همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم


ماه هاست قول دادم این پست و بنویسم. الوعده وفا. شناخت دوران خواستگاری دو بخش عمده داره: صحبت با فرد و تحقیق. تو کشور ما اینطوری جاافتاده که بخش مهم صحبته و به تحقیق اغلب به شکل یه موضوع پیش پا افتاده و فرمالیته نگاه میشه. در حالی که برعکسه. از من بپرسین میگم تحقیق چندین برابر صحبت رو شناخت ما اثر داره. چرا؟

اول اینکه تو صحبت ها، نمیشه صددرصد مطمئن بود که طرف داره راست میگه. وقتی می پرسید چقدر صبورید و میگه خیلی زیاد. از کجا مطمئنین؟ کم نیست موردهایی که تو زندگی دقیقا عکس حرف ها رو دیدن. 

دوم اینکه حتی اگر از صادق بودنش هم صددرصد مطمئن باشیم، ممکنه شناخت فرد از خودش غلط باشه. مثلا یک نفر تو یک موقعیت خاص بهش گفته باشه تو صبوری، یا خودش این دید رو نسبت به خودش داشته باشه، در حالی که واقعا یه چیز دیگه باشه. نمیخواد دروغ بگه ولی باز هم اشتباه میگه و شما رو به اشتباه میندازه. چنددرصد از آدمای دور و برتون رو خودشون شناخت کاملی دارن؟ خوب خودشون و ویژگی هاشون رو میشناسن و روش تحلیل دارن؟ چرا ازشون توقع داریم خوب و بی نقص و بی خطا بتونن خودشون رو معرفی و توصیف کنن برامون؟

سوم اینکه بعضی اوقات موضوعاتی هست که تو صحبت اصلا بهش اشاره نمیشه. نه شما به ذهنتون میرسه که بپرسین نه اون به ذهنش میرسه که بگه، بعد همین ها تو زندگی مشکل ایجاد میکنن. یکی از راه های فهمیدن این نکته های خاص تحقیقه. 

چهارم اینکه وقتی شما یکی رو انتخاب میکنید میخواین باهاش زندگی کنین. چه چیزی میتونه درمورد مشکلات و موانع این زندگی مشترک شما رو آگاه کنه، بهتر از تجربه کسانی که این تجربه رو داشتن؟(خانواده، هم اتاقی ها، هم دانشگاهی ها، همکارها...) خیلی وقتا اونا بهتر از خود طرف به شما کمک میکنن تو شناخت. 

حتی اگر کاملا از صداقت فرد مطمئنید، حتی اگر جواب نهایی تون تقریبا معلومه و مثبته، حتی اگر حسابی خودش و خانواده ش رو پسندیدین... باز هم تحقیق کنین! جدی و درست حسابی هم تحقیق کنین. چرا؟ ما قبل از ازدواج از فرد یه شناختی به دست میاریم و با اون شناخت وارد زندگی میشیم. حرفایی که خودش زده، چیزهایی که بقیه درباره ش گفتن... این شناخت میشه سنگ بنای روابط ما. مثلا اگر تو جلسات خواستگاری بهتون گفته من بازی کامپیوتری میکنم، بعد ازدواج با دیدنش جا نمی خورین، اتفاقا براش آماده اید. حتی به چشمتون عیب هم نیاد شاید. اگر گفته من روی نظم حساسم، یا من خیلی منظم نیستم...  حرف ها و شناخت های قبل از عقد مثل یه جور اتمام حجت می مونن. تکلیف ما رو با زندگی مون و فرد مقابلمون روشن میکنن. این آدم، این ویژگی ها رو داره. میخوای یا نه؟ و اگه جوابمون مثبت بود از همون اول با نیت کنار اومدن با اون ویژگی ها وارد زندگی میشیم. برای همین حتی اگر جواب مثبته، باز هم هرچه شناخت قبل از ازدواج بیشتر باشه روابط بعد از ازدواج بهتر و کم تنش تر شکل میگیرن. لازم نیست هر روز یه نکته جدید درباره ش کشف کنی و بفهمی تا دوباره بخوره تو ذوقت. لازم نیست با هم بحث کنین که تو فلان مورد رو به من نگفته بودی، من فکرش رو نمی کردم... به علاوه پایه ها و خشت های اول رابطه رو از همون اول درست سر جاش میذارین. مثلا اگر تو صحبت ها و تحقیق ها فهمیدین فرد مقابلتون رو حجاب همسرش حساسه، از همون اول حواستون هست کاری نکنید که حساسیتش تحریک بشه، اگه فهمیدین زود عصبانی میشه، مراقبید ناراحتش نکنید، اگه فهمیدین درونگرا و دیرجوشه از همون اول برای روابط زیاد تو منگنه نمیذارینش که روش فشار بیاد.... خلاصه اینکه تحقیق حتی اگر در نهایت هم روی جواب شما اثر مستقیم نداشته باشه، باز هم لازمه، باز هم ضروریه.

اما همه این نکته ها وقتی درسته که تحقیق، تحقیق باشه نه این برنامه ساده و فرمالیته که به بی فایده ترین شکل ممکن انجام میشه. 

معمولا خانواده ها چطور تحقیق میکنن؟ به خود طرف یا خانواده ش میگن چندتا شماره بدین. اونا میدن. یا اینکه اینا راه می افتن تو محله طرف. چندتا سوال ساده که جوابش هم معلومه: خانواده خوبین؟ پسر/دختر خوبیه؟ مشکلی ندیدین ازشون؟ و همه هم میگن بعله بعله بعله. و تمام. یکی از آشناهای ما برای تحقیق از خانواده پسر آدرس گرفته بود. بعد یه شمالی جنوبی سهوا اشتباه شده بود تو آدرس. اون هم رفته بود و تو محله پرسیده بود و همه گفته بودن بعله خوبن. (حالا کی رو میگفتن؟ خدا میدونه!) بعد ازدواج تازه فهمیدن خونه شون تو اون محله نبوده اصلا. 

این تحقیقا هیچ فایده ای ندارن. و چیزی که منظور من از تحقیقه اصلا اینها نیست. اما نکات تحقیق:

1) کی رو بفرستیم تحقیق؟ خودتون که نمی تونید. پدر، برادر، شوهر خواهر... یکی که حوصله خوبی داشته باشه، روابط عمومیش خوب باشه، شما رو تاحدخوبی بشناسه و از ایده آل هاتون خبر داشته باشه، بدونه روی چه نکاتی باید دست بذاره، یکی که وقت بذاره براتون. 

2) از کی تحقیق کنیم؟ سوال کردن از خواهر و برادر و خاله و عمو بدنیست اما خیلی هم راه به جایی نمی بره. اون ها سال هاست این آدم رو میشناسن، باهاش زندگی کردن و به اخلاقای خوب و بدش عادت کردن. از طرف دیگه یه جور تعلق قلبی دارن بهش و دوست دارن این وصلت سربگیره. بنابراین از بهترین گزینه ها واسه تحقیق، کسانی هستن که تازه وارد اون خانواده یا فامیل شدن. مثلا اگه عروس یا داماد جدیدی گرفتن. به جای خواهرش از شوهرخواهرش بپرسین، به جای عموش از زن عموش... به چشم این افراد تازه وارد ویژگی های منفی و مثبت بروز بیشتری داره. چه ویژگی های خانواده چه خود فرد و و خیلی میتونن به شما کمک کنن. 

3) از بهترین افراد دیگه برای تحقیق دوستان فرد هستن. برای سوال کردن از دوستان، شماره های اولیه رو که از خود طرف میگیرین. بعد یه راه خوب اینه که وقتی به اونا زنگ زدین، ازشون بخواین خودشون شماره یه دوست دیگه که ایشون رو خوب میشناسه هم بده. این نفر دوم خیلی گزینه خوبیه. غیر از اون سعی کنین تو دوستایی که ازشون تحقیق میکنین تنوع ایجاد کنین. یکی دوتا از دوستای دبیرستان، دانشگاه، اگه خوابگاه بوده خوابگاه، محل کار، سربازی...

4) مخصوصا دوستای خوابگاه و سربازی خیلی خوبن. چون با طرف زندگی کردن و خوب و بدش خیلی دستشون اومده. 

5) لازم نیست برید دانشگاه طرف از استادش بپرسید یا مثلا از رییسش سرکار. این افراد معمولا شناخت به دردبخوری ندارن. چون رابطه نزدیکی باهاش نداشتن. معمولا حرفاشون کلی و تکرار مکرراته. الکی هم وقت و انرژی تون رو هدر میدید و گزینه های تحقیقتون کم میشه. 

6) اگه حضوری برین دیدن کسی که قراره ازش تحقیق کنین خیلی بهتره. چشم تو چشمین و اطلاعات بهتره. قبلش هم میشه باب دوستی رو باز کرد که از سنگینی جو کم بشه. حتما سوالاتون همراهتون باشه. 

7) قبل از هر سوالی اول از طرف تعریف کنین. که ایشون که اومدن خواستگاری اینطورن، اون طورن، ما میشناسیم خوبی هاشون رو، خانواده بسیار خوبین و ... این تعریف ها خیال طرف مورد تحقیق رو یکم راحت میکنه. دیگه اون احساس رو در خودش نمی بینه که طرف رو به شما ثابت کنه و از خوبی هاش زیاید صحبت کنه. شما خودتون درجریانید. اینجوری راحت تر میرین سر اصل مطلب. (از طرف دیگه باز یه جوری هم صحبت نکین که فکر کنه دیگه کار تمومه و صددرصده و این صحبت حالت فرمالیته داره، که چیزایی که باید بگه رو هم نگه)

8) سوالاتون نباید کلی باشه. ایشون چه جور آدمی هستن؟ خب چی بگه اون؟ باید کمکش کنین تو حرف زدن. با سوال های خوب کمکش کنین. مثلا نگین یه کم از اخلاقاش بگو. بگین سه تا از بهترین اخلاقاش رو بگین، سه تا از بدترین ها رو هم بگین. این یعنی حتما باید بدی ها رو هم بگی. 

9) حتما کاغذ بغل دستتون باشه که بنویسین. حداقل نت بردارین. برنگردین فقط کلیاتش یادتون باشه و دیگه هیچی. جزئیات حرفا مهمه. حالا تابلو ننویسین که طرف هول شه. ولی حواستون باشه. 

10) یه سری ویژگی ها که براتون مهمن، از هر جهت، رو اونا تاکید کنین. مثلا دست و دلبازی طرف مهمه. به طرق مختلف سوال کنید تا مطمئن بشید ازش. همون طور که گفتم با سوال های خوبتون فرد رو کمک کنین تا اطلاعاتی که میخواین رو بده. مثلا نپرسین خسیس هست یا نه؟ مشخصه میگه نه. بگین تو این پنج حالت به کدوم نزدیک تره (ولخرج، دست و دلباز، متعادل، مقتصد، خسیس) مطمئن باشین اگه خسیس باشه نمیاد به شما بگه بله خیلی ناخن خشکه. یه جور مودبانه تری میگه. مثلا میگه مقتصده. اینجا باید سریع نکته رو بگیرین و بیشتر روش مانور بدین.

11) دقت نظر و جدیت باید تو طرفی که داره تحقیق میکنه معلوم باشه. مشخص باشه که همه چی براش مهمه. حتی نکته های کوچیک. اون وقت فرد مقابل هم راحت تر حرف میزنه. یکبار به من زنگ زده بودن برای تحقیق از یکی از دوستانم. من یه ویژگی منفی از اون میدونستم که یکم پنهان بود و خیلی رو نبود. ولی به هرحال دونستنش خوب بود قبل ازدواج. اما خواهرآقا داماد که با من صحبت کرد اینقدر بی خیال و آشفته و سرسری بود که حرفاش که پشیمون شدم از گفتنش. احساس کردم اگر بگم هم ممکنه اینا اشتباه برداشت کنن، یا اصلا متوجهش نشن. چیزی نگفتم و فقط خوبی هاش رو گفتم. پس ببینین شما باید یه جوری صحبت کنین و یه جوری ریز سوال کنین که طرف مقابل مطمئن باشه همه چی براتون مهمه.

12) از طرف دیگه مطمئنش کنین، بگین این نکته ها هیچی از شایستگی های این آقا کم نمیکنه، ما میدونیم... اما فقط میخوایم شناختمون کامل تر بشه. چیزی به اونا نمیگیم از حرفای شما. شما هرنکته ای به نظرتون میرسه بگین. انگار خواهر خودتونه... خلاصه طرف رو وادار به گفتن کنید.

13) از چی بپرسیم؟ مهم تر از همه ویژگی های اخلاقیش. منفی و مثبت. مخصوصا منفی ها. بعد عادت های خاصش. بعد خانواده و فامیلش. و به علاوه نکاتی که خودتون تو خواستگاری فهمیدین یا براتون مبهمه یا میخواین روش تامل کنین. همه این موضوعات رو باید با سوالات حساب شده پرسید. سوالات ریز و جزئی و هوشمندانه. این بخشش دیگه کار شماست. خودتون باید سوالات رو طراحی کنین، حتی چینش صحبت رو ، و به کسی که داره از طرفتون میره تحقیق بدین. مطمئنا هیچ کس مثل خودتون برای زندگی تون وقت نمیذاره. پس بی خیال بازی درنیارین. جدی بگیرین و وقت بذارین.

14) یه سوال هست که برای من خیلی مهمه جوابش. البته سوال سختیه. مخصوصا برای اون بنده خدایی که باید جواب بده. اول از همه مطمئنش کنید که جوابش پیش خودتون می مونه، جوابش براتون مهمه، خواهش کنید تعارف نکنه و راستش رو بگه... بعد بپرسید اگه خودت خواهر داشتی به این آقا می دادی یا نه؟ جوابش هرچی بود باید بعدش بپرسید چرا؟ ریز ریز و با نکته ها. اگه نه به خاطر کدوم خصوصیاتش. اگه آره به خاطر چی. ممکنه اون بگه نه و دلیل نه گفتنش ویژگی هایی باشه که شما باهاش مشکلی ندارین. جواب منفی اون صرفا به معنی رد شدن فرد نیست. ولی شناختتون رو کامل میکنه. 

15) یادمه یکی از خواستگارهای من دوست برادر یکی از دوستام بود. من از دوستم خواستم از برادرش سوال کنه برام. اون هم یه روز خیلی راحت و وسط حرفای دیگه پرسیده بود. نکته هایی که برادر دوستم گفت خیلی مفید بود برام. ظاهرا چیزهای ریز کم ارزشی بود ولی تو شناخت و تصمیم گیری من اثر داشت. مثلا گفته بود بدترین فحشش هم اینه... یه برادر بود که داشت راحت با خواهرش صحبت می کرد. جالبه که بعدا من شماره ایشون رو گرفتم و پدرم هم باهاش صحبت کرد. از حرفایی که به پدرم زده بود هیچ نکته خاص به دردبخوری به دست نیاوردم. همون تعارفات و تعریفات معمول. اما از حرفایی که به دوستم زده بود چرا. اینا رو برای این گفتم که اگه آشنا یا فامیل مشترکی با یکی از اطرافیان خواستگار دارید حتما از این آشنایی استفاده کنین و اونا رو واسطه کنین برای تحقیق. آدم ها با آشناهاشون خیلی راحت تر هستن و همه چیز رو میگن.



فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


دلم میخواست بهت بگم خوشحالم که اومدی و حالا پیشمی ، خوشحالم که از میون همه ی مردها منو انتخاب کردی تا رویاهامون رو با هم بسازیم و البته برای این " مهم " بهت تبریک میگم چون معلومه که تو هم خیلی خوش سلیقه ای و هم خیلی خوش شانس :))
میدونی ظاهرِ تو در انتخابِ من خیلی هم ملاک نبود ، درسته که دوست داشتم تو را با موهای بلندِ روشن و چشم های خاص ببینم اما همین که بدانم تو هم شبیه من به دنیای اطرافت نگاه میکنی برای من کافی است ، همین که بدانم تو هم به اندازه ی من ، برای زندگیمان اهمیت قائلی ، وقت میذاری ، دل میدهی و دلتنگ میشوی کافی است حالا مثلاً اگر پوست تیره و موهای مشکی هم داشتی خیلی فرقی نمیکرد . اینکه بدانم همانطور که تو برای من با همه ی دنیا فرق میکنی من هم برای تو با بقیه ی دنیا متفاوتم کافی است ، دیگر چه فرقی میکند که تو چطور لباس میپوشی . که تو چه غذایی دوست داری ، که تو از چه نوع موسیقی ای خوشت میاید و این جور چیزها ، تو باشی و هردویمان آدم باشیم کافی است ، و الحق که این آدم بود خود کار ساده ای نیست ...
امیدوارم مثل خودم عاشق سفر باشی و پایه ، عاشق طبیعت باشی و عکاسی عاشق جنگل ، عاشق کویر ، عاشق رود ، عاشق دریا ، عاشق خانواده ، عاشق بچه ... اصلاً بیا تقسیم مسئولیت کنیم ، تربیت آسمان با تو ، راستش من دلم یک دختر چشم سفید میخواهد ، اصلاً میدانی دختر برای بابا هرچقدر چشم سفید تر دوست داشتنی تر ، اما تربیت ارسلان را به من بسپار ، من دوست دارم پسرم تا قبل از 11 سالگی شکار و ماهی گیری را خوب بلد باشد ، تا 15 سالگی راننده ی خوبی شده باشد و در 17 سالگی با ساز زدنش مستمان کند ، البته برای آسمان هم برنامه های زیادی دارم اما ترجیح میدهم مدیریت هدفهایم را به تو بسپارم ، چون دوست دارم شبیه دخترها بار بیاید ... میدانی ، من از دخترانی که سعی میکنند شبیه پسرها باشند بدم میاید ، همین طور از پسرهای لوسی که خود را شبیه دخترها میکنند ... دختر و پسر فقط در جای خودشان دوست داشتنی هستند ، این موضوع راجب همسرم هم صدق میکند ، من دوست دارم همسرم در مواجهه با چکه کردن شیرِ آب بجای آچار دست گرفتن از من بخواهد تا درستش کنم ، از من بخواهد که ماشینش را برای تعمیر به تعمیرگاه ببرم ، فیلمهای ترسناک را فقط در آغوش من ببیند و در زمستان نگران سرما خوردن گربه های ولگرد خیابان باشد تا اجاره خانه و قبض آب و برق و نقاشی ساختمان ! اصلاً من دلم یک همسر لوس میخواهد ، همسری که بتواند حس حمایت را در من ارضاء کند ، میدانی ، من عاشق حمایت کردنم :)) 
دوست دارم همسرم به من اعتماد داشته باشد ، همه جوره ، همه رقمه ، وقتی کاری را به من میسپارد دیگر نگرانش نباشد وقتی از من راهنمایی میخواهد و من میگویم فلان کار درست است ایمان داشته باشد ، وقتی من با کارمندهای شرکت صحبت میکنم خیالش راحت باشد که فقط یک زن در قلب من جای خواهد داشت و باور کند که تنها اعتماد زن است که از مرد یک کوه میسازد و در مقابل من هم به او اعتماد داشته باشم ، بیشتر از چشمهایم ... و مطمئن باشد که تنها با اعتماد است که میتوانیم به هر آنچه که میخواهند برسیم . در عوض یک بی اعتمادی ساده میتواند شروع یک شکستن باشد ، یک بی معرفتی در مقابل اعتماد میتواند آغاز یک فروپاشی باشد ، شاید باورت نشود من یک بار مردی را دیدم که درون دود سیگارش غرق بود جوان بود اما شکسته ، وقتی از او پرسیدم چرا انقدر داغونی گفت : " آن زن را میبینی ؟ گفتم همان که دستهای آن مرد کچل را گرفته ؟ گفت : درسته ، خودشه ، روزی عشق من بود ، اعتماد من بود و بعد سکوت کرد ... " آنروز برای من کمی گُنگ بود اما حالا میفهمم تنها چیزی که کمر یک مرد را خم میکند قرض نیست !!
بگذریم ، بذار کمی از خودم بگوم ، راستش من زیاد شکمو نیستم ( من جای تو بودم باور نمیکردم ) اما باید قول بدهی لوبیاپلو زیاد بپزی :))) ، من دوست دارم همسرم خودش غذا بپزد ، به امورات درس و زندگی بچه ها برسد و وقتهای خالیش را بجای نشستن پای سریالهای مزخرف ، باشگاه ورزشی برود ( البته ورزشهای ملایم ، مثلاً یهو نری جودو  ) دوست دارم از هر انگشتش همینجوری شُرشُر هنر بریزد ، زمستان برایمان شال گردن ببافد و تابستان موقع رسیدن به خانه برایم آب طالبیِ یخِ یخ آماده کند ، تا آن موقع در مورد احساساتت حتماً چیزهای زیادی میدانم ، سعی میکنم حواسم به همه چیزت باشد ، سعی میکنم موقع تماشای فیلم یا فوتبال حضورِ تورا فراموش نکنم ، سعی میکنم موهایت را برایت شانه بزنم یا وقتی خیلی ناراحتی برایت لاک بزنم (اینارو در یک کتاب روانشناسی خوندم ) اما جان مادرت ، تأکید میکنم جان مادرت زیاد غُر نزن ! بیا هر وقت باهم دعوایمان شد بیشتر از چند ساعت دوام نیاوریم و غروب که دوباره با گل به خانه برمیگردم همدیگر را محکم بغلم کنیم تا دعواهای دیشبمان یادمان برود ( اینجاهایش خصوصی است چشمهایتان را ببندید :)))) )
فکر میکنم تا همینجای نامه به شناخت مختصری از من رسیده باشی ، من معمولاً حرفهای جدیم را لابه لای شوخیهایم ول میکنم ، میدونم کار سختیه اما سعی کن به شوخیهایم دقت کنی تا بتونی به احساساتم نزدیک شی ، من آدم پیچیده ای هستم ، مثل همه ی انسانهای دیگه منحصر به فردم ، پس هیچوقت من رو توی زندگیمون با کسی مقایسه نکن ، هیچوقت جلوی من از مردی تعریف نکن ، شاید در ظاهر چیزی نگم و شاید هم با شوخی یا لجبازی از قضیه عبور کنم اما در دلم غوغا میشود ، طوری که میخواهم همه ی مردها را خفه کنم :))) 
والا همسر عزیزم من که هر چه مینویسم حرفهایم تمام نمیشود اما راستش را بخواهی دستهایم دیگر خسته شد ، پس به همینها اکتفا میکنم و بقیه ی حرفها را میگذارم برای قرار های بعدیمان ...
میدونم اجرای همه ی این خواسته ها کار سختیه ، به قول دوست شاعرمون : حرفای من رویاییه میدونم اما ! " من از تمام تو همین رویارو دارم " ... مطمئن باش قدر دان همه ی خوبیهات خواهم بود .

دوست دار همیشگیت آقای خونه :)

فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


" می نشستی روی همین کاناپه سفید که آن روزها نو بود. می گفتی سفید قشنگ است. می گفتم زود سیاه می شود. می خندیدی. می گفتی: نه تا وقتی تو خانم خونه هستی! ... "

 

(سپیده شاملو - انگار گفته بودی لیلی)

فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یک بار که هر دو حوصله داشتیم، نشستم و سر فرصت اسم تمام غذاهایی که تا به حال درست کرده بودم و یادم بود را به همسرم گفتم و او هم به هر کدام  A B C D  نمره داد. 

الان آن لیست را مرتب کرده ام و آخر دفترچه دستور غذاهایم نوشته ام. شب ها و روزهای عید یا مناسبت های خاص می روم سراغش و یکی از  A  ها را انتخاب می کنم!

فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


زنگ نمی‌زنی. مطمئنی کسی نیست در را برایت باز ‌کند. کلید را به در می‌اندازی. نمی‌دانی کدام کلید است. همه‌شان شکل همند. یک دور تمام کلیدها را می‌اندازی تا یکی‌شان، با بدقلقی، در را برایت باز می‌کند. خانه تاریک است. آهسته دیوار را لمس می‌کنی تا به کلید چراغ برسی. ناگهان، دست غیبی انگار از دیوار بیرون می‌آید؛ کسی که خیلی زور دارد و خیلی عصبانی‌ست. دستت را می‌گیرد و چون مرده‌ای که برای تلقین تکانش می‌دهند وجودت را می‌لرزاند. می‌خواهد بِکشدت: تا بفهمی حرف را یک بار به آدم می‌زنند. چند بار گفته بود که کلید چراغ خراب است، درست کن.

کلید را می‌زنی. مهتابی‌ها را بیدار می‌کنی. سویشان کم شده انگار. وز وز می‌کنند.

هر کجا پایت را می‌گذاری، مثل وقتی که در بیابان راه می‌روی و تخم و ترکه علفهای هرز به جوراب و پاچه‌ات می‌چسبند، خاک و خرده ریز به پایت می‌چسبد. 

محتویات جیبت را روی میز آشپزخانه خالی می‌کنی. منتظری کسی سرت غر بزند: اینها کثیف است. نگذارشان روی میز آشپزخانه. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.حینی که از آشپزخانه بیرون می‌زنی چفت و بست شلوارت را باز می‌کنی. به اتاق که می‌رسی شلوارت می‌افتد. مثل یک تله، میان اتاق رهایش می‌کنی. شلوار راحتی‌ات همانجاست به پا می‌کشی. پیراهنت را روی دستگیره در حلق آویز می‌کنی و جورابها را به هم گره می‌زنی. پرتابشان می‌کنی. غلت می‌خورند می‌روند زیر میز تلویزیون پناه می‌گیرند. منتظری کسی سرت غر بزند: ننداز اونجا بزار تو ماشین لباسشویی. لباستو آویزون چوب رختی کن خب. شلوارتو تله نکن وسط اتاق. اما کسی نیست غر بزند. بانوی خانه نیست. حالش روبراه نیست. کسل است. بیمار است. خانه نیست.

بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمی‌آید.

دُم قوری را می‌گیری. تو نیز، مثل باقی مردهای دنیا، قوری را نمی‌شویی. فقط آب را، با غیظ، به حلق قوری می‌فشاری تا تفاله‌های چای را قی کند. کبریت برمی‌داری که سماور را روشن کنی. یکی، دوتا، سه تا، چهارتا، کبریت ها نم کشیده‌اند. قوطی‌اش را پرت می‌کنی توی ظرفشویی کنار باقی زباله‌هایی که توی این چند روز تولید کرده‌ای. تکه‌ای کاغذ برمی‌داری. آب گرم را تا آخر باز می‌کنی. آبگرم‌کن زوزه‌ می‌کشد. مثل باقی مردها تکه کاغذ را با شعله آبگرمکن روشن می‌کنی و به سماور می رسانیش. سماور را به حال خود رها می‌کنی تا جوش بیاید.

تا سماور به جوش بیاید سراغ یخچال می‌روی. انگار سگ مرده در یخچال گذاشته‌اند. میوه‌ها، در یک عهد و پیمان جمعی، خودشان را در کپک خفه کرده‌اند. بوی تعفن جسدشان تمام یخچال را به خود گرفته. به رویت نمی‌آوری. یک خیار پلاسیده لا‌به‌لای اجساد پیدا می‌کنی. در یخچال را بی تفاوت می‌بندی. شروع می‌کنی به جستجو. باز هم نمکدان، مثل همیشه، خودش را از تو گم می‌کند. خیلی چیزها در زندگی برای مردها قابل هضم نیست. یکی از مهم‌ترینشان این است که چرا زنها همیشه جای همه چیز را با جزئیات دقیق در خانه می‌دانند. مثل غیب‌گوها!

تا کیسه نمک را از منتهی الیه کابینت پیدا ‌کنی لعنت می‌فرستی به روح اجداد هر چه نمکدان و نمک است. سر خیار را به سبک شکنجه‌گران زندان ابوغریب فرو می‌کنی در کیسه نمک. سر و ته خیار معلوم نیست. همه‌اش تلخ است. همه چیز تلخ است. اصلا بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز از تو خوشش نمی‌آید.

سماور به جوش آمده. یک مشت چای به قوری می‌ریزی. شیر سماور را باز می‌کنی. اما آبی برای تو به جوش نیاورده چون باز هم یادت رفته برای چای دم کردن باید آب در سماور باشد. باز هم سماور را بدون آب روشن کرده‌ای. مثل باقی مردها.

منتظری کسی غر بزند؛ سماور و چرا آب نکردی؟ اما کسی نیست سرت غر بزند.

از خوردن چای هم می‌گذری. مثل خیلی چیزهای دیگر که در این چند روز از آنها گذشته‌ای. از صبحانه مفصل و چای گرم و شیرین، از لباس اتو کرده، از میوه‌ تازه و یک لیوان آب خوش! چون بانوی خانه نیست.

بانوی خانه که روبراه نباشد، کسل باشد، بیمار باشد، خانه نباشد: مهتابی‌های روی سقف وز وز می‌کنند. خوششان نمی‌آید تو روشنشان کنی! نه فقط مهتابی که انگار در این خانه هیچ چیز با تو آشتی نیست.


سیدعلی موسوی (منبع: کتاب نیوز)



فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



اگر می خواهید شوهرتان در عرض چند روز عاشق شما شود، اگر می خواهید رفتار شوهرتان با شما عوض شود، اگر می خواهید بوی محبت در خانه تان بپیچد، اگر می خواهید پاسخ شوهرتان به خواسته های شما بیشتر بله باشد تا نه و ...

کیمیای جدید محبت کشف شد!

کاملا واقعی. کاملا تجربه شده. استاندارد و با گارانتی معتبر!

.

.

.

تمام رموز این کیمیا را می توان در دو کلمه خلاصه کرد: ماساژ  پا !

وقتی همسرتان خسته است، وقتی از سر کار می آید، قبل از خواب ظهر، قبل از خواب شب.. بعد از خریدهای طولانی و .... خلاصه هر زمانی که مجالش را پیداکردید پاهای همسرتان را ماساژ دهید.

بهترین حالت این است که او دراز کشیده باشد و شما پایین پای او(مثلا پایین تخت) شروع به نوازش ملایم پاهایش کنید. تمام سطح روی پا، کف پا، روی انگشتان را تا دوسه سانتیمتر بالای قوزک به آرامی و به تناوب لمس کنید. 

این کار را دقایق طولانی(پنج تا ده دقیقه) ادامه دهید.

بعد از چند روز اثرات شگفت انگیز آن را مشاهده خواهید کرد!!!


حالا چرا این کار ساده اینقدر تاثیرگذاره؟

خانم ها زحمات زیادی در خانه می کشند که به چشم نمی آید. چون هم شوهرشان به آن عادت کرده و هم آن را وظیفه همسرش می داند و برای مواردی که وظیفه اش نمی داند هم توجیهات زیادی دارد: اگه مهمونی میده خب خودشم دوس داره، اگه خونه همیشه برق میزنه خودش وسواس داره، اگه غذاهاش خوشمزه س خودش شکموئه،  اگه یخچالو تمیز کرده یا کابینتا رو مرتب کرده خب به من چه و ...

اما این کار یعنی همان ماساژ روزانه پای همسر کاری است که نه به آن عادت کرده، نه آن را وظیفه شما می داند، نه می تواند توجیه کند که خودتان دوست دارید و از این کار لذت می برید و علاوه بر همه اینها برایش فوق العاده لذت بخش و دوست داشتنی است. 

برای همین در این مورد کاملا لطفی که شما در حقش می کنید را می بیند و درک می کند. 

و خیلی زود درصدد جبران آن برمی آید . 

حتما امتحان کنید.


فرشته بانو
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


 تو دلت مثل ساحلی آرام، دل من پر خروش و مواج است

من به آرامش تو محتاجم، ساحل آرامگاه امواج است


من زنم، ساقه‌ای که می‌شکند تندباد غمی اگر بوزد

تو ولی استواری‌ات از سرو … سبزی‌ات آرزوی هر کاج است


باد دیروز روسری مرا … عشق از من قرار را امروز …

راست می‌گفت مادرم انگار: فصل پاییز، فصل تاراج است


فصل پاییز، فصل خوبی نیست بی تو اما بهار هم حتی …

خسته از فصل‌های فاصله عشق، او به یک فصل تازه محتاج است

*
کولی امروز توی دستم خوند: «یه زمستون سخت تو راهه»

من دلم با تو قرصه اما تو …؟ تو دلت چند مرده حلاجه؟


مژگان عباسلو


فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


خلاصه یکی دیگر از سخنرانی های کلید طلایی که به نظر من واقعا مثل یک کلید طلایی برای حل مشکلات خانوادگی هستند:


-  اگر دو نفر عاشق یک ولی خدا باشند ، او خودخواهی اینها را ازشان می گیرد . بعد چون خودخواهی ندارند این دو نفر محبت شان به هم در اوج عشق می شود . 

عالی ترین محبت بین هر دو انسانی به ویژه زوجین زمانی است که هر دو دلداده ی یک موجود برتری باشند . 


 -  نیاز عاطفی آنقدر قوی است که وقتی تامین شود گاهی آدم دیگر احتیاجی به نیاز مادی هم ندارد(عروس و دامادهایی که وقتی با همند از غذا هم یادشان می رود !) حالا یک نیاز دیگری هست که از نیاز عاطفی هم بالاتر است . آن هم نیاز به نور است . همه ی کتاب های آسمانی اشاره کرده اند که خدا قبل از خلقت عالم نور کسی را آفرید که ما معتقدیم آن نور حضرت محمد(ص) بوده است . ما نیاز به نور داریم و تا نورمان کم می شود پریشان می شویم . پریشانی های ما خیلی از اوقات به خاطر این کم شدن نورمان است . ما از 14-15 سالگی نیاز عاطفی خودمان را می فهمیم (نیازهای مادی را که از همان ابتدای تولد) و بعد از یک مدتی که با نور عجین بودیم نیازمان به نور معلوم می شود . وجود خودمان را اگر یک مدت نورانی کنیم (نماز خوب – قرآن – زیارت و ..) بعد از آن نیازمان را به نور می فهمیم . (مثلا یک موسیقی را دلمان می گوید که خوب نیست ، با یکی صحبت می کنیم احساس می کنیم که این نور ندارد یا فلانی نور دارد ...) نور نیاز جسمی را هم برطرف می کند چه برسد به نیاز عاطفی . خیلی از مشکلات زندگی ها به خاطر توقع بیجاست .  اگر نیاز خودت را به نور تامین کردی دیگر توقع بیجا هم نخواهی داشت ! نور اگر کم بشود دعوایمان می شود ، الکی گیر می دهیم و ...


 -  یک چیزی که رفتار زن و مرد را خیلی می تواند تنظیم بکند این است که در بین همه ی سفارش هایی که به مردها و خانم ها گفته اند دو سفارش که دو روی یک سکه است اصلی است . آقایون باید مواظب باشند دل خانوم رو نشکنند خانم ها باید مواظب باشند غرور مرد را نشکنند . 

اطاعت کردن زن از مرد و محبت کردن مرد به زن تعادل بخش زندگی است ! زن به محبت مرد احتیاج دارد . زن ها دنبال این نیستند که مرد از آنها اطاعت کند البته در روایت داریم که گاهی اوقات حرف دل خانمت را گوش بده و صرفا به خاطر دل او  کارهایی را بکن . این اطاعت به خاطر محبت است . 



-  برای تربیت فرزند هم اگر می خواهید بچه های فوق العاده ای داشته باشید که از همه ی خطرات این روزگار در امان باشند خیلی ساده است : مامان تو خونه به بچه میگه از بابا اطاعت کن ! بابا تو خونه به بچه میگه به مامان محبت کن ! و خودشون هم این کارا رو می کنن . 

اما (ره) توی خونه دخترانشان سر سفره بودند مادر بلند می شدند غذا را جمع کنند امام به بچه ها تذکر می دادند مادرتان بلند شده شما نشستید!



-  چه دختری در جامعه از محبت مردها سرباز می زند ؟ دختری که در خانه لبریز از محبت پدر شده ! این دختر صدتا مرد هم به او ابراز محبت بکنند توجه نمی کند . او در خانه مادری را دیده که از جنس خودش است و محبوب است . 

این کلید طلایی در تربیت فرزند خیلی موثر است . 



-  نصیحت آقای بهجت به داماد : هیچ وقت چیزی که طاقت نداره خانمت به او تحمیل نکن !

نصیحت آقای بهجت به عروس : شایسته ترین فرد برای تواضع یک زن مرد اوست !



فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

همیشه شب های خاص یک حس عجیب دارم. شب قدر باشد یا عید یا محرم ها... از عصر می افتم به جمع و جور خانه . شستن و سابیدن . خانه باید مرتب باشد، ظرف ها شسته، همه جا بدون گرد، بدون خاک... به قول همسرم زیرساخت ها را هم بی نصیب نمی گذارم . دستشویی را که یکی دوهفته است درست و حسابی نشسته ام .سطل زباله که دارد بو می گیرد . گردی که روی لبه ی پایینی دراور نشسته و فقط من می بینمش ...

همیشه شب های خاص یک احساس خاص دارم . فکر میکنم وقتی ما از خانه می رویم بیرون فرشته ها می آیند سرک می کشند . انگار خدا گفته هرکس خانه اش تمیزتر ، دعایش مستجاب تر !

فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


چگونه در خیابانهای تهران زنده میمانم؟

مرا در خانه قلبی هست...با آن زنده میمانم

مرا در گوشه این شهر آرام و قراری هست

که تا شب اینچنین ایلان و ویلان زنده میمانم

هوای دیگری دارم... نفسهای من اینجا نیست

اگر با دود و دم در این خیابان زنده میمانم

شرابی خانگی دائم رگم را گرم میدارد

که با سکرش زمستان تا زمستان زنده میمانم

بدون عشق بی دینم، بدون عشق میمیرم

بدین سان زندگی کردم، بدین سان زنده میمانم



محمدمهدی سیار


فرشته بانو
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۰۴:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر