیچ، یک سری لباس ریختم ماشین و الان دارم غذای دخترم را درست میکنم...

قانون سه آیت الکرسی معجزه می کند، یادتان باشد که هروقت انجام هرکاری برایتان سخت بود به خودتان بگویید: بلند شو و فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی انجامش بده...

تجربه ثابت کرده حتی اگر بعد از تمام شدن آیه ها بنشینیم یا برگردیم سر کار قبلی مان هم، آن پنج دقیقه یک تغییر محسوس در شرایط موجود ایجاد میکند: یا ظاهر خانه مرتب میشود... یا ظرف ها اگر شسته نشده باشد حداقل آشپزخانه از به هم ریختگی درمی آید، یا مقدمات شام فراهم میشود، کل خانه رو میشود گردگیری کرد، کف آشپزخانه را دستمال کشید...

من گاهی اوقات قبل از خواب به خودم میگویم اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی ظاهر خونه و آشپزخونه رو مرتب کن و بعد بخواب...

 

اصلا یک برکتی هست در این آیه که تا تجربه نکنید باور نمیکنید. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


در مورد کادو خریدن برای مردها یه چیزی خیلی مهمه که اغلب خانم ها به اون بی توجهی میکنن. اون چیه؟

با سلیقه مردانه هدیه بخرید، نه سلیقه زنانه!

تفاوتش کجاست؟ تا به حال دیدی مردها جلو ویترین مغازه های لباس یا کفش فروشی بی جهت توقف کنند و مشغول نگاه کردن لباس ها بشن؟ نه! یا با هم درباره لباس هایی که خدیدند صحبت کنند؟ حتی تصورش هم خنده داره. مردها با هم درباره چی صحبت میکنن؟ ماشین، ابزارش، تکنولوژی، برندهای جدید گوشی و لب تاپ، نهایت فوتبال و بازی های جام جهانی!

( البته مردهایی هم هستند که به پوششون زیاد اهمیت بدند ولی خب در اقلیت هستند و غالب مردها جور دیگه ای رفتار می کنن. )

حالا ما خانم ها وقتی میخوایم برای همسرمون هدیه بخریم اولین گزینه چیه؟ لباس! بعدی؟ کفش! بعدی؟ دوباره لباس!

قبلش بیاین به یک سوال جواب بدین؟ شما چرا برای همسرتون هدیه میخرید؟ چقدر میخواید خوشحالش کنید؟

همین که هدیه این مناسبت رو هم بخرید و از گردنتون باز شه، و همسرتون هم دوستش داشته باشه کافیه؟

یا میخواین خیلی خیلی خوشحالش کنید؟ جوری که نه از صرف به یاد بودن و زحمت کشیدن، از خود هدیه هم واقعا خوشحال شه و حتی براش ذوق کنه. 

بعد مثلا از این جملات رویایی بگه که: چطوری به فکرت رسید؟! و شما برین تو آسمونا!

اگه دوست دارید کادو دادن هاتون از نوع دوم باشه باید بیشتر حواسمون به سلیقه مردانه باشه. 

مردها معمولا از هدیه گرفتن چیزهایی که لازمش دارند خوشحال می شوند! ( برعکس بعضی از زن هاکه دوست دارن چیزهایی که لازم دان رو با سلیقه خودشون انتخاب کنن و هدیه هاشون سورپرایزی تر باشه)

مردها اگر بدانند از جیب خودشان خرج شده، هدیه های گران را دوست ندارند!

مردها اگر از جیب خودشان هم خرج نشده باشد، هدیه های فانتزی الکی گران را دوست ندارند! به نظرشان حیف پول!

اغلب مردها عاشق تکنولوژی و وسایل وابسته به آن هستند!

اغلب مردها هنوز پسربچه هایی هستند که بازی را دوست دارند!

با این توصیفات چرا ما زن ها نود نه درصد هدیه هایی که میخریم لباس و کفش و کمربنده؟!

 

چیزهایی که میتونه شوهر شما رو خوشحال کنه یک گوشی جدید (اگه پولش رو دارین)، هارد اکسترنال، فلش مموری ده پانزده گیگ، پرینتر، حتی یک جعبه ابزاره! (اگر شوهرتون ازین مردهای فنی هست)

در مرحله بعد اگه اهل ورزش رفتنه، وسایل اون ورزش مثل لباس ورزشی، توپ چهل تیکه، راکت، ساک ورزشی خوب یا حتی جوراب ساق بلنده!

اگر اهل بازی و بازی های کامپیوتریه، ورژن جدید بازی مورد علاقه ش، اکس باکس، حتی فوتبال دستی یا تفنگ و تیرکمون و از این بازی ها که تیرهای کوچکش رو با دست پرتاب میکنن به سمت صفحه ای که رو دیوار نصب شده(اسمش رو یادم رفته!)

اگر از هدیه های معنوی هم خوشحال میشه، یه عبا واسه نمازاش، یه تسبیح فیروزه یا شاه مقصود، حتی یه مهر بزرگ حاج آقایی میتونه خوشحالش کنه!

اما اگر میخواید لباس بخرید. خب لباس هم میتونه خوشحالش کنه مخصوصا اگه لازمش داشته باشه. یادتون نره اصل کلی هدیه خریدن اینه: بهترین چیزی که شوهر شما رو خوشحال میکنه، چیزی هست که لازمش داره! خودش به فکر خریدنشه ولی هنوز وقت یا پولش رو نداره. اگه این چیز یه شلوار یا حتی جوراب باشه اون از هدیه گرفتنش خوشحال میشه. 

مثلا اگر تابستونه و پیراهن خنک نداره، یا برای ست کردن با بلوزهاش شلوار خاکستری لازم داره و ... نرید براش یه یه شلوار مشکی بخرید چون خوشگل بود  و ... مرد رو چیزی که لازم داره خوشحال میکنه!

 

یه بار بعد یکی از هدیه هایی که با کلی زحمت واسه شوهرم خریده بودم به شوخی گفت: اینا رو به اسم من میخری برای خودت! اولش ناراحت شدم. بعد دیدم خب راست میگه بنده خدا. اون این سبک کتابا رو نمیخونه،  ولی من براش میخرم. چرا؟ چون دوست دارم بخونه و هدیه خریدن یه راه برای این کاره. اون به نظر خودش لباس تو خونه هاش کافیه ولی من بازم هدیه براش لباس تو خونه میخرم چون به نظرم کافی نیست. اون کفشش رو دوست داره و من یه کفش جدید میخرم... خب از صرف هدیه گرفتن خوشحال میشه ولی از خود اون وسیله چی؟ 

الان هدیه عجیب غریبی که میخوام برای سالگرد ازدواجمون بخرم اینه: یه تسبیح سنگ عقیق (شوهر من خیلی تسبیح دوست داره) با یه قهوه جوش! چون شوهرم قهوه دوست داره ولی من هیچ وقت براش درست نکردم. وسیله ش رو نداشتم خب! حالا میخوام یکی از این قهوه جوش های رو گازی فلزی بخرم و میدونم از دوتاش خیلی خیلی خوشحال میشه. 

هدیه خوب، هدیه ای هست که قبل از اینکه اونو به طرفتون بدین بتونین میزان ذوق زدگی ش رو تصور کنید!

راهش هم اینه که همون هفته به فکر نیفتید. از ماه ها قبل بذارید گوشه ذهنتون و اجازه بدید حسابی ور بیاد. به رفتارها و حرف های همسرتون به این دید نگاه کنید و ...بالاخره پیداش میکنید!

 

شما اغلب واسه همسرتون هدیه چی میخرید؟

 


فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


خانم صاحبخانه ما آدم خیلی خوبی است. وضع مالی خیلی خوبی دارند و زندگی شان کاملا مرفه است. وسط حرف ها و خاطره ها و نصیحت کردن هایش من چندتا نکته خیلی خوب گرفتم که فکر میکنم از عوامل مهم این وضع خوب باشد و کاملا هم به خانم خانه ربط دارد. 

اول اینکه یک بار حرف دورریختنی ها شده بود. مطمئن و قاطع گفت من هیچچچچی دور ریز ندارم. با اینکه دوتا پسر دارد و هر روز نهار و شام مقدار زیادی غذا درست می کند میگفت هیچی دورریز ندارم. پرسیدم چطور؟ گفت تا بشه میخوریم. به این و اون میدم. اگه چند روز موند و خورده نشد، میریزم تو ظرف راه میفتم تو کوچه ها فقیری، نیازمندی چیزی پیدا میکنم بهش میدم. ( در ادامه گفت پیاده روی هم میشه، ورزش هم هست!) اگه کم مونده باشه که نشه به کسی داد میبرم بالای پشت بوم برنجاش رو میریزم برای پرنده ها (دیده بودم چندقاشق برنج توی ظرف را که بالای جاکفشی میگذاشت. نگو برای این کار بوده.) گوجه داشته باشه شل بشه سریع پوره میکنم تو فریزر برای سوپ یا غذا. میوه ها اگه شل بشه (گفت ما میوه شل نمیخوریم) سریع یه سینی کوچیک لواشک میکنم، پوره میکنم، مربا میکنم... حتی نون هامون هم گاهی که بیات میشه، میذارم تو نایلون تو فریزر برای یه وقتی که آبگوشت داریم (با نون بیات خوشمزه تره) و ...

خلاصه با این وضع خوب و بااینکه اصلا آدم خسیسی نیست به شدت مراقب برکت هاست. هیچی دورریز نداره و من مطمئنم بخش عمده ای از برکت زندگی پررفاهشان مال همین سخت گیری ها و تدابیر خانم خانه در استفاده  از همه نعمت های خداست. 

یک بار مقدار کمی از یک ماده غذایی مانده بود، از من پرسید به نظرت چکارش کنم؟ گفتم بی خیال اینکه ارزشی نداره بریزید دور. (خیلی کم بودها! یعنی ارزش ریالیش زیر پانصد تومن میشد، کار مشخصی هم نمیشد باهاش کرد. مثلا پنیر نبود که خورده شه) گفت: نه!!! من نمیتونم دور بریزم. به خاطر پولش نیست ها! دلم نمیاد. وقتی با خودم فکر میکنم چقدر انرژی و هزینه گذاشته شده تا این تهیه بشه، به دست من برسه، اصلا به خودم اجازه نمیدم یه ذره ش رو هم دور بریزم. عصری همان قاطی یک کیک خوشمزه شده بود که برای ما هم آورد.

احترام به نعمت ها برکت را فوق العاده زیاد می کند توی زندگی. 

 

این روزها همه از وضع اقتصادی گله می کنند. از بی پولی...گرانی... همسرمان بیرون خانه تلاش میکند، ما هم داخل خانه تلاش کنیم. همین کارهای ساده برکت را مهمان سفره هایمان می کند…




شما چه راهکارهایی برای صرفه جویی دارید؟




فرشته بانو
۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر