همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مادر خورشید خانه است. اگر پرنور و درخشان باشد، حال همه اهالی خانه خوب است، اگر ابری باشد، همه دلگیرند، اگر بی جان و بی رمق بتابد. خانه از تکاپو می افتد...

در این روزهای خاص، که کم کم دارد طولانی تر و سخت تر از حد انتظار هم می شود، نقش مادرها نقش عجیب مهمی است. مادرهایی که می توانند فضای خانه را آرام و سالم نگه دارند یا موج اضطراب و افسردگی آنها را هم درگیر کند و اثر مستقیمش روی کسانی باشد که چشم امیدشان به چشم های مادر است. 

اما چه کار کنیم که در این روزها پرانرژی و بانشاط بمانیم؟ چطور بر این موج استرس و ابهام غلبه کنیم؟ این ها راهکارهایی است برای بهتر شدن حال خانم خانه:

 

۱- معنویت تان را تقویت کنید: همه عمرم در حسرت آیه ۶۲ سوره یونس بودم: «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» چه مقام عجیبی دارند دوست های خدا!‌ آدم هایی که نه می ترسند و نه محزون می شوند. آدم های آرام، مطمئن. راضی و شاکر. در این روزهای پرالتهاب هم نزدیک شدن هرچه بیشتر به خدا، حالمان را شبیه حال اولیاءالله می کند. الحمدلله که وسط این ماه های عزیز هستیم. ماه هایی که لبریز از مناجات های عاشقانه است، لبریز از باران رحمت الهی است. با مفاتیح و دعاها و اذکار ماه رجب و شعبان بیشتر انس بگیریم، هرروز قرآن بخوانیم، به ادعیه سفارش شده برای در امان بودن از بلا متوسل شویم. حال خودمان و خانواده مان قطعا بهتر می شود. آخرش، این روزها که بگذرد، شاید توشه های قشنگی هم برای بقیه زندگی مان برداشته باشیم. عادت های قشنگ تری پیدا کرده باشیم. 

 

۲- مدیریت اخبار: خبرهای داغ، این روزها تمام نمی شوند. دلهره و تعلیق هم وضع را بدتر می کند. مدام منتظر خبر جدید، آمار تازه... تحلیل ها و توصیه ها و کلیپ ها و پیام ها تمامی ندارند. ظاهرش این است که در جریان اخباریم، داریم چیز تازه یاد میگیریم، بیماری و نحوه مقابله با آن را بهتر می شناسیم و ... اما در کنارش دارد اتفاق مهم دیگری می افتد: خودمان را در یک دلهره و تعلیق دائمی نگه داشته ایم. روحمان را سیبل تیر خبرها قرار داده ایم. معلوم است که از پا می افتیم و مضطرب می شویم. پس چه کار کنیم؟ قرار نیست از اخبار دور بمانیم فقط باید مدیریتش کنیم. در هر روز دو بازه زمانی مشخص تعیین کنید و در آنها اخبار را پیگیری کنید. اگر میخواهید در اینستاگرام بچرخید، صفحات مجازی را دنبال کنید، پیام های گروه ها را بخوانید، حتی برنامه های مرتبط تلویزیون را ببینید، اخبار یا هر چه. دروازه های روحتان برای همه خبرها و پیام های تازه دوبار در روز باز و بسته می شود. بار اول نباید بلافاصله بعد بیدار شدن باشد، کاری اغلب می کنیم، بگذاریدش حوالی ظهر که روزتان شروع شده و روی دور افتاده باشد. همان اول صبحی درگیر خبرها شدن قدرت آن را دارد که تمام روزتان را پنچر کند. بار دوم را هم نگذارید قبل از خواب، که خواب و آرامش شبانه تان را آشفته می کند. بگذاریدش سر شب مثلا. دوتا نیم ساعت، دوتا یک ساعت، زمانش دست خودتان است اما حتما پایان داشته باشد. وقتی تمام شد اینترنت همراهتان را قطع کنید، تلویزیون خانه را خاموش کنید یا بزنید شبکه پویا :) و برگردید به زندگی معمولی. 

 

۳- تنظیم خواب و بیداری: یکی از چیزهایی که به شدت افسردگی و اضطراب را زیاد می کند به هم ریختن نظم روتین زندگی است. اتفاقی است که حالا بعد این چند هفته خاص، احتمالا در همه خانه ها افتاده. مهم ترین بخشش هم ساعات خواب و بیداری است. اگر قرار است دوباره فعال و بانشاط شویم یکی از اولین کارها این است که خواب و بیداری مان را درست کنیم. اگر صبح ها دیرتر بیدار می شوید، سعی کنید بعد نماز نخوابید. اگر خواب شب ها به دوازده رسیده، نیم ساعت نیم ساعت جلو بیاوریدش. چند روز روی این کار تمرکز کنید و درست می شود. یکی از مقدماتش هم تنظیم ساعت وعده های غذایی است. برای صبحانه، نهار، شام ساعت مشخص تعیین کنید، و فارغ از اینکه چه ساعتی بیدار شده این به آن ساعت ها مقید باشید. قطعا برای شروع ساعت ده صبحانه یا دو نهار خوردن راحت تر از هشت صبح بیدار شدن است. ولی کم کم همین نظم به کمک نظم خواب و بیداری تان هم می آید. به علاوه اینکه داشتن روتین های ثبات روزانه حس آرامش و ثبات را به خانه و اهالی اش برمی گرداند. 

 

۴- نکات بهداشتی را رعایت کنید: یک مرجع مشخص معتبر برای سوالاتتان پیدا کنید و توصیه های بهداشتی را از آن بگیرید. بقیه خبرها و پیام ها را هم کنار بگذارید. چطور از خانه خارج شویم؟ چطور سطوح را ضدعفونی کنیم؟ و ... بعد تاجای ممکن سعی کنید به این توصیه ها مقید باشید. رعایت بهداشت، ریسک ابتلا را تا حد خیلی زیادی پایین می آورد و همین شما را آرام می کند. از موضع انفعال به موضع فعال تغییر روش دهید. در کنارش از ادعیه و صدقه هم غافل نشوید. خلاصه هرکار معقولی که برای دورماندن از خطر ابتلا و بیرون آمدن از زنجیره انسانی انتقال می توانید انجام دهید و بقیه اش را به خدا بسپارید که ما مامور به وظیفه ایم. خیلی وقت ها ناآرامی مان به خاطر کم کاری هایی است که در انجام همین وظیفه داریم. 

 

۵- ورزش کنید: ورزش اکسیر نشاط و حوصله است. بدن را هم تقویت می کند، کسالت و خمودی را هم از بین می برد. مقید باشید که هر روز یک یا دوبار در خانه ورزش کنید. اگر خانوادگی ورزش کنید که خودش یک برنامه مفرح می شود. نرم افزارهای زیادی هستند که گام به گام و با زمان و مربی به شما تمرینات ورزشی ساده و موثر می دهند. عبارت هایی چون 30 days  را در بازار و برنامه های مشابه جست جو کنید و یکی را انتخاب کنید. با خودتان قرار بگذارید که حداقل بیست دقیقه در روز ورزش کنید. اگر شروعش سخت است می شود با جریمه جلو رفت. 

 

۶- برای خودتان برنامه داشته باشید: یادم نیست کجا از قول یکی از اسرای دفاع مقدس می خواندم که وقتی ماه ها در سلول انفرادی زندانی بود، به قدری برای ساعات شبانه روزش برنامه ریخته بود که در بیست و چهار ساعت زمان کم می آورد! وقتی یک اسیر در بدترین شرایط جسمی و روحی، در یک سلول کوچک بی هیچ امکاناتی می تواند تا این اندازه زمان خودش را پر کند، ما در خانه با این همه امکانات فیزیکی و مجازی که انگار دنیا را در اختیار داریم! کتاب های نخوانده، سخنرانی های گوش نکرده، فیلم های در صف انتظار، کارهای عقب افتاده، مرتب کردنی هایی که همیشه پشت گوش می انداختیم و برایشان دنبال زمان اضافه می گشتیم. هیچ چیز جذابی هم که نباشد، قرآن و نهج البلاغه ای هست که همیشه دلمان می خواسته یک زمان حسابی برای دوستی باهشان خالی کنیم. حالا آن زمان پیدا شده. احتمالا چندماه بعد حسرت فراغت این روزهایمان را بخوریم. پس تا هست قدش را بدانیم. 

 

۷- یک تجربه تازه را شروع کنید: یک کارهایی هم هست که همیشه شروع کردنشان را به تاخیر می انداختیم. یکی دوست دارد بافتنی یاد بگیرد، یکی همیشه دوست داشته شیرینی پزی را امتحان کند، یکی عاشق خیاطی است و کلی کلیپ از دوختن چیزهای پارچه ای ساده در گوشی اش دارد، یکی بدش نمی آید گلسازی را امتحان کند، یکی همیشه دوست داشته برای خودش سبزی بکارد، یکی دوست دارد یک زبان جدید را امتحان کند، یکی می خواهد یک رمان بنویسد، داستان کودک را امتحان کند، استارت یک کسب و کار خانگی را بزند و ... یکی از همین هایی که همیشه بوده اند و هیچ وقت وقت شروع کردنشان نرسیده را بردارید و بچسبید بهش. اینترنت هم که برای آموزش هست. فروشگاه های اینترنتی وغیراینترنتی هم که در دسترس است. بگذارید قدم برداشتن در راه این تجربه تازه، لبخند لب های شما در این روزهای سخت باشد. 

 

۸- از عزیزانتان باخبر باشید: خدا را شکر که در این روزها امکان تماس تصویری و غیرتصویری برای همه فراهم است. دلتان برای هرکس تنگ شد، با او تماس بگیرید. اگر زیاد نگران حال پدر و مادرتان می شوید، بیشتر از قبل زنگ بزنید. اگر یاد دوست های قدیمی افتاده اید، زنگ بزنید و حالشان را بپرسید. حتی اگر خانواده شوهر یکدفعه برایتان عزیز شده اند، در ابراز محبت خسیسی نکنید :) این در ارتباط بودن حال همه را خوب می کند. اضطراب و نگرانی را تا حد زیادی کاهش می دهد و بنیان رابطه ها را محکم تر از قبل می کند. 

 

۹- نیمه پر لیوان را ببینید: همه این ها را گفتم که بگویم نیمه پر لیوان را ببینید و به اطرافیانتان هم کمک کنید نیمه پر را ببینند. اگر تنهاتر از قبل شده اید و رفت و آمدها قطع شده، به این فکر کنید که فرصتی پیدا کرده اید تا نقش خانواده کوچک خودتان را پررنگ تر کند. هرچند نفر که با هم در خانه هستید، قدر هم را بیشتر بدانید، بودن با هم را بیشتر از قبل تمرین کنید و جاهای خالی رابطه تان را پر کنید. اگر حوصله تان سررفته و بیرون نرفتن دارد اذیت تان می کند به این فکر کنید نقاط ضعف شخصیت تان دارد رو می شود، چطور می توانید کاری کنید که در هر شرایطی حالتان خوب باشد؟ وقت خوبی برای تمرین قوی تر شدن است. اگر لباس های عیدتان قرار است در کمد خاک بخورند، به این فکر کنید که دنیا چقدر همه چیزش مجاز و اعتباری است. اعتبارهایی که می شد از همان اول وابسته شان نباشیم. 

 

 

شما چه پیشنهادهای دیگری دارید؟

 

 

فرشته بانو
۲۴ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

(سلام. اول از همه میخواستم تشکر کنم بابت همه مشورت هایی که به من دادید. کامنت ها رو خوندم و از کمکتون استفاده کردم. در نهایت یک کانال تو ایتا زدم و به دلایلی از زدن پیج اینستا فعلا منصرف شدم. اینستا به دلیل امکان ارتباط در کامنت ها برام جذاب بود که به هرحال فعلا کنار گذاشتمش تا بعد چی پیش بیاد. آدرس کانال ایتا همون آدرس سابق کانال در تلگرامه heavenlywife  رو که سرچ کنید احتمالا پیداش میکنید. فعلا هم تنها عضوش خودم هستم :) ان شاالله همه سعیم رو میکنم پست های جدید رو همزمان اونجا هم بذارم که مجبور سرزدن به وبلاگ نشید. اگر برسم کم کم آرشیو رو هم منتقل میکنم اونجا. مثل کانال تلگرام. خلاصه اینکه قدمتون روی چشم.)

 

اما برسیم به این روزهای عجیب. 

راستش من اگر یک هنر توی زندگیم داشته باشم که بهش افتخار کنم قدرت تبدیل بحران ها به فرصته. یه ویژگی هم اگه تو مادری و همسریم باشه که بابتش بتونم سرم رو بالا بگیرم همینه. همیشه انگار یه عهد نانوشته ای با خودم دارم که نباید بذارم بهم سخت بگذره، بدبگذره. تو هر شرایطی قابلیت هایی برای شاد بودن و لذت بردن وجود داره. همیشه دنبال اینم که پیداشون کنم. 

نقطه طلایی کارنامه م تو این موضوع هم ماجرای از پوشک گرفتن دخترمه. یادمه ساعت اولی که این پروژه رو شروع کردم پر از استرس و غصه بودم. استرس اینکه چی میشه چطور میشه اصلا آیا میشه؟ و غصه اینکه حداقل ده روزی باید توی خونه بمونم، هیچ جا نرم، مدام در مسیر دستشویی باشم، همه جا قراره نجس بشه و آبکشی و ... شرایط سختی بود که احتمالا شما هم تجربه ش کردین. 

مخصوصا اینکه در همون ساعت اول دستشویی دخترم ریخت و خونه نجس شد و من یک دفعه خودم رو دیدم که دارم دعواش میکنم: مگه تا همین الان تو دستشویی نبودیم؟‌چرا گفتی ندارم پس؟ و ... همون جا همسرم یه تذکری بهم داد که کلا روالم رو عوض کرد. آهسته گفت: قرار نبود ازین برنامه ها داشته باشیم ها! و من به خودم اومدم. قرار نبود دخترم رو دعوا کنم، قرار نبود خاطره های بدی براش بسازم، قرار نبود اعتماد به نفسشو بشکنم و ...

پس باید چه کار می کردم تو این موقعیت پرتنش؟

همه ش با یک جمله شروع شد: «یه کاری کن که از این دوهفته یه خاطره محشر بسازی!»

اولش باور کردنی نبود که از چنین پروسه سختی بشه خاطره ساخت. اونم خاطره محشر. اما کم کم راهشو یاد گرفتم. 

قدم اول یک قانون بود: «حق نداری بچه رو دعوا کنی، حق نداری اخم کنی یا تشر بزنی. هیچی هیچی.»

قانون رو پذیرفتم و بعد رفتم دنبال پیدا کردن راه هایی برای اینکه این مدتی که کنار دستشویی ساکنیم بهمون خوش بگذره. یه میز گذاشتم اونجا و پر از کتاب قصه کردمش. یه کتابخونه کوچولو شد. مدت های طولانی که دخترم توی دستشویی روی قصری می نشست من یا پدرش اونجا می نشستیم و هی از کتابخونه کوچیکمون کتاب برمی داشتیم و می خوندیم. یه اوقات بامزه ای شده بود که خیلی گذر زمان رو نمی فهمیدیم. تو اون دوران بیشتر کتاب های دخترم چند دور خونده شد. 

کار دوم این بود که پروسه آبکشی رو به یه برنامه مفرح تبدیل کنم. نجس شدن های پی در پی خونه رو پذیرفته بودیم و هرشب بازی آب کشی رو داشتیم. دخترک هم با هیجان شلنگ می اورد و کمک می کرد و انقدر بهش خوش می گذشت که نگران شدیم شاید هیچ وقت دستشوییش رو نگه!

در کنارش برای همون دوهفته برنامه ستاره های تشویقی رو گذاشتم که تو کوتاه مدت ایرادی نداره. هر روز بابت کارهای مختلف که اصلی ترینش گفتن دستشوییش بود ستاره میگرفت و هر پنج ستاره یک جایزه بود. تو اون دوران هر روز توی خونه ما جایزه بازی برقرار بود و ... کلی کارهای ریز و درشت دیگه. نهایتش شد اینکه الان خاطره هرسه ما از دوران از پوشک گرفتن یک خاطره شیرین و تجربه یک کار جمعی خانوادگیه. نه من چیزی از خستگی و کلافگی تو خونه موندنش یادم میاد، نه دخترم تجربه تلخی تو ذهنش نقش بسته و نه همسرم یه زن کلافه و غرغرو رو یادش میاد. 

 

این ها رو که تعریف کردم حتما حالا دیگه می تونید حدس بزنید چی میخوام بگم. بله، ماجرای کرونا و موندن تو خونه که پیش اومد، منم اولش کلافه و ناراحت بودم. همه برنامه ریزی هام برای هفته های آینده به هم خورد، کلی از کارام روی هوا موند، و از همه بدتر تصور تا مدت نامعلوم تو خونه موندن با بچه ای بود که مدام حوصله ش سرمیره. فکر کردن به اینکه دیگه پارک و مهمونی و کلاس و هر تفریح بیرون خونه ای تعطیل شده، حسابی ناراحتم می کرد. 

اما خیلی زود سعی کردم به خودم مسلط بشم. با غم و استرس و اضطراب کنار بیام و خودم رو درک کنم و به جای انکار حضورشون رو تو این روزها بپذیرم. و بعد رفتم سراغ این تجربه جدید. 

و طبق معمول اولین سوالم این بود: چکار میتونم بکنم که بعدها وقتی به این دوره فکر میکنیم برای همه مون یه تجربه خوشایند دوست داشتنی باشه؟

معادله سختی بود؟ بله. خیلی. ولی زن ها با خلاقیت ذاتی شون استاد حل کردن معادله های سخت و عجیب غریبن. 

خلاصه ش این شده ما الان هر سه از شرایطمون راضی ایم. حتی یکم زیادی داره بهمون خوش میگذره. انقدری که امروز فکر میکردم وقتی این دوره تموم بشه، کنار همه شکری که بابت رد شدن این بلا از سر خودمون و کشورمون و مردم کشورمون دارم. احتمالا غصه دارم میشم که باید برگردم به روال عادی. 

تا اینجاش ما پشت بوممون رو کشف کردیم و بیشتر روزا بار و بندیل برمیداریم و میریم بالا. شروع کردیم به دیدن برنامه های خانوادگی سه نفره، مثل آرشیو خانه ما یا دورت بگردم ایران، و داریم لذت سه نفره چیزی دیدن و لذت بردن رو برای اولین بار کشف میکنیم، دخترک هر روز با وسایل خونه اسباب بازی های غول آسا داره. از سرسره و جامپینگ و تونل و خونه و ... که با مبل و پشتی و پتو ساخته میشه و هرچند خونه رو به هم میریزه ولی حسابی به روال روزمره تنوع میده. من کلی غذای جدید سالم یاد گرفتم و یه سری چیزها که قبلا نمیخوردیم یا کمتر میخوردیم به برنامه غذایی مون اضافه شده، کلی تنقلات خونه مون اضافه شده که در مقطع حساس کنونی اشکال نداره و همین باعث میشه به افراد خانواده بدنگذره، به علاوه اینکه من برای اینکه یکم شرایط رو آسون تر کنم براشون، غذاهای مورد علاقه شون رو میپزم و خب رستوران خونگی هم برپاست. دخترک بیشتر روزا بساط کاردستی یا آشپزی یا یک پروژه جدید داره. کارهایی که قبلا اصلا براش وقت نمیذاشتم و حوصله ش رو نداشتم و از همه مهم تر اینکه این خلوت و فراغت از دنیای بیرون باعث شده بعد سال ها ماه رجب رو کمی درک کنم. شیرینیش رفته زیر زبونم و حال خوبی دارم که مدت ها بود ازش دور شده بودم. کنارش روزه های قرضم رو میگیرم، دلم بیشتر برای فامیل و دوست و آشنا تنگ میشه که زنگ بزنم و محبتم رسما بیشتر شده بهشون... و در کمال تعجب دارم به درس و کارهام هم بهتر از قبل میرسم. این آخریه دیگه خیلی عجیبه. البته که دخترم خیلی بیشتر از قبل کارتون میبینه و این تسهیل کننده ای بود که من به خودم دادم. و مشکلی ندارم باهاش. 

البته که همه اینها نیمه پر لیوان بود. از نیمه خالی لیوان شما بهتر از من خبر دارید و گفتن نداره. اما مهم اینه که توجهمون رو بیاریم روی نیمه پر لیوان. 

شما این روزها رو چه کار می کنید؟ چه ایده های جالبی دارید که خاطرات محشری از این روزها بسازید برای بعدها؟ 

 

 

فرشته بانو
۱۷ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر