همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱۳ مطلب با موضوع «از زبان دیگران» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم



چند سال پیش با سایت گیس گلابتون آشنا شده بودم و مدت ها بود از ذهنم رفته بود. بعد پست ها و حرف هایی که درباره دوران تجرد داشتیم، مطالبی که قبلا آنجا خوانده بودم افتادم و گفتم آنها را به شما هم معرفی کنم. دوباره به سراغ سایت رفتم و دیدم اتفاقا مباحث مربوط به دوران تجردش کامل تر و بهتر هم شده. مخصوصا دوره رایگانی که چند جلسه اش را گوش کردم و حرف های خوب و قابل تاملی داشت. 

خلاصه این پست را مخصوص این نوشتم که شما را به دو مطلب در سایت گیس گلابتون ارجاع بدم. یکی کتاب (ازدواج مثل آب خوردن آسان است) و دیگری هم دوره رایگان (چگونه شوهر دلخواه خود را پیدا کنید.) حتی اگر نه صددرصد،  قطعا در هر دو حرف های خوب زیادی برای خواندن و شنیدن هست. 

یک توصیه کلی هست که ته همه حرف ها و بحث هایمان با متاهل ها هم به همان می رسد: برای چیزی که می خواهید تلاش کنید! 

اگر متاهلید و دوست دارید زندگی شادی داشته باشید. یا اگر مجردید و دوست دارید ازدواج خوبی بکنید. حداقل کار این است که برای رسیدن به این خواسته یکی دو قدم بردارید و من همین الان یکی دو قدم را به شما معرفی کردم. 


فرشته بانو
۲۶ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


 بنا نداشته و ندارم که در این وبلاگ از خودم یا همسرم تعریف کنم. کسی نیستم، چیزی ندارم و خودم بهتر از هرکسی میدانم که همسرداری ام هنوز چه جاهای خالی بزرگی دارد. قرار بوده «منِ» اینجا کم باشد، و اگر هست به خاطر گفتن حرف هایی است که در قالب خاطره دلنشین تر است. اما این بار موضوعی پیش آمد که مجبور شدم خیلی واضح تر از «من» بنویسم. اینکه در زندگی ام چگونه ام. داشتم یکی از وبلاگ های روزانه نویسی را می خواندم. رسید به جایی که خانم در مورد موضوعی با همسرش صحبت کرده بود. خیلی تند صحبت کرده بود. پاراگراف که تمام شد، من فقط خندیدم. هنوز هم، گاهی یادم که می آید بلندبلند می خندم. 

واقعیتش این است که اینطور صحبت کردن با همسر، از این موضع صحبت کردن با شوهر آنقدر برای من عجیب و غریب و دور از ذهن است که با تصورش فقط خنده ام می گیرد. انگار لطیفه شنیده باشم.

من تحصیلات خوبی دارم، موقعیت اجتماعی خیلی خوبی دارم، آدم های زیادی دور و برم هستند که قبولم دارند. با این حال در اغلب ساعات زندگی ام یک زن مهربان ضعیف نیازمندم که تشنه ثانیه ثانیه محبت اوست و کلامی یا نگاهی دلش را می شکند و اشکش راه می افتد. من دختر بازیگوش خانه ام که صدای در را که می شنود از دور می دود تا بپرد توی بغل همسرش. من یک زن عاشق با همه ظرافت های زنانه ام که ساعت ها برای درست کردن یک غذای سخت، شیرینی پختن یا تزیین های سخت وقت میگذارد و آشپزخانه برایش محبوب ترین محل خانه است. اگر کسی نشناسدم و مرا داخل خانه ببیند، هیچ وقت باورش نمی شود که بیرون خانه چقدر کار سرم ریخته!

شخصیتی که همسرم در همیشه زندگی از من دیده این است، چیزی بسیار متفاوت با شخصیت بیرونم که به شدت سخت، در رابطه با آقایان مغرور، خیلی وقت ها جدی و همیشه منطقی است.

کنار او ، من فقط گل نازک لطیفی هستم، که لحظه به لحظه نیاز به آبیاری اش دارم. 

وقتی دعوا می کنیم، من داد نمی زنم، به ندرت پیش آمده همسرم صدای بلندم را شنیده باشد، خودش می گوید تو اصلا بلد نیستی جیغ بکشی! ، حتی استدلال هم نمی کنم، از دستش که ناراحتم، دلم را که می شکند، من فقط بلدم گریه کنم. دوباره موضع ضعف. دوباره پایین به بالا. و همه اینها شاید اولش آگاهانه بوده ولی الان خیلی وقت است که درونی شده. شاید برای همین است که وقتی آن پاراگراف را خواندم فقط خنده ام گرفت. این موضع برخورد، برای من انگار از محالات است. 

یکبار که داشتم صحبت کسی با همسرش را برای شوهرم نقل قول میکردم، خودم ادامه دادم من اصلا نمی توانم تصور کنم که با تو اینطور حرف بزنم. من اصلا خودم را هم شان تو نمی بینم که اینطور حرف بزنم. و واقعا راست گفتم. 

همه اینها، این روش برخورد و این اصل اساسی را از این حدیث گرفتم که رسول خدا(ص) می فرماید:


«اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، دستور می دادم تا زن در برابر شوهرش سجده کند.»

 

نه اعتماد به نفسم کم است، نه در همسرم محو شده ام. همه زندگی ام او نیست و همیشه برنامه ها و افکار وایده های شخصی زیادی داشتم. با این حال اصل اساسی زندگی ام این است که در برابرش متواضعم. خیلی متواضع. قشنگ رئیس و مرئوس. البته که یک مرئوس بانمکِ دل نازک و پرعشوه که خیلی وقت ها رئیس خودش را به آب و آتش می زند، تا خواسته های غیرمنطقی اش را فراهم کند. 

خیلی قبل ترها، قبل خواستگاری، وقتی شرایط و مدارک و خصوصیاتم را به همسر گفته بودند، بدون اینکه مرا ببیند گفته بود نه. این زن، زنِ زندگی نیست. حتما از آن زن های از دماغ فیل افتاده ست. حالا اما، همیشه می گوید بهترین و بزرگترین ویژگی ات تواضع است. 

تواضعی که دوستش دارم. 

 


 

بعد نوشت مهم: من اینجا اصلا گریه کردن رو توصیه نکردم. فقط رفتار خودم رو گفتم. رفتار من لزوما درست یا کامل نیست. به هرحال ترسیدم که کسی رو به اشتباه انداخته باشم  چون چه جوری گریه کردن خیلی مهمه. اینو من دبیرستانی که بودم از دکتر حبشی یاد گرفتم. (یه همچین بچه پیش فعالی بودم!). این همون بخش از سخنرانی شون هست که دلابانوی عزیزم تایپ کرده. اینم پیاده شده کل سخنرانی شون. 

اما قسمت مربوط به گریه:

گریه از دست مرد

از قهر بدتر چیه؟ گریه ی از دست مرد. خانوم ها چرا گریه می کنند؟ می خوان به مرد بگن شکسته ام. پس مرا دریاب. لذا انتظار خودشون اینه که تو این وضع مرد سراسیمه بگه عزیزم اشکت را نبینم خدا مرگم چرا گریه می کنی؟ ای وای. بعد میاد می گه اصلا عاطفه نداره می بینه من دارم گریه می کنم یا محل نمی ده یا یه دادیم سرم می زنه. بدونید وقتی خانوم گریه می کنه مرد هررررمردی باشه بدون استثنا یکی از این 5رفتار را می کند به خاطر اثر شکستش بر اقتدار مرد. 1) تحقیر می کنه. باز عین بچه ها گریه ش شروع شد. ول کن دیگه. بزرگ شدی. خجالت بکش. 2) حمله می کنه. چی؟ چرا گریه می کنی؟ چی کارت کردم که گریه می کنی؟ گریه می خوای بکنی بیرون. اگه یه بار دیگه گریه کنی دعواش می کند. 3) بی اعتنایی می کنه. خانوم داره گریه می کنه پتورو می کشه روسرش از اتاق می ره بیرون. با کامپیوتر خودشو مشغول می کنه. در اتاقشو قفل می کنه. 4) مرد ضعیف تری باشه بعید نیست به خودش حمله کنه. بله منم بدم. ظرف رو می شکونه وسیله ای رو می کوبه بچه ای رو می زنه. 5) حتی خانوم اگه شوهر شما از این دسته ی آخره که وقتی گریه می کنی می دوه میاد جلو نوازش می کنه در آغوش می گیره آرومت می کنه بهت حق می ده. خوشحال نباش. اون رفتارها واقعی نیستند. تلاشی هستند برای بستن دهان گریه ی زن. یعنی توی این مرده خرابه. تو خودش داره می گه اه ولم نمی کنه بازم. ای بابا چه کارش کردم. توش خرابه. لذا اصلا گریه ی زن مردشکن است. بریم ببینیم چه اثری داره بر اقتدار مرد. مرد دوست داشت خانوم اینجا باشد برپایه ی مرد تا به مرد اعتبار ببخشد. خانومی که داره گریه می کنه می گه وضع من نسبت به تو اینه. تو بار و زحمتی هستی بر دوش من. پس برو نباش. داره دشنام می ده ناخواسته. گمشو. آزار. به خصوص اگه اینو شفاها هم به مرد بگه. تو همه ش اذیتم می کنی، یک آب خوش، هیچ وقت تو زندگی، یک بار نشده، همه ش اشک منو درمیاری، تو دوست داری من رو اذیت کنی. اینارو شفاها هم بگوید.

گریه ی صحیح:

حالا یه سوالی پیش میاد. اگر گریه مرد را می شکوند شما مردا مگه نگفتین خانوم ها باید لطیف باشن؟ لطافت اشک میاره. من خیلی وقت ها رفتم یه حرفی رو به شوهرم بزنم  اشکه خودش دویده آمده. بغضه زود ترکیده. اگه اینقدر گریه مرد را می شکند من نباید اصلا پیش مرد گریه کنم از دست مرد؟ خانوم یک جا دارد گریه بکند همین شکسته ام مرا دریاب اون طرف هم اثرش را روی مرد بگذارد و تامین بیشتری هم بگیرد. خانوما جاشو بلدید؟ کجا گریه کنید مردتونو نشکنید تامین اضافه تری هم بگیرید؟ خب وقتی که جاشو بلد نیستید برای چی گریه می کنید؟؟؟؟ یعنی تاحالا هرچی گریه کردید که مرد شکوندید. مدعیم هستید تازه؟ منتظرم هستید تازه؟ خب گریه مرد می شکند. این که می گیم آموزش اساسیه مال اینه دیگه که اگر ندونیم آثار رو گاهی بر حسب انتظارات خودمون عمل می کنیم. جاش سر شونه ی مرده. در آغوش مرد. بعضی خانوما می گن پس یعنی پیش دل خودمون نگه داریم؟ اصلا بریم سرسجاده و حرم گریه کنیم؟ خیر حتما به مردت بگو اینجوری تلنباری می شی از عقده ها که بعد فاصله ی عاطفی تو با مردت زیاد می کنه. روش گریه تو درست کن. زن باید اینو می گفت. من خیلی شکسته و داغونم. دلم می خواد گریه کنم. میشه یه دقیقه سرمو رو شونه ی شما بگذارم؟ اینجا بعید نبود مرد تامینش رو هم اضافه هم بکنه. این شکسته است. حمایت بیشتری می خواد. تامین اضافه تری بدهد. و وقتی سرشو گذاشت بفهمه چی بگه. نه اینکه سرشو بزاره بگه علی تو خیلی بیخودی! خب این که دوباره با کلامش مرد را شکست. دیدید خداوند این رو به طفل یاد داده؟ به طور فطری و غریزی میاد عمل می کنه؟ مامان بچه ی دوساله شو می زنه اولین درخواست این بچه از مادر چیه؟ آغوششو می خواد. داره با این پیام الهی به مادر می گه اگرچه از دست تو شکسته ام ولی برای آرام شدن پناهی جز تو ندارم. اینجا زن باید بگه اگرچه از دست تو آزرده ام ولی مامنم تویی. پایه ام تویی. وای به حال اون زنی که داره گریه م می کنه بعد به مرد می گه برو به من دست نزن. با من حرف نزن. اصلا نمی خوامت. اون خیلی کشنده ست خیلی. خیلی. بترسید که همونجا مرد یه وقت یه تصمیم خیلی سخت و زشتی رو بگیره یا از کوره دربره ضربه ای به خودش دیگری شما بزند.



فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یکی از دوستان صمیمی مهمانم بود. بیکار شدیم و حرف کشید به مرور خاطرات. باز بحث بیخود خانواده شوهر. او گفت و من گفتم و ... داشتم ماجرایی را تعریف میکردم که رسید به یک قضیه، بعد گفتم ببین حالا اینو بذار کنار اون قضیه که گفتم دیروزش اتفاق افتاده بود...ببین آدم چقد می سوزه!

خنده ش گرفت. گفت: شوهرم میگه همه مشکل شما خانوما سر اینه که اتفاقا رو میذارین کنار هم. نکته های حساس رو از دیروز و امروز و پارسال و لحظه عقد(!) جمع میکنین کنار هم و یه نتیجه فاجعه میگیرین. کلی حرص میخورین. یه پازل میچینین و بعد میشینین نگاهش میکنین، یادآوریش میکنین و می سوزین، گُر میگیرین...

گفت: شوهرم میگه اگه اتفاقا رو تک تک، جدا جدا ببینین زندگی خیلی راحت میشه. 

فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۱۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


دلم میخواست بهت بگم خوشحالم که اومدی و حالا پیشمی ، خوشحالم که از میون همه ی مردها منو انتخاب کردی تا رویاهامون رو با هم بسازیم و البته برای این " مهم " بهت تبریک میگم چون معلومه که تو هم خیلی خوش سلیقه ای و هم خیلی خوش شانس :))
میدونی ظاهرِ تو در انتخابِ من خیلی هم ملاک نبود ، درسته که دوست داشتم تو را با موهای بلندِ روشن و چشم های خاص ببینم اما همین که بدانم تو هم شبیه من به دنیای اطرافت نگاه میکنی برای من کافی است ، همین که بدانم تو هم به اندازه ی من ، برای زندگیمان اهمیت قائلی ، وقت میذاری ، دل میدهی و دلتنگ میشوی کافی است حالا مثلاً اگر پوست تیره و موهای مشکی هم داشتی خیلی فرقی نمیکرد . اینکه بدانم همانطور که تو برای من با همه ی دنیا فرق میکنی من هم برای تو با بقیه ی دنیا متفاوتم کافی است ، دیگر چه فرقی میکند که تو چطور لباس میپوشی . که تو چه غذایی دوست داری ، که تو از چه نوع موسیقی ای خوشت میاید و این جور چیزها ، تو باشی و هردویمان آدم باشیم کافی است ، و الحق که این آدم بود خود کار ساده ای نیست ...
امیدوارم مثل خودم عاشق سفر باشی و پایه ، عاشق طبیعت باشی و عکاسی عاشق جنگل ، عاشق کویر ، عاشق رود ، عاشق دریا ، عاشق خانواده ، عاشق بچه ... اصلاً بیا تقسیم مسئولیت کنیم ، تربیت آسمان با تو ، راستش من دلم یک دختر چشم سفید میخواهد ، اصلاً میدانی دختر برای بابا هرچقدر چشم سفید تر دوست داشتنی تر ، اما تربیت ارسلان را به من بسپار ، من دوست دارم پسرم تا قبل از 11 سالگی شکار و ماهی گیری را خوب بلد باشد ، تا 15 سالگی راننده ی خوبی شده باشد و در 17 سالگی با ساز زدنش مستمان کند ، البته برای آسمان هم برنامه های زیادی دارم اما ترجیح میدهم مدیریت هدفهایم را به تو بسپارم ، چون دوست دارم شبیه دخترها بار بیاید ... میدانی ، من از دخترانی که سعی میکنند شبیه پسرها باشند بدم میاید ، همین طور از پسرهای لوسی که خود را شبیه دخترها میکنند ... دختر و پسر فقط در جای خودشان دوست داشتنی هستند ، این موضوع راجب همسرم هم صدق میکند ، من دوست دارم همسرم در مواجهه با چکه کردن شیرِ آب بجای آچار دست گرفتن از من بخواهد تا درستش کنم ، از من بخواهد که ماشینش را برای تعمیر به تعمیرگاه ببرم ، فیلمهای ترسناک را فقط در آغوش من ببیند و در زمستان نگران سرما خوردن گربه های ولگرد خیابان باشد تا اجاره خانه و قبض آب و برق و نقاشی ساختمان ! اصلاً من دلم یک همسر لوس میخواهد ، همسری که بتواند حس حمایت را در من ارضاء کند ، میدانی ، من عاشق حمایت کردنم :)) 
دوست دارم همسرم به من اعتماد داشته باشد ، همه جوره ، همه رقمه ، وقتی کاری را به من میسپارد دیگر نگرانش نباشد وقتی از من راهنمایی میخواهد و من میگویم فلان کار درست است ایمان داشته باشد ، وقتی من با کارمندهای شرکت صحبت میکنم خیالش راحت باشد که فقط یک زن در قلب من جای خواهد داشت و باور کند که تنها اعتماد زن است که از مرد یک کوه میسازد و در مقابل من هم به او اعتماد داشته باشم ، بیشتر از چشمهایم ... و مطمئن باشد که تنها با اعتماد است که میتوانیم به هر آنچه که میخواهند برسیم . در عوض یک بی اعتمادی ساده میتواند شروع یک شکستن باشد ، یک بی معرفتی در مقابل اعتماد میتواند آغاز یک فروپاشی باشد ، شاید باورت نشود من یک بار مردی را دیدم که درون دود سیگارش غرق بود جوان بود اما شکسته ، وقتی از او پرسیدم چرا انقدر داغونی گفت : " آن زن را میبینی ؟ گفتم همان که دستهای آن مرد کچل را گرفته ؟ گفت : درسته ، خودشه ، روزی عشق من بود ، اعتماد من بود و بعد سکوت کرد ... " آنروز برای من کمی گُنگ بود اما حالا میفهمم تنها چیزی که کمر یک مرد را خم میکند قرض نیست !!
بگذریم ، بذار کمی از خودم بگوم ، راستش من زیاد شکمو نیستم ( من جای تو بودم باور نمیکردم ) اما باید قول بدهی لوبیاپلو زیاد بپزی :))) ، من دوست دارم همسرم خودش غذا بپزد ، به امورات درس و زندگی بچه ها برسد و وقتهای خالیش را بجای نشستن پای سریالهای مزخرف ، باشگاه ورزشی برود ( البته ورزشهای ملایم ، مثلاً یهو نری جودو  ) دوست دارم از هر انگشتش همینجوری شُرشُر هنر بریزد ، زمستان برایمان شال گردن ببافد و تابستان موقع رسیدن به خانه برایم آب طالبیِ یخِ یخ آماده کند ، تا آن موقع در مورد احساساتت حتماً چیزهای زیادی میدانم ، سعی میکنم حواسم به همه چیزت باشد ، سعی میکنم موقع تماشای فیلم یا فوتبال حضورِ تورا فراموش نکنم ، سعی میکنم موهایت را برایت شانه بزنم یا وقتی خیلی ناراحتی برایت لاک بزنم (اینارو در یک کتاب روانشناسی خوندم ) اما جان مادرت ، تأکید میکنم جان مادرت زیاد غُر نزن ! بیا هر وقت باهم دعوایمان شد بیشتر از چند ساعت دوام نیاوریم و غروب که دوباره با گل به خانه برمیگردم همدیگر را محکم بغلم کنیم تا دعواهای دیشبمان یادمان برود ( اینجاهایش خصوصی است چشمهایتان را ببندید :)))) )
فکر میکنم تا همینجای نامه به شناخت مختصری از من رسیده باشی ، من معمولاً حرفهای جدیم را لابه لای شوخیهایم ول میکنم ، میدونم کار سختیه اما سعی کن به شوخیهایم دقت کنی تا بتونی به احساساتم نزدیک شی ، من آدم پیچیده ای هستم ، مثل همه ی انسانهای دیگه منحصر به فردم ، پس هیچوقت من رو توی زندگیمون با کسی مقایسه نکن ، هیچوقت جلوی من از مردی تعریف نکن ، شاید در ظاهر چیزی نگم و شاید هم با شوخی یا لجبازی از قضیه عبور کنم اما در دلم غوغا میشود ، طوری که میخواهم همه ی مردها را خفه کنم :))) 
والا همسر عزیزم من که هر چه مینویسم حرفهایم تمام نمیشود اما راستش را بخواهی دستهایم دیگر خسته شد ، پس به همینها اکتفا میکنم و بقیه ی حرفها را میگذارم برای قرار های بعدیمان ...
میدونم اجرای همه ی این خواسته ها کار سختیه ، به قول دوست شاعرمون : حرفای من رویاییه میدونم اما ! " من از تمام تو همین رویارو دارم " ... مطمئن باش قدر دان همه ی خوبیهات خواهم بود .

دوست دار همیشگیت آقای خونه :)

فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


" می نشستی روی همین کاناپه سفید که آن روزها نو بود. می گفتی سفید قشنگ است. می گفتم زود سیاه می شود. می خندیدی. می گفتی: نه تا وقتی تو خانم خونه هستی! ... "

 

(سپیده شاملو - انگار گفته بودی لیلی)

فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


زنگ نمی‌زنی. مطمئنی کسی نیست در را برایت باز ‌کند. کلید را به در می‌اندازی. نمی‌دانی کدام کلید است. همه‌شان شکل همند. یک دور تمام کلیدها را می‌اندازی تا یکی‌شان، با بدقلقی، در را برایت باز می‌کند. خانه تاریک است. آهسته دیوار را لمس می‌کنی تا به کلید چراغ برسی. ناگهان، دست غیبی انگار از دیوار بیرون می‌آید؛ کسی که خیلی زور دارد و خیلی عصبانی‌ست. دستت را می‌گیرد و چون مرده‌ای که برای تلقین تکانش می‌دهند وجودت را می‌لرزاند. می‌خواهد بِکشدت: تا بفهمی حرف را یک بار به آدم می‌زنند. چند بار گفته بود که کلید چراغ خراب است، درست کن.

کلید را می‌زنی. مهتابی‌ها را بیدار می‌کنی. سویشان کم شده انگار. وز وز می‌کنند.

هر کجا پایت را می‌گذاری، مثل وقتی که در بیابان راه می‌روی و تخم و ترکه علفهای هرز به جوراب و پاچه‌ات می‌چسبند، خاک و خرده ریز به پایت می‌چسبد. 

محتویات جیبت را روی میز آشپزخانه خالی می‌کنی. منتظری کسی سرت غر بزند: اینها کثیف است. نگذارشان روی میز آشپزخانه. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.حینی که از آشپزخانه بیرون می‌زنی چفت و بست شلوارت را باز می‌کنی. به اتاق که می‌رسی شلوارت می‌افتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش می‌کنی. شلوار راحتی‌ات همانجاست به پا می‌کشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز می‌کنی و جورابها را به هم گره می‌زنی. پرتابشان می‌کنی. غلت می‌خورند می‌روند زیر میز تلویزیون پناه می‌گیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.

بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمی‌آید.

دُم قوری را می‌گیری. تو نیز، مثل باقی مردهای دنیا، قوری را نمی‌شویی. فقط آب را، با غیظ، به حلق قوری می‌فشاری تا تفاله‌های چای را قی کند. کبریت برمی‌داری که سماور را روشن کنی. یکی، دوتا، سه تا، چهارتا، کبریت ها نم کشیده‌اند. قوطی‌اش را پرت می‌کنی توی ظرفشویی کنار باقی زباله‌هایی که توی این چند روز تولید کرده‌ای. تکه‌ای کاغذ برمی‌داری. آب گرم را تا آخر باز می‌کنی. آبگرم‌کن زوزه‌ می‌کشد. مثل باقی مردها تکه کاغذ را با شعله آبگرمکن روشن می‌کنی و به سماور می رسانیش. سماور را به حال خود رها می‌کنی تا جوش بیاید.

تا سماور به جوش بیاید سراغ یخچال می‌روی. انگار سگ مرده در یخچال گذاشته‌اند. میوه‌ها، در یک عهد و پیمان جمعی، خودشان را در کپک خفه کرده‌اند. بوی تعفن جسدشان تمام یخچال را به خود گرفته. به رویت نمی‌آوری. یک خیار پلاسیده لا‌به‌لای اجساد پیدا می‌کنی. در یخچال را بی تفاوت می‌بندی. شروع می‌کنی به جستجو. باز هم نمکدان، مثل همیشه، خودش را از تو گم می‌کند. خیلی چیزها در زندگی برای مردها قابل هضم نیست. یکی از مهم‌ترینشان این است که چرا زنها همیشه جای همه چیز را با جزئیات دقیق در خانه می‌دانند. مثل غیب‌گوها!

تا کیسه نمک را از منتهی الیه کابینت پیدا ‌کنی لعنت می‌فرستی به روح اجداد هر چه نمکدان و نمک است. سر خیار را به سبک شکنجه‌گران زندان ابوغریب فرو می‌کنی در کیسه نمک. سر و ته خیار معلوم نیست. همه‌اش تلخ است. همه چیز تلخ است. اصلا بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمی‌آید.

سماور به جوش آمده. یک مشت چای به قوری می‌ریزی. شیر سماور را باز می‌کنی. اما آبی برای تو به جوش نیاورده چون باز هم یادت رفته برای چای دم کردن باید آب در سماور باشد. باز هم سماور را بدون آب روشن کرده‌ای. مثل باقی مردها.

منتظری کسی غر بزند؛ سماور و چرا آب نکردی؟ اما کسی نیست سرت غر بزند.

از خوردن چای هم می‌گذری. مثل خیلی چیزهای دیگر که در این چند روز از آنها گذشته‌ای. از صبحانه مفصل و چای گرم و شیرین، از لباس اتو کرده، از میوه‌ تازه و یک لیوان آب خوش! چون بانوی خانه نیست.

بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز با تو آشتی نیست.


سیدعلی موسوی (منبع: کتاب نیوز)



فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


 تو دلت مثل ساحلی آرام، دل من پر خروش و مواج است

من به آرامش تو محتاجم، ساحل آرامگاه امواج است


من زنم، ساقه‌ای که می‌شکند تندباد غمی اگر بوزد

تو ولی استواری‌ات از سرو … سبزی‌ات آرزوی هر کاج است


باد دیروز روسری مرا … عشق از من قرار را امروز …

راست می‌گفت مادرم انگار: فصل پاییز، فصل تاراج است


فصل پاییز، فصل خوبی نیست بی تو اما بهار هم حتی …

خسته از فصل‌های فاصله عشق، او به یک فصل تازه محتاج است

*
کولی امروز توی دستم خوند: «یه زمستون سخت تو راهه»

من دلم با تو قرصه اما تو …؟ تو دلت چند مرده حلاجه؟


مژگان عباسلو


فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


خلاصه یکی دیگر از سخنرانی های کلید طلایی که به نظر من واقعا مثل یک کلید طلایی برای حل مشکلات خانوادگی هستند:


-  اگر دو نفر عاشق یک ولی خدا باشند ، او خودخواهی اینها را ازشان می گیرد . بعد چون خودخواهی ندارند این دو نفر محبت شان به هم در اوج عشق می شود . 

عالی ترین محبت بین هر دو انسانی به ویژه زوجین زمانی است که هر دو دلداده ی یک موجود برتری باشند . 


 -  نیاز عاطفی آنقدر قوی است که وقتی تامین شود گاهی آدم دیگر احتیاجی به نیاز مادی هم ندارد(عروس و دامادهایی که وقتی با همند از غذا هم یادشان می رود !) حالا یک نیاز دیگری هست که از نیاز عاطفی هم بالاتر است . آن هم نیاز به نور است . همه ی کتاب های آسمانی اشاره کرده اند که خدا قبل از خلقت عالم نور کسی را آفرید که ما معتقدیم آن نور حضرت محمد(ص) بوده است . ما نیاز به نور داریم و تا نورمان کم می شود پریشان می شویم . پریشانی های ما خیلی از اوقات به خاطر این کم شدن نورمان است . ما از 14-15 سالگی نیاز عاطفی خودمان را می فهمیم (نیازهای مادی را که از همان ابتدای تولد) و بعد از یک مدتی که با نور عجین بودیم نیازمان به نور معلوم می شود . وجود خودمان را اگر یک مدت نورانی کنیم (نماز خوب – قرآن – زیارت و ..) بعد از آن نیازمان را به نور می فهمیم . (مثلا یک موسیقی را دلمان می گوید که خوب نیست ، با یکی صحبت می کنیم احساس می کنیم که این نور ندارد یا فلانی نور دارد ...) نور نیاز جسمی را هم برطرف می کند چه برسد به نیاز عاطفی . خیلی از مشکلات زندگی ها به خاطر توقع بیجاست .  اگر نیاز خودت را به نور تامین کردی دیگر توقع بیجا هم نخواهی داشت ! نور اگر کم بشود دعوایمان می شود ، الکی گیر می دهیم و ...


 -  یک چیزی که رفتار زن و مرد را خیلی می تواند تنظیم بکند این است که در بین همه ی سفارش هایی که به مردها و خانم ها گفته اند دو سفارش که دو روی یک سکه است اصلی است . آقایون باید مواظب باشند دل خانوم رو نشکنند خانم ها باید مواظب باشند غرور مرد را نشکنند . 

اطاعت کردن زن از مرد و محبت کردن مرد به زن تعادل بخش زندگی است ! زن به محبت مرد احتیاج دارد . زن ها دنبال این نیستند که مرد از آنها اطاعت کند البته در روایت داریم که گاهی اوقات حرف دل خانمت را گوش بده و صرفا به خاطر دل او  کارهایی را بکن . این اطاعت به خاطر محبت است . 



-  برای تربیت فرزند هم اگر می خواهید بچه های فوق العاده ای داشته باشید که از همه ی خطرات این روزگار در امان باشند خیلی ساده است : مامان تو خونه به بچه میگه از بابا اطاعت کن ! بابا تو خونه به بچه میگه به مامان محبت کن ! و خودشون هم این کارا رو می کنن . 

اما (ره) توی خونه دخترانشان سر سفره بودند مادر بلند می شدند غذا را جمع کنند امام به بچه ها تذکر می دادند مادرتان بلند شده شما نشستید!



-  چه دختری در جامعه از محبت مردها سرباز می زند ؟ دختری که در خانه لبریز از محبت پدر شده ! این دختر صدتا مرد هم به او ابراز محبت بکنند توجه نمی کند . او در خانه مادری را دیده که از جنس خودش است و محبوب است . 

این کلید طلایی در تربیت فرزند خیلی موثر است . 



-  نصیحت آقای بهجت به داماد : هیچ وقت چیزی که طاقت نداره خانمت به او تحمیل نکن !

نصیحت آقای بهجت به عروس : شایسته ترین فرد برای تواضع یک زن مرد اوست !



فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


چگونه در خیابانهای تهران زنده میمانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده میمانم

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده میمانم

هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست

اگر با دود و دم در این خیابان زنده میمانم

شرابی خانگی دائم رگم را گرم میدارد

که با سکرش زمستان تا زمستان زنده میمانم

بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم

بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده میمانم



محمدمهدی سیار


فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



برای رویایرویی با زندگی ، پیوسته محتاج حمایت زنانه ای بوده ام که در عین التیام بخشی و اخلاص به طرز ظریفی مطیع و سپاسگزار باشد و این احساس را برایم فراهم آورد که در عین گرفتن ، چیزی می دهم و در حالی که در حقیقت به او متکی هستم وانمود میکنم که دارم از او پشتیبانی می کنم !


رومن گاری

فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر