همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام. سال نو و روزهای قشنگ رجب پربرکت باشه براتون ان شاالله. خب اینطور که معلومه مدتی این مثنوی تاخیر شد... عذرمیخوام بابتش. همون طور که خودتون هم میبینید من وارد هردلیل که میشم انقدر میخوام مفصل بنویسم و به همه جوانبش اشاره کنم که یه وقت و انرژی زیادی میخواد شروع اون بحث. و تو شلوغیای اسفند این وقت اختصاصی رو نتونستم برای اینجا بذارم.  یه سری از کامنتا هم مونده که ان شاالله فردا و پس فردا همه رو جواب میدم. بازم خیلی خیلی ممنونم ازتون که بحث رو کامل میکنید با نظراتتون.

خودم خیلی دوست دارم زودتر این بحث حال خوب تموم بشه چون چندتا حرف خیلی مهم دیگه هم دارم که معطل تموم شدن این بحث مونده. فعلا بریم سر دلیل چهارم که به نظر من خیلی مهمه. 


۴ ) دلیل فلسفی


اسمش رو گذاشتم دلیل فلسفی چون به فلسفه زندگی و نوع نگاه آدم برمیگرده. راستش من فکر میکنم درصد زیادی از بد بودن حال ما آدم ها به خاطر اینه که فلسفه زندگی رو درست نفهمیدیم. اشتباه گرفتیم. و همین اشتباه گرفتنه باعث میشه به دنبال چیزی بدویم که اساسا دست یافتنی نیست.

نمیدونم ریشه این مشکل کجاست یا از کجا باید درستش کرد. اما هرچی هست، همین اصلاح نگاه به دنیا و ویژگی های زندگی دنیا مشکل خیلی ها رو حل میکنه. یه تغییر نگرشی ساده که مشکلات عملی رو برطرف میکنه. جالبه نه؟

قضیه اینجاست که خیلی از ما اون ته ته ذهنمون دنیا رو با بهشت اشتباه گرفتیم. یعنی توقع خصوصیات بهشت رو از دنیا داریم و طبیعیه که محقق نمیشه و مدام ما رو ناامید میکنه. 

فرق دنیا با بهشت چیه؟ در بهشت حال خوب مستدام وجود داره و در دنیا اصلا قرار نیست وجود داشته باشه! نمیشه وجود داشته باشه!

دلیلش این نیست که ما جایی کم گذاشتیم یا باید بیشتر تلاش کنیم یا ما بدشانسی آوردیم و بدبختیم و ... نه! اصلا نمیشه در دنیا زندگی کرد و حال بد نداشت، غم نداشت، غصه نداشت... زندگی بدون غم وجود نداره. 

احتمالا شما هم این جملاتی که تازگی ها تو اینستاگرام رایج شده به چشمتون خورده: من فقط قسمت خوب زندگیم رو با شما شریک میشم یا همه روزهای بد دارن، یا از روی پیج کسی زندگیشو فضاوت نکنیم و ... صاحبان اون صفحه های رنگی و پر از گل و بلبل چی میخوان بهمون بگن؟ که تو زندگی ما هم غم و غصه و خستگی و افسردگی و شلوغ پلوغی و ناامیدی هست. منتهی شما نمی بینید. و واقعیتش اینه که باوجود این جمله ها باز هم برای ما سخته باور کنیم حرفشون راسته. پیش خودمون فکر میکنیم مد شده این حرفا رو بزنن یا نکنه میگن که چشم نخورن... چرا نمیخوایم باور کنیم؟‌چون یه فکت غلط ته ذهنمون حسابی جا خوش کرده: که زندگی شیرین بدون غصه وجود داره. 

من کی از این اشتباه بیرون اومدم؟ بعد از ازدواجم. تا قبل از ازدواج من هم لاید مثل خیلی از دخترای مجرد دیگه با خودم فکر میکردم تنها فاصله من با خوشبختی ازدواجه. به زبون نمی اوردم ولی انگار قرار بود خطبه عقد خونده بشه و من با یه مورد کاملا هم کفو و مناسب ازدواج کنم تا همه چی دنیا خوب و روبه راه بشه. پامو بذارم تو بهشت. 

این اتفاق افتاد. من ازدواج کردم. با یه فرد کاملا مناسب. ولی بعد یه مدت سرخوشی اول ازدواج، اون بهشت رویایی هم تموم شد. دوباره سر و کله غصه ها پیدا شد. هرچند شکلشون عوض شده بود. دیگه غرغرهای تنهایی و مجردی و عدم استقلال و بی همدمی و معلوم نبودن آینده نبود... ولی ماهیتشون همون بود. بازم غصه بودن. به همون تلخی و زشتی که قبلا بودن. 

حالا این مثال درباره ازدواج بود. ولی تو همه همه همه چیز صادقه، ما مدام برای خودمون یه هدف تعریف میکنیم و منتظریم بهش برسیم و مطمینیم همه مشکلات و غم های الانمون به خاطر فاصله ایه که از اون هدف داریم، یکی بچه نداره، یکی مریضه، یکی میخواد کنکور بده، یکی دنبال شغل مناسب میگرده، یکی دوست داره خونه بخره و ... هدف ها تعیین میشن، بالاخره بهشون میرسیم و بعد یه مدت کوتاه خوشی کوتاه مدت دوباره مثل کارتون سیندرلا ساعت دوازده میشه و همه چیز به حالت قبلیش برمیگرده. 

شاید شماها هم انقدر این رفت و برگشت ها رو تو زندگی تجربه کرده بشید که به این نتیجه رسیده باشین که مشکل جای دیگه ایه. انگار قرار نیست ما اینجا خوشی و آرامش دایمی داشته باشیم. 

بله دقیقا همینه. قرار نیست و فهم همین نکته کوچیک کلید حل خیلی از ناراحتی هاست. 

یه بزرگی میگفت اصلا زندگی بدون غم نمیشه. ذات دنیا با رنج و غصه تنیده شده. همون طور که خود قرآن به صراحت میگه: لقد خلقنا الانسان فی کبد. اصلا انسان را در رنج آفریدیم. 

اما اینجاست که تفاوت آدم ها معلوم میشه. اینکه تو یا باید غم درونی داشته باشی یا غم بیرونی. بدون غم نمیشه اما اما اما خدا نوع این غم رو به انتخاب ما قرار داده. میشه برای غصه های کوچیک زندگی مون حالمون بد باشه و روزامون خراب بشه و میشه غصه های بزرگ بیرونی داشته باشیم. از جنس غصه های اولیای خدا. راستش شدت غصه خیلی فرق نمیکنه، یعنی اونی که به ظارهر غم کوچیک تر و آسون تر رو برمیداره در نهایت به اندازه همون آدمی اذیت میشه که دردهای عمیق داره. 

پس از غصه راه فراری نیست. تنها راه حل اینجاست که چه نوع غمی رو انتخاب کنیم. 

و حال بد مال غم های کوچیک دنیاییه. غم های بزرگ با همه سختی و درد و رنجشون با خودشون آرامش و اطمینان و رضایت هم میارن. درحالی که غم های کوچیک آدم رو به ناشکری و ناامیدی و کم طاقتی میرسونن. 

پس همه حرف این پست تو دو نکته بود:

اول اینکه از دنیا توقع غیرواقعی نداشته باشیم. بدونیم غصه جزء لاینفک زندگی دنیاییه. پس به جای اینکه ازش فرار کنیم بپذیریمش و خودمون رو براش آماده کنیم. 

یه مثال جالب براتون بزنم. من اوایل در ارتباط با خانواده همسرم به شدت سنگ تمام میگذاشتم. یعنی هرکاری که فکرش رو بکنید انجام میدادم که از من راضی باشن و مشکلی بینمون به وجود نیاد. با این وجود در کمال بهت من باز هم هرچند ماه یکبار یه مشکلی این وسط بوجود می اومد که واقعا من هیچ تقصیری توش نداشتم. یعنی یا کاملا سوءتفاهم بود یا ربطی به من نداشت یا به خاطر بی تدبیری همسرم بود و ... این برنامه سالها طول کشید. یعنی من مدام همه تلاشم رو میکردم که همه جوره راضی نگهشون دارم و مقدمات دلخوری رو فراهم نکنم، و باز هم هرچند وقت این اتفاقی که انقدر ازش فرار میکردم اتفاق می افتاد. و میتونید تصور کنید که من هربار چقدر اذیت و ناراحت میشدم که بدون اینکه کوتاهی ای کنم به خاطر اس ام اسی که تحویل داده نشده یا مهمونی ای که یکی دیگه گرفته یا امتحانی که زمانش دست من نیست و با یه برنامه دیگه تداخل داره... خانواده همسرم از من ناراحت بشن. منی که تو این رابطه هیچ وقت خودمو ندیده بودم تا بتونم راضی نگهشون دارم. خلاصه این قضیه بود و من هی تلاشم رو بیشتر میکردم و باز این اتفاق می افتاد و هربار به شدت منو داغون می کرد. اما کی تموم شد؟ وقتی تکرار این ماجرا منو به نتیجه جالبی رسوند. اینکه از اساس توقع اشتباهی داشتم. رابطه بدون دلخوری تو زندگی واقعی وجود نداره. چرا؟ چون دنیا دار تزاحمه. سلیقه من، فکر من، نظر من، وظایف من، اعتقادات من ... همه و همه مدام در تقابل با آدم های مختلفه و همین تزاحم و تقابله ناراحتی ایجاد میکنه. فقط خود آدمه که با خودش مشکل نداره که تازه اونم خیلی هامون داریم! :) 

وقتی اون هدف غیرواقعی رو کنار گذاشتم و به هرسختی که بود بالاخره پذیرفتم که تو این رابطه هم هرچند دو طرف خوب و مومن و خیرخواه ... مشکلات و ناراحتی هایی پیش بیاد، همه چیز به طرز شگفت انگیزی آسون شد. حتی برای راحت شدن کار خودم بازه زمانی هم تعیین کردم که مثلا تو سالی چهار بار مشکل جدی و دلخوری با خانواده همسرت پیدا میکنی. بعد هربار که دوباره یه ماجرایی شروع میشد به جای اینکه مثل قبل عزا بگیرم که ای داد! باز من بی تقصیر مقصر شدم! باز باید روزام تلخ بشه، اعصابم خرد بشه، فکرم مشغول بشه روزها ... تا همه چی به حالت عادی قبل برگرده... به جای همه این کارا با خودم فکر می کردم که خب این چندمی امساله؟‌وقتش بود یا زودتر شروع شد؟ یا حتی یه ماه بیشتر طول کشید؟ :) 

حالا ماجرای کل درد و مشکل و گرفتاری تو این دنیا هم همینه. ازش فرار نکنیم. براش اماده باشیم و بپذیریمش. چون در هرحال میاد. و انقدر سعی نکنیم زمینه هاشو کم کنیم، براش دنبال علت بگردیم و اون علتا رو مقصر بدونیم.  بالاخره برای همه غصه هست و میاد چه بخوای چه نخوای. 

من حتی یبار نشستم با خودم فکر کردم گیریم که من هیچ مشکلی تو زندگی شخصیم نداشته باشم، هیچی هیچی. با اطرافیانم هم. حتی اطرافیانم هم با هم خوب باشن که من غصه اونا رو هم نداشته باشم... یه حالت رویایی که واقعا دست نیافتنیه اما فرض بگیریم که هست. اما تو این حالت هم حتی گاهی خبر فوت یه دوست میتونه تا مدت ها زندگی آدمو تلخ کنه. اونو چکارش کنم؟ من تا کجا توان و اختیار دارم که جلو غصه های اطرافم رو بگیرم؟

آیا همه دنیا تو صلحن؟ آیا بچه های یمن کشته نمیشن؟ فلسطینیا آواره نیستن؟ مردم بحرین، سوریه ... همه فقرها و دردها و مشکلات دنیا. اینا رو چکارش کنم؟ 

به جای این تلاش بی فایده، دل بستن به سرابی که وجود نداره، بهتر نیست با واقعیت دنیا کنار بیام؟


دوم هم اینکه دنبال غم های بزرگ باشیم. دردهای عمیق. غم آدم های دیگه، غصه مردم. غم های متعالی. از این دایره تنگی که دور خودمون کشیدیم بیرون بیایم و دنیا رو ببینم. برای آدمهایی که نسبتی با ما ندارن غصه بخوریم، به سرنوشتشون حساس بشیم، کاری اگه از دستمون برمیاد انجام بدیم... خودخواهی و خودبینی مون دو کنار بذاریم و بعد تک تکمون میبینیم که غصه های کوچیکمون هم تموم میشن. یا واقعا خدا اداره زندگی مون رو به عهده میگیره و زندگی فردی و خانوادگی خوب و کم مشکلی خواهیم داشت و یا غصه ها و مشکلات می مونن اما دیگه ما رو اذیت نمیکنن. چون ما دیگه بزرگ شدیم و زورشون بهمون نمیرسه. 

خودمون رو از خبرهای بد، از پیگیری اوضاع دنیا، از غصه های آدم های دیگه دوست و آشنا و فامیل دور و نزدیک، از حل گرفتاری های مردم ... دور نکنیم. سرمونو تو برف نکنیم به امید اینکه یه آشیونه کوچیک شاد بسازیم. که ساخته نمیشه. حتی وقتی به ظاهر همه چیش سر جاشه هیچی ما رو خوشحال نمیکنه. تو غصه های بقیه آدما شریک شیم و براشون دل بسوزونیم و بعد ببینیم که حال خوب و حس شادی و خوشبختی تمامش دست خداست و هیچ ربطی به اون عواملی که فکر میکنیم نداره. 


فرشته بانو
۰۳ فروردين ۹۷ ، ۰۳:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴۵ نظر