همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

هنر «نیم من» شدن

شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۲۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام و اومدن این روزها بهاری و شب های روشن مبارک همه مون باشه. الهی که قدر بدونیم این روزهای نفس کشیدن در هوای بهشت رو. 


من خیلی ساله همسر بهشتی رو دارم. از ماه های اولیه ازدواجم تاحالا. تو این سال ها حرف های زیادی رو نوشتم. تجربه هام، حس هام، یافته هام... خیلی هاشون هنوز برای خودم درس و تازگی دارن. بعضی هاشون خام و ناپخته یا زیادی شخصی بودن که تو انتقال وبلاگ از بلاگفا به اینجا حذفشون کردم. خلاصه من با این وبلاگ زندگی کردم و بزرگ شدم. نگاهم به زندگی و همسر داری رشد پیدا کرد و عمیق شد. و هرسال و تو هر دوره ای از زندگی، اینجا آینه ای از زندگی من و نگاهم به همسرداری بود. 

این مقدمه ها رو چیدم که بگم حرفی که الان میخوام بزنم، نتیجه سال ها زندگی مشترکه، به نظر خودم یه جور بلوغ تو زندگی مشترکه. یکی از مهم ترین پست های اینجاست که من بعد یه عمر شنیدن، تازه الان از عمق وجود بهش رسیدم و چه خوشبخته کسی که قبل ازدواج یا تو سال های اول این قضیه رو درک کنه. برای همین دلم میخواد هدیه ش کنم به مجردا. خوشبخت بشین الهی. 



اغلب ما، غیر اونهایی که تو سنین خیلی کم ازدواج کردن، با یه شخصیت تقریبا شکل گرفته وارد زندگی مشترک میشیم. علایقمون معلومه، خصوصیات اخلاقی مون، تعهدات مذهبی مون، درونگرایی و برونگرایی و سایر خصوصیات شخصیتی مون، نوع تفریح و اوقات فراغتمون، حتی برنامه هامون برای آینده زندگی. خلاصه اگر خجالت نکشیم، تو روز خواستگاری حتی میتونیم اسم بچه هامون رو هم به طرف مقابل بگیم. جنسیت و تعداد و فاصله شون که بماند. 

حالا تو جریان خواستگاری و آشنایی چه کار میکنیم؟ سعی میکنیم آدمی رو پیدا کنیم که بیشترین شباهت رو به ما داشته باشه، یا تو صحبت ها و رفت و آمدها همدیگه رو نسبت به شکل بودنمون توجیه میکنیم. و بعد وارد زندگی میشیم. با یه شخصیت کامل شکل رفته، علایق مشخص، تفریحات مشخص، سلیقه های خاص و ... و اصلا حواسمون نیست هرقدر هم انتخاب درستی داشته باشیم و هرچقدر هم آدم شبیهی به خودمون رو پیدا کرده باشیم، یک دنیا تفاوت کوچیک و بزرگ فردی و خانوادگی و فرهنگی و اجتماعی و تربیتی... پیش رومونه. دوتا دنیای مختلف میخوان جمع شن تو یه خونه، یه تصمیم مشترک بگیرن، یه زندگی مشترک رو شروع کنن... و این اول همه تنش های زندگیه. 

و دلیل همه این تنش ها چیه؟ اینکه حواسمون نیست ما ذاتا با هم متفاوتیم، طبیعتا متفاوتیم، این تفاوت ذاتی ازدواجه، این تفاوت بد نیست، نشونه اشتباه در انتخاب نیست، نشونه بدبختی نیست، نشونه عدم علاقه نیست. ما متفاوتیم چون دوتا آدمیم. و اگه دونفر نبودیم نمیتونستیم با هم ازدواج کنیم. 

بله ما حواسمون نیست که همون اندازه که شخصیت من شکل گرفته و راضی ام از خودم، همون اندازه که ویژگی های خاص خودم رو دارم، سلیقه و علایق خاص خودم رو دارم، برنامه های خودم رو دارم ... همسرم هم حق داره همه اونها رو داشته باشه. و اگه یک روز تعطیل من میگم بریم بیرون و اون به توی خونه بودن اصرار داره، اصلا نشونه بی محبتی یا خودخواهی اون نیست. همون قدر که من حق دارم اون هم حق داره. اگه اون دوست داره با یه خانواده رفت و آمد کنه و من دوست ندارم، همون اندازه که اون محقه من هم محقم. اگه اون اندازه که من تقیدات مذهبی دارم اون نداره، شکل درستش این نیست که اون شبیه من بشه، حتی اگه من اون سبک مداحی رو که همسرم گوش میده نمی پسندم، همه وظیفه م این نیست که راه های مختلف رو رو برم تا سلیقه اونو درست کنم! درست کردنی که اگه با خودمون صادق باشیم می بینیم تهش همیشه شکل «من» شدنه. 

من همه این ها رو میدونستم. کیه که ندونه؟ بارها خونده بودم و حتی خودم نوشته بودم که «همسرتان را همانگونه که هست بپذیرید» و فکر می کردم پذیرفتم. اما یه وقت به خودم اومدم و دیدم همه تلاشم تو زندگی این شده که اونو شبیه خودم کنم. همه ناراحتیم تو جاهایی از زندگیه که اون شبیه من نیست. بیشتر حس ناکامیم تو ازدواج مربوط به اون زمان هاییه که این تفاوت ها به اوج میرسن و خودشونو حسابی نشون میدم. 

و بعد همه این ها رو به حساب انتخاب اشتباه میذاشتم و اصلا حواسم نبود نمیشه دوتا آدم بود و متفاوت نبود. به ظاهر گفته بودم بله ما متفاوتیم، بله باید همسرم رو بپذیرم. اما در عمل همه تلاشم برای تغییر دادنش بود و نهایت آرزوم وقتی که اون تا جای ممکن شبیه من بشه. 

خیلی راحت میتونید خودتون رو تو این مورد امتحان کنید. میخواین بدونین چقدر همسرتون رو پذیرفتین؟ یک دقیقه چشماتون رو ببندید و زندگی تون رو در ایده آل ترین شکل ممکنش تصور کنین. 

حالا اون تصویر رو دوباره نگاه کنین، کجاهاش شبیه علائق همسرتونه. کجاهاش تفاوت هاتون هست و به چشم میاد و حل نشده. کجاهاش دارید کاری رو میکنید که مطابق میلتون نیست؟ (مثلا فقط یک بچه دارید در حالی که همیشه بچه زیاد دوست داشتین. )

تا وقتی که تصور ذهنی ما از خوشبختی و زندگی ایده آل این تصویر خودمحور یک جانبه باشه یعنی هنوز به بلوغ زندگی مشترک نرسیدیم. و از اون مهم تر اینکه به این آرزو نمیرسیم. چون رسیدنی نیست، واقعی نیست. مگه میشه یک زندگی دونفره این اندازه همه چیزش شبیه یک نفر باشه. 

البته شاید در یک حالتایی بشه. وقتی یک نفر تو اون یکی دیگه حل میشه و خودش رو نمی بینه. این زندگی حتی اگر در ظاهر حسابی مطابق میل یک نفر باشه باز هم احساس خوشبختی و کامیابی توش نیست. چون شکل رابطه توش سالم و طبیعی نیست. شرط اول علاقه مند شدن اینه که طرف مقابل ما هویت و فردیت مستقل داشته باشه که تو این حالت نداره. ( شاید یه وقت یه پست دیگه نوشتم درباره اینکه چرا زن هایی که همه جور خوب و مطیع شوهراشون هستن باز هم بی وفایی و کم محبتی می بینن. چرا محبت زیاد و همه جانبه و ندیدن خود، اغلب محبت متقابل رو به دنبال نداره، چرا یکی از سیاست های مهم زنانه در دیدن خود و خواسته های خوده. البته الان فهمیدین تو اون پست چی میخوام بگم.)


خلاصه اینکه من فهمیدم اختلاف نظر نشونه انتخاب اشتباه نیست، تنش بد نیست، تفاوت ها با همه آزاردهنده بودنشون باید باشن ... که نشون بدن این زندگی از دو تا آدم تشکیل شده نه یک آدم. و وقتی هیچ کدوم از اینها رو بد ندونیم چقدر تعریفمون از خوشبختی و بدبختی، از زندگی ایده آل و معمولی تغییر میکنه. 

حالا که بد نیستن ، و حالا که تا شروع شد قرار نیست آه و ناله کنیم، یا کلی نقشه و تدبیر بریزیم که این آدمی که ذاتا درونگراست رو برون گرا کنیم، یا کسی که از بچگی پیاز تو غذا رو دوست نداشته پیازخور کنیم، یا برای آدمی که هیچ وقت اهل مطالعه نبوده هی کتاب بخریم و از فواید کتاب خوندن حرف بزنیم ... 

پس باید چه کار کنیم؟

جوابش خیلی ساده ست: «با هم بسازیم»

بله به همین سادگی. هیچ تکنیک خاصی هم نداره. فقط باید یاد بگیریم با هم کنار بیایم. یاد بگیریم یک نفر دیگه و خواسته هاش رو هم کنار خودمون و خواسته هامون ببینیم. و یه جوری این دوتا رو کنار هم مدیریت کنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب. یک بار روز تعطیلمونو اون شکلی که اون دوست داره بگذرونیم و یکبار شکلی که خودمون دوست داریم. همه کارهایی که دوست داره انجام بدیم رو نه همیشه انجام بدیم نه کلا انجام ندیم. یه وقتایی خودمون رو ببینیم و یه وقتایی به خاطر طرف مقابلمون پا رو خواسته خودمون بذاریم و اذیت بشیم. یه وقتایی حواسمون به خوشحالی و ترجیح اون باشه و یه وقتایی به خواسته خودمون. 

همه هنر زندگی اینه که تعادل این دوکفه رو نگه داریم. نه خودمون حل بشیم تو طرف مقابلمون و بعد با حس فداکاری یک عمر عذاب وجدان رو دوشش بذاریم، نه سعی کنیم اون رو حل کنیم تو خودمون که هی به ناکامی برسیم و ترکش های خشمش بهمون بخوره. 

فرمول خانواده خوشبخت این نیست که یکی شبیه اون یکی دیگه بشه. شخصیت و علایقش و تفریحاتش و انتخاب هاش. خانواده خوشبخت خانواده ایه که توش دوتا آدم با این همه فاکتور متفاوت بلد باشن «با هم» زندگی کنن و کنار بیان و یاد بگیرن هم رو ببینن. 


با این نگاه چقدر تعریف خوشبختی عوض میشه.  «انتخاب درست اولیه»، چقدر کنار «مهارت پذیرش»، اهمیتش رو از دست میده. تو این نگاه زندگی خیلی سخت میشه چون انگار قرار نیست چیزی عوض بشه. چون رویای تغییر طرف مقابل پاک میشه. بله واقعیت ازدواج همینه. یک مرحله سخت که البته شیرینی هاش هم کم نیست. یه چلوندن حسابی برای کنار گذاشتن خودخواهی. یه آسیاب که گندم وجود آدمو با همه خواسته هاش و آرزوهاش و برنامه ها و تصمیماتش حسابی خورد میکنه. یه وقتایی، وسط این راه پر فراز و نشیب «ساختن» آدم صدای استخون ها خودش رو هم میشنوه. اشکالی نداره. قرار بوده همین باشه. این صدای له شدن استخون ها نیست که از پابیفتیم، داریم استخون میترکونیم که رشد کنیم، بزرگ تر و قوی تر و کامل تر بشیم. و تو راه این ساختن با یکی دیگه، خودمون هم ساخته بشیم. 

شما هم لابد شنیدین که تو ازدواج «من»ت باید «نیم من» بشه. چقدر حکمت تو نصیحتای قدیمی هست. نه اینکه کامل خودت رو بذاری کنار، نه اینکه همش خودت باشی و اندازه قبل به خودت بها بدی. یکم خودت رو ببینی یکم طرف مقابلت رو. و همون اندازه که به خودت حق میدی بابت انتخاب های کوچیک و بزرگت تو شکل زندگی. به اون هم حق بدی. به شکل کار کردنش، معاشرت کردنش، رفت و آمدهاش، سلیقه غذاییش، لباس پوشیدنش، تفریحات مورد علاقه ش و ... 



پ.ن: احتمالا اینجا یه سوال پیش میاد. اینکه همه اینها درست. اما تو رابطه ش با مذهب، تو موضوعاتی که به دین و دینداری مربوط میشه چی؟ چقدر باید بپذیریم؟ چه کار باید بکنیم؟ 

من برای این سوال جواب دارم اما یه پست جداگانه میطلبه. دوست داشتم قبلش نظر شما رو هم تو این زمینه بدونم. خیلی ممنون میشم اگه برامون بنویسید به نظر شما این پذیرش تو حوزه های مربوط به دین و دینداری همسرمون تا کجا و چقدر باید باشه؟



۹۸/۰۲/۲۱ موافقین ۶ مخالفین ۰
فرشته بانو

نظرات  (۳۱)

سلام.
پست مفید و خیلی خوبی بود. فقط توجهم جلب شد به اون پرانتزی که گفتید یکی از سیاست های مهم زنانه در دیدن خود و خواسته های خوده. کاش یکم بیشتر درباره ش توضیح بدید و بنویسید. 
عاای بود. منم اینا رو قدیما خونده بودم و مثلا میدونستم ولی فراموش کرده بودم.
احسنت
حتی نباید اینقدر در شخصیت طرف حل شد و نه اونو در خودمون حل کنیم. 
باید دو نفر باشیم با یکسری اشتراکات و تفاوت ها. 
در زکانی که دوست داریم با اشتراکات زندگی کنیم و گاهی تفاگت ها میتونه تنوع بوجود بیاره برامون. 
تو حزوه دینی و مذهبی خیلی این تفاوت ها مهمه. 
بنظر من حداقل چارچوب ها شبیه هم باشه. حالا گاهی فرعیاتی هست که تفاوت داره مثلا رفتن به هیئت یا مزار شهدا یا نماز جماعت. اینا رو میشه کم و زیاد کرد ولی اصلیات که اعتقاد به خدا و پیغمبر و  ائمه باشه و واجبات دین بهتره مشترکات دو نفری باشن. 
پاسخ:
سلام مهربانوجان خیلی ممنونم از نظرت. کاملا درسته اصول و چهارچوب ها باید مثل هم باشن و دیگه تو مصداق ها میشه متفاوت بود. و قبل اینها مهمه که اصلا چهارچوب هامون رو بشناسیم که خیلی هامون نمیشناسیم. 
سلام
ممنون از مطلب خوبتون
به نظر من این روش توی فرعیات جواب میده.  وقتی اصول متفاوت باشه شما نمیتونی بپذیری چون بعدها قراره با اون اصول یه بچه تربیت بشه. برای مثال من اگر گردش بخوام برم جمشیدیه ایشون بخواد بره پارک شهر بله . ولی وقتی رفتارهای ضد فرهنگ قابل قبول جامعه داشته باشه، مثلا توی خیابون زباله دیگه نمیتونی اجازه بدی خودش باشه بلکه باید تلاش کنی با روش درست همسرت رو تشویق کنی به سمت رفتار درست.  به نظر من یکی از قشنگی های ازدواج همین فهمیدن رفتارای اشتباه و اصلاحشونه.
پاسخ:
سلام خانوم. ممنونم از نظرتون کاملا درسته و ای کاش من این نکته رو تو متن اضافه میکردم که سو برداشت نشه برای کسی. 
بحث اصل و فرع و ارزش و ضد ارزش و خط قرمزها خیلی مهمه تو این موضوع. 
سلام
فکر می کنم تفاوت بین زن و شوهر بخصوص در زمینه های اعتقادی رو نباید با گفتگو و بحث حل کرد..
همه چیز با عمل کردن به چیز هایی که اعتقاد داریم حل میشه..
اگر شوهر من هر شب در مورد شرکت تو جلسات مذهبی دائم دلیل و برهان منطقی بیاورد مطمئنم حداقل روی شخص من اثری ندارد..
اما اگر ببینم شرکت خود همسرم در این جلسات باعث شده نگاهش .. رفتارش.. کردارش نسبت به قبل بهتر شده، مطمئنا در طولانی مدت من کنجکاو میشم که حداقل یک بار شرکت کنم.. گوش بدم.. و شاید در نهایت منم جذب بشم..

اگر حرف زدن فایده داشت .. چهل سال این صدا و سیما تلاش کرد و گفت و گفت و گفت.. اما چون هیچ عملی از گوینده هاش دیده نشد فقط جواب عکس داد و بد بینی ایجاد کرد ..
فقط عمل به رفتاری که فکر میکنیم درسته بازتاب میتونه داشته باشه..
پاسخ:
سلام حناجان عالی بود نظرت. دقیقا همین طوره. در اصول اعتقادات نه، اما بعد از او وقتی به نماز اول وقت و روضه و قرآن خوندن و ... میرسه از همه مهم تر اینه که ما یک عامل مشتاق باشیم به اون عمل. و البته نه عاملی که همه چشمش به طرف مقابله که دید؟ یاد گرفت؟ تحت تاثیر قرار گرفت؟
اونجوری که دوست داریم همسرمون باشه، خودمون با تمام وجود باشیم و اصراری به اون نداشته باشیم. نور عمل خود به خو اونو جذب میکنه و البته زمان میبره. خیلی از ما حوصله این صبوری رو نداریم و منتظر نتیجه سریعیم. 
سلام همسر بهشتی عزیز تو به جرات بهترین وبلاگ برای ما خانومایی
ببین بنظر من زمینه اعتقادی که گفتی سخخترین قسمت ازدواجه برای تربیت فرزند چون خودم باهاش دست به گریبانم شوهرم کاملا باهام متفاوته منتها بنظرم باید سعی کرد این تفاوت رو به عناد با دین تبدیل نکرد که کار خیلی سخت میشه نمیدونم اگر یه زن مذهبی کنار مردی باشه که با خدا و دین عناد داشته باشه تکلیف چیه یه موقع تفاوت تو سلیقه های مذهبیه که با سختی میشه پذیرفت اما اگر تو اصول باشه نمیدونم...
پاسخ:
سلام دریاجان ممنونم از لطفت
بله دقیقا یکم که زندگی جلوتر میره این تفاوته خودش رو بیشتر نشون میده و تبعاتش بیشتر میشه. 
اولین نکته همون بحث اصل و فرع کردنه و بعد از اون به نظرم میشه این اختلاف نظرها رو با همون ساختن تا حد خوبی جبران کرد. اگر محبت بین زن و شوهر ریشه دار باشه به خاطر جلب رضایت همدیگه خیلی وقت ها کوتاه میان 
سلام عزیزم
ممنون بابت مطالبت 
من قبل ازدواج فکر میکردم خیلی سازگاریم با همسرم زیاد باشه، ولی الان طوری شده که وقتی اتفاقی میفته که دوستش ندارم، از شدت ناراحتی گریه م میگیره. همسرم هم تا الان دوبار گریه هامو دیده. اصلا دست خودم نیست. ولی نمیتونم گریه مو کنترل کنم. به نظرتون چیکار کنم؟ چون روزای بعدش دیدم که همسرم یه کم ناراحت و افسرده ست وحس میکنه از پس کارا برنمیاد. ولی من نمیخوام اینطور باشه. چطور از حساسیتم کم کنم و بتونم خودمو کنترل کنم؟
پاسخ:
سلام ساره جان. 
اگر تازه ازدواج کردی، (زیر دو سال) این طبیعیه. اون اوایل گاهی آدم شخصیتی از خودش میبینه که برای خودش هم عجیبه. حساس و زودرنج میشه و شاید علتش اینه که نازکش پیدا کرده. یکی رو پیدا کرده که خیلی بهش اهمیت میده و دوستش داره و طبعا آدم هم دوست داره این اهمیت و توجه به حد اعلاش برسه تاجایی که مشکل درست میکنه. 
شاید هم کلا دختر حساس و زودرنجی هستی که اینجا نگفتی. به هرحال یکی از روش های موثر اینه که خودت به خودت و ناراحتی و گریه ت بها ندی و همیشه خودت رو محق ندونی. گاهی مثل معلم های سخت گیر خودت رو دعوا کنی که یعنی چی؟ جمع کن خودتو؟ این روش تو طولانی مدت جواب میده. 
این هم که ناراحتی از این همسرت متوجه میشه، دکتر حبشی درباره گریه از دست همسر یک بحثی دارن که خیلی جالبه و لب کلامش اینه که دیدن گریه زن برای مرد خیلی خیلی آزاردهنده و شکننده اقتدارشه مگر اینکه در آغوش خودش گریه کنین. یعنی به خودش پناه ببرین حتی اگر از دست خودشه
سلام حرفتون در اغلب موارد کاملا درسته، اما در بعضی از موارد ماجرا کمی فرق می کنه،مثلا من معمولا اگر حرفی دارم با مقدمه چینی و رعایت اصول اخلاقی اون حرف رو می زنم یا واکنشی غیر مستقیم نشون میدم تا منظور م رو برسونم، اما تیپ شخصیتی همسرم طوریه که در برابر شنیدن دلخوری ها و انتقادات و ناراحتی ها بالکل مقاومت می کنه و اجازه گفتن اونها رو نمیده. بسیاری از موضوعات جدی و مهم تو زندگی مون چون برای ایشون آزار دهنده است گشوده نشده یا حل نشده مونده چون اصلا طاقت شنیدن اونها رو نداره و تا حرفش پیش میاد راهی بیمارستان میشه،  مثلا پولی به دستمان رسیده تا می خوام درباره ی  اینکه چکار کنیم که مفید باشه حرف ب زنم این همفکری من رو به حساب اینکه بی عرضه فرضش کردم میزاره میگه اصلا درباره این موضوع حرف نزن و وقتی غیر مستقیم هم نگرانیم رو مطرح می کنم حالش بد میشه، مجبورم در بعضی موارد با اینکه میدونم با سکوت و مغفول ماندن ماجرا مشکل بزرگی برا زندگیم پیش میاد، باز باید سکوت کنم تا خدای نکرده ناراحت نشه همسرم ، البته ابن گونه موارد زیاد نیستن تو زندگیم ولی هیچ راهی جز کوتاه اومدن مطلق در برابر همین چند مورد ندارم که ندارم. میدونم که فکر میکنید شیوه گفتن رو نمیدونم یا چیزایی مثل این ولی واقعا در بعضی موارد مثل در بسته می مونه اصلا نمی تونی بازش کنی، انگشت شمارن این موارد ولی مهمن، 9 ساله به هیچ روشی نتونستم حتی سر بحث رو باز کنم در بعضی از موارد، فکر کنم در بعصی از موارد این چنینی تو زندگی ها باید کاملا کنار اومد .
پاسخ:
سلام زهراجان
موقعیت سختی هست و احساس می کنم بهترین تصمیم رو گرفتی در این موارد
اما تجربه شخصی من نشون داده که گاهی با یک تلاش خیلی آروم و طولانی مدت میشه ظرفیت طرف مقابل رو زیاد کرد. تو این مواردی که میگید حیاتی هست و ضربه به زندگی تون میزنه اما مثلا طاقت شنیدنش رو نداره. تا وقتی دقیقا مطابق توقع اون رفتار کنید هی حساس تر و سخت یر تر میشه، برای همین یک جاهایی هم باید یه تلنگری زد و با وجود اینکه عواقبش رو میدونید بحث رو مطرح کنید. بعد ده بار یه مقدار ظرفیت همسرتون بیشتر میشه در شنیدن و تحمل چیزهایی که ناخوشایندشه و البته که در اون ده بار شما هزینه دادید و اذیت شدید. اما اگر میدونید به صلاح زندگیتونه این کار رو بکنید. 
دوم هم اینکه ریشه روان شناختی ماجرا رو پیدا کنید. این گارد از کجا میاد؟‌گاهی دلیلش یه مشکل شناختیه. مثلا من ادمی رو میشناختم که به هر نحوی از بحث کردن فراری بود چون معتقد بود بحث کردن در موضوعی که دونفر درش اختلاف نظر دارن هیچ چیز رو عوض نمیکنه و نظر هیچ کدوم تغییر نمی کنه فقط اعصابشون خرد میشه. خب من در مثال های مختلف و بحث های مختلف قانعش کردم که حتی اگر در نگاه اول اینطوره که هیچ کس نظرش عوض نشد و فقط یکی دوساعت پرتنش رو گذروندند اما وقتی در طولانی مدت نگاه میکنیم، هر طرف نسبت به موضع طرف قبلی کمی نرم تر شدند یا حتی تغییر کردند و این چیزیه که توی چند روز اول خودشو نشون نمیده. همین تغییو نگاه و شناخت خیلی کمک کننده ست. 
امیدوارم تو نسته باشم منظورم رو برسونم
سلام😊
خواهش میکنم سوالمو جواب بدید!
من در شرف ازدواجم.خواستگارم از همه نظر به من شبیه هست و میپسندمش،ظاهر،کار،خانواده،اخلاق،احساسات،موقعیت اجتماعی و به خدا و پیامبر و کلا اصول دین هم معتقده.فقط روزه نمیگیره.نمازم گهگاه میخونه.اما میگه نسبت به اینکه من به این چیزها علاقه دارم و معتقدم احساس خوشحالی میکنه.مثلا حجاب منو خیلی دوست داره.
آیا درسته من بخاطر کاهلی ایشون در نماز و روزه نگرفتن روی بقیه محسناتشون چشم پوشی کنم؟
خودم تصمیم دارم با عشق به رابطه ام با خدا و نماز م ادامه بدم و درآینده و اکنون همسرم منو که میبینه چقدر حالم و رفتارم با نماز خوشه اونم تشویق بشه و نمازشو بخونه....البته براش کاملا توضیح دادم گفت نمازهامو دیگه میخونم.و درکل قول میدم تمام سعی ام رو کنم که اونجور باشم که تو حس خوبی داری.چون خودمم تو رو اینجور میبینم خوشم میاد
پاسخ:
سلام مهیاجان. ببخشید که دیر شد و فکر میکنم چندتا از دوستان نکات خوبی نوشتند. همه کامنت های این پست رو بخون. 
ببین روی تغییر ایشون اصلا نباید حساب باز کنی. البته ان شاالله که اتفاق می افته اما تو موقع تصمیم گیری فقط باید روی وضعیت حال این آدم سرمایه گذاری کنی. کسی که روزه نمیگیره و کاهل نمازه. 
حالا با خودت ببین میتونی با این ویژگی ها برای یک عمر کنار بیای. سرایت این ویژگی ها توی تفریحاتتون و علایقتون و دوست داشتنی هاتون ... بعدها بینتون فاصله نمیندازه؟‌تو تربیت بچه به مشکل نمی خوری و احیانا اگر فرزندت خواست شبیه پدرش باشه اذیت نمیشی و میتونی بپذیری؟
و از اون مهم تر خودت عوض نمیشی؟‌ و این عوض شدن و نشدن برات چقدر مهمه؟

و همه اینها با فرض این نکته ست که ایشون هیچ مانعی برای تو ایجاد نکنه تو عمل به اعتقاداتت. چقدر میتونی روی حرفش حساب کنی؟

اینها سوالاتیه که باید از خودت بپرسی  وبرای هرکس جوابش فرق می کنه. فقط موقع جواب دادن با خودت صادق باش. و از حالا تبعات تصمیمت رو بپذیر. 

ان شاالله بهترین تصمیم رو بگیری و ان شاالله خوشبخت بشی عزیزم.  
فرشته جون هر وقت که فکر میکنم چرا همسرم این مدلیه، چرا کاراش بعضی وقتا اذیتم میکنه، چرا نمیتونم بعضی وقتا تحمل کنم و از کوره در میرم، میام اینجا و نوشته هاتو میخونم. همیشه باهاشون ارامش میگیرم، چون حرفت حرف دلیه، حقه، مطابق با فطرت ادمه.
خدا بهت خیر بده. تو این ماه عزیز التماس دعا
پاسخ:
چقدر خوشحالم کرد کامنتت حانیه جان. امیدوارم خوشحال و خوشبخت باشی همیشه
۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۴ سپیده خطاب به مهیا
مهیا جان من تو سخنرانی های بسیاری از روانشناسا و کارشناسای مذهبی شنیدم که اگر میتونین همسرتون رو همونجوری که پیش از ازدواج هست بپذیرین، باهاش ازدواج کنین و به امید تغییر دادنش نباشین. ایشون همونطوری که الان به شما میگه تغییر میکنم بعد ازدواج میتونه بگه من همینی هستم که بودم و نمیخوام تغییر کنم!
سخنرانی دکتر فرهنگ در مورد ازدواج رو حتما گوش کنین
۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۱۸ سندس در جست وجوی حقیقت
سلام دوست عزیزم
ممنون بابت اینکه این تجربه ناب رو برای ما گفتی. واقعا ممنونم
فرشته جان فقط میدونی چیه؟! دیگه مثل قبل شوق دونستن و خوندن در مورد ازدواج رو ندارم، سِر شدم، بی حس شدم، دلم شکسته، هر چی هم میخواهم اینطوری نباشم و با یاد خدا و اینکه مدام به خودم بگم قوی باشم و ضعف از خودم نشان ندهم، باز هم انگار قرار نیست حالم به احسن حال تبدیل بشه و ذوق و شوقم برای دونستن و فهمیدن برای زندگی مشترک، دوباره برگرده.
......
اون موقع ها که شوق و ذوق و انگیزه داشتم، در مورد این سوالی که پرسیدی فکر کرده بودم،در مورد خودم به این نتیجه رسیدم که من با آدمی که با دین و خدا عناد و دشمنی داشته باشه نمیتونم کنار بیام اما اگر اختلاف عقیده ام در مصادیق باشه مثلا اینکه فلان سخنرانی که من قبول ندارم را اون خیلی قبول داره و... رو مشکل حاد در زندگی نمیدونستم. مرز من و حد قبول و پذیرش فرد در اعتقادات اینه که به احکام دین عامل بودن به حلال و حرام، نماز و روزه و رعایت حریم ها و احترام و قبول امام خمینی و حضرت آقاست. به حرفهای آقا توجه داشته باشند حالا اگر مخالف باشند عکس آقا را به دیوار خانه بزنیم یا نه مسئله ای نیست اما حرفهای آقا رو توجه داشته باشند، دغدغه های و توصیه های آقا را پیگیری کنند.
و اینکه دین و مذهب و احکام دینی را مسخره نکند. در کنار مسائل دینی موضع انقلابی و نوع نگاه فرد به نظام اسلامی و انقلاب اسلامی هم برام مهم هست.
......................
چقدر این شور و شوق از بین رفته حتی در بیان و نوشتن هم تاثیر داره، احساس میکنم نتونستم اونجوری که منظورم بود رو بگم. :(
پاسخ:
سلام عزیزم ممنون واسه جوابی که دادی. خیلی نگاهت رو می پسندم. 

اما درباره این سر شدن کاملا درکت می کنم. از یک جایی به بعد پروسه ازدواج دیگه فرسایشی میشه. من دوستانی داشتم که حتی دیگه به زحمت خواستگار راه می دادن چون بعد چندین سال دیگه حوصله شروع شدن اون پروسه ها و نتیجه نگرفتن رو نداشتند. 
به نظرم میتونی هی مدت به خودت استراحت بدی. کلا فکر ازدواج رو از ذهنت بیرون کنی. زندگی ت رو بدون درنظر گرفتن احتمال ازدواج در آینده تعریف کنی و جلو ببری. خیلی روی خوب کردن حالت و براورده کردن آرزوهات تلاش کنی. تا جایی که می تونی چیزی رو معطل ازدواج کردن نگه نداری خلاصه، یه مدت این دنیای جدید رو تجربه کن و بعد ببین چی میشه. 
من مطمئنم آینده قشنگ تر از امروزه. و هیجان انگیز تر از تصوری که امروز ازش داریم
سلام فرشته بانو
طاعاتت قبول
منم این روزا به حرفت خیلی فکر کردم. راسته که باید همیشه مراقب باشیم. قبلاها اینقدر مطالب درباره همسرداری و زن و شوهر خونده بودم که یه مدت اوایل زندگی، تا مطلبی میدیدم رد میشدم، میگفتم خودم بهتر از همشون بلدم. اما اصلا اینطور نیست. چون ما آدمها دائم در حال تغییریم، زنده ایم، حرکت درونی داریم؛ پس مدیریت روابطمون هم نیاز به آپدیت شدن داره. خلاصه چند وقتیه دارم سعی میکنم از حالت ناپختگی دربیام. قبلاها از اختلاف نظرها و یا دعوا خییییلی ناراحت میشدم و گریه میکردم. فقط بخاطر خراب شدن رابطه. اما از وقتی توی درونم باورم شد که بحثی اگه پیش بیاد بخواد عدم مهارته، دیگه قلبم آروم شده. الان اگه چیزی پیش بیاد، میشینم فکر میکنم که چرا اینطور شده؟ چیکار باید میکردم که پیش نمیومد و چیکار کنم که دیگه پیش نیاد؟ خودم فکر میکنم برای خودم پیشرفت خوبیه.

درباره سوال آخرت
من همیشه توی پس ذهنم، ماجرای حضرت آسیه و فرعون هست. شاید توی عمل هیچ وقت اهمیتی نداده باشم (البته بلانسبت همسرم :-) بیشتر منظورم توی مسایل کوچیکه حتی) ولی میگم توی روابط همسری، خدا همیشه خودش رو دخیل کرده. میگه نماز شب بخون رابطت با همسرت خوب میشه! میگه به همسرت خدمت کن من بهت بهشت میدم. میگه شوهرتو اطاعت کن من فلان چیز نصیبت میکنم. میگه مرد بشینه پیش زنش ثوابی برابر هزار شب اعتکاف و روزهای روزه داری نصیبش میکنم .... و خیلی از این دست موارد. حتی درباره مسایل اخلاقی، برای زنی که با بداخلاقی همسرش بسازه ثواب بالایی گفته شده.
ماها حواسمون اگه باشه و زرنگ باشیم، توی روابطمون باید بگیم خدایا همسرم فلان طوره ولی من بخاطر تو، اون رفتاری که تو گفتی رو عمل میکنم. من مطمئنم اینطوری خدا آرامش رو میریزه به دلمون.
و همه اینا برای بعد ازدواجه. قبل ازدواج باید حواسمون جمع باشه کسی رو انتخاب کنیم که از لحاظ اعتقادی و فرهنگی متناسبمون باشه. قبلش حواسمون باشه. اما بعد ازدواج دیگه به عقب برنگردیم. به جای مقایسه و تو سر زدن، به فکر چاره باشیم.
مسئله اینجاست که نود درصد ما زنها، شوهرامون فرعون نیستن :-)) یعنی میخوام بگم اکثرا آقایونمون مثل خودمونن. فقط چون ما زنها کلا معنوی تریم و درگیر مصادیق میشیم انتظار بالایی داریم. 
منتظر پست بعدی شما هستم.
پاسخ:
سلام زهراجان. خیلی حرفای خوبی زدی. ممنونم ازت. 
فرشته بانو یه سوال
من و همسرم مثل شما توی شهر دیگه ای ساکنیم. ۷ ۸ ساعتی راه داریم تا شهرمون. تازه، شهر محل سکونت من و همسرمم دوساعت فاصله داره از هم ! نور علی نور !!
میشه درباره مدیریتت برای این دوری بگی. من داره میشه سه سال که ساکن غربتیم. شاید همین قدر دیگه بگذره برگردیم. اما همین سالها رو نمیخوام از دست بدم.
من تا حالا همسرم رو تنها نذاشتم که اون اینجا باشع و من برم چند روزی خونه مامانم. با اینکه تک دخترم و دلم خییییییلی تنگ میشه. مامانمم برونگراست. گاهی حرف از دلتنگی که میزنه، من بهش جواب سربالا میدم اما نگم از ساعتها و روزهای بعدش که حسابی دلگیر میشم و تو تنهاییم کلی گریه میکنم. گاهی این دلتنگیو منتقل میکنم به همسرم  نمیدونم چقدش درسته.
اوایل مقید بودم میریم مرخصی، حتما با شوهرم باشم یعنی خونه مامانم با شوهرم باشم و وقتی داره میره شهر خودشونم باهم باشیم، اما شاید چندسریه که وقتی میریم من یکی دو روز خونه مامانم اینا می مونم و بعد شوهرم میاد و یکی دو روز اینجاییم و بعد میریم شهر همسرم.
همیشه توی ذهنمه که چرا یه روز یا حتی یه وعده غذا بیشتر خونه خانواده شوهرم بودم! میشینم توی ذهنم حساب میکنم (البته اینم بخاطر اینه که اوایل مامانم میگفت اونجا چهارتا شام بودی اینجا دوتا....) دلم برا مامان بابام میسوزه که دور از منن. دلم برا خودم میسوزه.
خداروشکر خانواده همسرم خوبن (یعنی وقتایی که سمت اوناییم فقط دغدغم اینه که چرا الان پیش خانوادم نیستم)
مامانمم چون هم برادر دانشجو دارم و هم مامانبزرگم باهاشون زندگی میکنه شرایط اینو نداره بیشتر از سالی یه بار بیاد (درصورتی که چون خانواده همسرم تنهان در سال چندباری میان پیشمون) ما هم فصلی یه بار بریم استانمون
چیکار کنم فرشته بانو؟ با دلتنگی. گاهی توی فکرم میگم فلان حرفو به شوهرم بگم که چرا فلان مرخصی اونطور شد که بیشتر از نصفشو سمت اونا باشیم بعد میگم دیگه گذشته چه فایده داره مطرح کردنش، اما مرخصی بعدی میخوام بهتر از قبل باشه نمیشه. 
البته اینم بگم همین که همیشه هوای همسرمو داشتم باعث شده حسابی هوامو داشته باشه. وابستم بشه (نه وابسته افراطی ها. کلا منظورمه) هرچی میخوامو اگه در حد توانش باشه حتما فراهم کنه برام. یعنی خداروشکر از زندگیم راضیم. یا توی اطرافیان میگردم میبینم کسایی که مثل من هوای زندگی دونفرشونو داشتن الان که سالها از ازدواجشون میگذره چقدر همدیگرو دوست دارن اما متاسفانه هیچکدوم اونا مثل من دور از وطن نیستن یا اینطوری نیست که شهراشونم فرق داشته باشه‌. انگاری شرایط من سخت تر باشه. ناشکر نبستم. میدونم هرکی زندگیش یه طوره. اما میخوام بدونم باید چکار کنم که سالها بعد نگم کاش از دست نمیدادم لحظاتمو
ممنون میشم راهنماییم میکنی
پاسخ:
سلام زهراجان. ببخشید که طول کشید پاسخ به نظرت
قبل هرچیز بگم که اون ابراز دلتنگیه به همسر کار خوبیه. بدون غرغر و توقع. فقط ابراز دلتنگی یا ناراحتی باشه خوبه. چون باعث میشه درک متقابلش زیاد بشه تو این موضوع. 
اما درباره شرایطی که گفتی، 
ببین نمیشه یه نسخه ثابت پیچید، هر آدمی با توجه به خودش، شناختش از شوهرش، وضعیت زندگیش و ... بهتر می تونه تصمیم بگیره چی به صلاح زندگیش هست. اما تجربه من در شرایط مشابه تو، این بود که ایرادی نداره اگه یه وقت هایی همسرم رو چند روز تنها بذارم و به وظیفه دختریم برسم. باز هم تاکید می کنم شاید تو به هر دلیلی این رو به صلاح زندگیت نبینی، اما اگر علت خاصی نیست و صرفا برای افزایش کیفیت زندگی این کار رو میکنی و استانداردیه که خودت گذاشتی، ایرادی نداره اگر یکم ازش کوتاه بیای و به اولویت های دیگه مثل ه دل سیر دیدن مامانت و کم کردن دلتنگی ها و ... برسی و تازه فوایدی هم واسه زندگی مشترک داره. مثل دلتنگی برای من، و قدر دونستن و ...مثلا تو هر فصل یکبار با همسرت برید و یکبار چهار پنج روز یا بیشتر، تو تنها بری شهرتون و برگردی. 
درباره وقت هایی که با هم میرین هم باز تجربه من اینه که لازم نیست به یک میزان هر دو طرف باشی. میشه شوهرت بیشتر خونه خودشون باشه و تو بیشتر روزها رو خونه مامانت و مثلا یکی دو روز آخر سری از مادرشوهرت بزنی و برگردی شهرتون. از لحاظ منطقی هم کاملا موجهه. چون تو دختری و وابستگیت به خانواده بیشتره نیاز بیشتری داری که پیش خانواده ت باشی اما بودن در کنار خانواده شوهر اهمیتش خیلی کمتره و ضرورتش هم. 
خلاصه اینکه یه چیزهایی تو فرهنگ ما هست که مثلا زن خوب شوهرش رو تنها نمیذاره، اولویتش همسرش و خونه ش هست، به خانواده همسر هم بها میده، هر جا میرن دوتایی میرن و ... اینها خوب و درست اما عاقلانه تر اینه که با توجه به شرایط خاص هرکس اونا رو تنظیم کنه و ببینه چه درصدش رو میتونه در زندگی خودش پیاده کنه.  و اون قسمت هایی که کوتاه میاد و اون کیفیت هایی که رعایت نمیکه، چه ضررهایی میزنه و چه فوایدی داره. فوایدش به ضررهاش میچربه یا نه. شاید بعد یک سفر چهار پنج روزه به شهرتون تو با یک روحیه و نشاط فوق العاده برگردی و این کلی تو حال و هوای خونه ت و رابطه ت با همسرت تاثیر بذاره. و شاید هم تو اون چهار روز دل مادرت رو به دست بیاری ولی از این طرف همسرت واقعا آزرده بشه از نبودنت و کیفیت رابطه تون لطکه بدی بزنی. 
با توجه به روحیات خودت و شوهرت اینها رو بچسب و بعد تصمیمات جدید بگیر به نظرم. مخصوصا اینکه به اومدن بچه تو زندگی ود به خود مجبور میشی از خیلی از این استانداردها دست بکشی و اگه از الان زمینه ش رو آماده کنی بهتر باشه پذیرشش در اون موقع هم برای خودت و هم اطرافیان. 
سلام.

فرمودید با هم بسازیم..

خب این یعنی چی؟

تعادل رو حفظ کنیم.چطوری؟میشه مثال بزنید....

من دقیقا دارم همسرمو شبیه خودم میکنم و نمیشه!
پاسخ:
سلام ضحی جان. یعنی نه حرف تو نه حرف من برای همیشه. یک وقت هایی حرف تو یک وقت هایی حرف من. یک وقت هایی که من ظرفیت دارم کوتاه میام و یک وقت هایی که تو حوصله داری مطابق میل من رفتار میکنی. مرز دقیقی نداره که روی اون نقطه بایستید و بگید تموم. یه جور رعایت تعادل بین دو کفه ترازوه. دقیقا مثل الاکلنگ هی بالا و پایین داره تو موقعیت های مختلف و در نهایت مهمه که همیشه یکی باا نمونه و یکی پایین. تو این بالا و پایین شدن ها پشت هم، هر دو از بازی لذت ببرن. 
یتو مثال های دم دستی عنی همیشه غذاهای مورد علاقه همسرت رو نپز، غذاهایی که خودت هم دوست داری بپز، یعنی همیشه سریال هایی که تو دوست داری رونبینین، یک وقتی هم تو فوتبال نگاه کنی و ...
سلام با خوندن متنتون خییییلی  دلم گرفت من از اون زنهایی هستم که در زندگی اصلا خودم رو ندیدم اصلا توقعی از زندگی ندارم ، اول شوهرم بعد بچه هام رو تو اولویت داشتم و هر چی همسرم میگفت همون بود حالا بعد از 9 سال زندگی و سه تا بچه متوجه بی وفایی همسرم شدم و نمیدونم واقعا چکار کنم 
پاسخ:
سلام آفاق جان. ان شاالله که با کمک مشاور و مطالعه و فکر کردن میتون دوباره حال و هوای زندگیت رو خوب کنی. 
اما همون طور که خودت متوجه شدی شاید یکی از علت هاش همین فداکاری زیادت بوده. وقتی خودمون خودمون رو ببینیم، به بقیه هم این امکان رو میدیم ما رو ببینن و در نظر بگیرن. اما وقتی خودمون خواسته ها و ترجیحات و علایق خودمون رو ندید گرفتیم، بقیه، همسر و فرزندان هم کم کم فراموشمون مینن و دنبال یهه جایگزین برامون میگردن. 
تین چیزی که گفتید درباره مذهب چطور،من فک میکنم بحث کفویت ازین لحاظ که مرد باید به زن بخوره توی مسائل  دینی،برای زن خیلی مهمه،یعنی اگه دین و ایمون مرد از زن کمتر بود زن اسیب میبینه ولی برعکسش شاید نباشه
شاید به خاطر همینه که (اینی که میخوام بگمو توی ی وبلاگ خوندم)میگن اگر حضرت علی ع نبودند حضرت زهرا ازدواج نمیکردند ولی همونطور هم که میبینیم امام علی بعد از حضرت زهرا با کسی که معصوم نبود ازدواج کردن اما کسانی مثل خانم معصومه و...مجرد موندند.
شاید به خاطر همین باشه که از لحاظ دین میگن مرد شیعه میتونه با زن سنی ازدواج کنه ولی برعکسش نه،شاید زن به دلیل انعطافش و اسیب پذیر بودنش باید توی محیط مناسبی قرار بگیره...البته به قول حاجاقا پناهیان دیگه بعد از ازدواج نباید برگشت و عقب رو نگاه کرد،و باید همون فرد رو بهترین فرد برای رشد خود ادم دونست،
مگه نه اینکه همسر فرعون با اون مرد بالاترین رشدهارو کرد و به خونه ای نزد خدا رسید....
پاسخ:
سلام بهشته جان. واقعا ممنونم ازت. خیلی نکته ظریف به جایی بود
سلام.

تو وبلاگتون نوشتید همسرتونو همون جوری که هست بپیذیرید...و سعینکیند تغییرش بدین.

من یه سوال دارم؟

آیا سعی نکنیم عادتهای خوب پیدا کنه؟ یا عادت های بدش رو کنار بذاره؟

مثلا میوه خوردن..سبزی خوردن...و یا ارتباط گرم گرفتن با خانواده پدرش..آیا تشویق نکنیم؟

یا مثلا نهی از ناخن جویدن نکنیم؟ نهی از دیروقت خوابیدن ها ...وقت بد خوابیدن ها...گوشی دست گرفتن ها ...نوشابه خوردن و.... نکنیم؟

آیا همسرمونو با همه عادتهایی که در مجردی داشته بپذیریم؟واقعا برام سواله.

راستش من بیشتر به فکر فرزندان آینده هستم که از باباشون الگو بگیرن...!!
پاسخ:
سلام ضحی جان. سوال خیلی خوبی کردی و نمونه های خوبی آوردی

سوالی که من ازت دارم اینه، اگه حالت برعکس این بود. یعنی اگر تو این ویژگی ها رو داشتی، نوشابه خیلی دوست داشتی، یا میوه نمی خوری، یا رابطه ت با مادرت یکم پرتنش بود ... یا بهتر از اون اینه که الان چندتا از عادتای بدت رو که خودت هم میدونی بده تو ذهنت بیاری، دوست داشتی رفتار همسرت در قبال اونها چی بود؟ مثلا مدام تذکر میداد و سعی می کرد رابطه تو و مادرت رو بیشتر و بهتر کنه در حالی که نمی دونست تو گذشته رابطه شما چی بوده و تو چه عذابی رو می کشی بابت این نگاه و رفتارش؟ حرفایی که نمی تونی بزنی ؟
یا هربار پاستیل می خریدی و می اومدی با ذوق بخوری می رفت روی منبر که برای دندون ها بده یا رنگش فلانه یا ژلاتینش بهمانه. و به زبان خودمونی کوفتت می کرد؟
یا مثلا تو سیب دوست نداشتی تو میوه ها و اون هربار با یه ترفندی می خواست به خوردت بده و اصرار می کرد بچشی یا مدام از فوایدش حرف می زد؟
یا معده ت نمی تونست شیر رو تحمل کنه و حالت رو بد می کرد و اون فکر می کرد اداست یا عادت بده و باید حتما اصلاحش کنه چون بعدا بچه هاتون این شیر نخوردن رو از تو یاد میگیرن؟
یا عادت به صبحانه خوردن نداشتی و هر روز ازت می خواست صبحانه بخوری و درک نمی کرد شاید یکی یه عادت غذایی متفاوت داشته باشه؟ و نگرانیش هم این بود که بعدها فرزندتون هم صبحانه نمی خوره و هوشش چه میشه و سلامتیش و ...

موضوع اینه که همه ما یه سری عادت های بد داریم. یعضی ها رو میشناسیم بعضی ها رو نمی دونیم حتی. بعضی ها رو دوست داریم عوض کنیم اما زورمون بهش نمیرسه به بعضی ها عادت کردیم و دوست داریم بقیه هم باهاش کنار بیان. و همه ما این نیاز رو داریم که شخصیت و فردیت و استقلال و انتخاب هامون مورد احترام باشه. اگه می خوایم پاستیل دیگه نخوریم یا شیر و سیب بخوریم یا هرچی، خودمون بهش برسیم و خودمون تصمیم بگیریم و خودمون انتخاب کنیم. حتی اگه هیچ وقت هم نرسیدیم و انتخاب نکردیم. اسمون که به زمین نمیاد. 
حالا نقش همسر این وسط چیه؟ اینه که خودش خوب باشه و الگوی درستی داشته باشه و به اون متعهد باشه. حتی تلاش هم نکنه که برای ما تبلیغ کنه. همین که همسر آدم نوشابه نمی خوره یا مقیده روی سبزی و میوه خودرن و ... اگه بخوایم تاثیر رو بگیریم مهم ترین تاثیر رو میذاره در طولانی مدت زندگی. اگر هم نخوایم و قرار نباشه که این اخلاق رو عوض کنیم که با گفتن اون هم عوض نمی کنیم و حتی بیشتر گارد میگیریم. 

درباره بچه ولی یکم موضوع فرق می کنه. میشه یه آقایی از همسرش بخواد با اینکه تو صبحانه نمیخوری و من به سبک زندگیت احترام میذارم اما میشه لطف کنی که عادت صبحانه خوردن رو توش ایجاد کنی؟ یا کمتر جلوش نوشابه بخری؟
با این حال تو این حوزه هم واقعیت اینه که لازم نیست بچه ها والدین کاملی رو اطرافشون ببینن. اونا هم با هرچیزی مواجه میشن و انتخاب می کنن. همین که شما دو نفر با هم فرق دارید برای اونها قدرت شناخت و انتخاب ایجاد میکنه. که میوه خور بشن یا نشن. یا نوشابه بخورن یا نخورن. و همون طور که من نوعی فکر می کنم اگر بچه م عادت صبحانه پیدا نکنه هم حالا آسمون به زمین نمیاد، همسرم هم قطعا فکر میکنه اگه نوشابه خور بشه هم اتفاق خاصی نیم افته. 
و واقعا اتفاق خاصی نمی افته. مهم اینه که ما در حوزه مسئولیت و وظیفه خودمون همه تلاشمون رو بکنیم، و والد دیگه خاناوده مثلا پدرشون و رفتارهاش خیلی حوزه مسئولیت ما نیست. 

سلام 
کاش روشن بشه ستاره این وبلاگ:)
پاسخ:
سلام. ببخشید و به روی چشم. این زمان های در حال فرار اگه اجازه بدن
فرشته می‌دونستی که خیلی فوق العاده ای و نوشته هات خیلی انگیزه بخش هستن؟ قلمت پایدار عزیز دلم..‌‌‌. ان شالله سال‌های سال بنویسی همدلانه و ما بخونیم و کیف کنیم و عمل کنیم.
پاسخ:
شما لطف دارین. همه آرزوم اینه اینه که این نوشته ها رنگ شادی و خوشبختی بیشتری بپاشه به زندگی اونایی که می خوننشون
منتظریم که دوباره فرشته جون نوشتنو از سر بگیره :)
پاسخ:
به روی چشم خانوم. اگه فرصتش واسه نوشتن پیش بیاد خیلی حرف دارم
سلام فرشته بانو
خیلی خیلی ممنونم بابت پاسخت به سوالم. هم دلگرم شدم از حرفات هم دارم فکر میکنم به راه درست. دقیقا همینی که شما گفتی، یه نسخه ثابت وجود نداره. میخوام فکر کنم تا ببینم به امید خدا چطور به آرامش می رسم. :-) ممنون یه عالمه
سلام فرشته جان عزیز
منم راجع به مسائل دینی برام سواله چه باید کرد.وقتی حالا با همسری ازدواج کردی که یه سری مشکلات داره و اختلاف دارین اینهارو هم باید پذیرفت یا برای درست شدنش اقدام کرد
سلام فرشته ی نازنین.
من  یه مدته اینقدز خواستگار اومد و رفت و به همدیگه نخوردیم کلافه شدم. آخریش که هنوز رد نکردم متاسفانه از نظر اعتقاد خیلی ضعیفه. امام ها رو به اونصورت قبول نداره با احترام. روحانیت اصلا. و خیلی حرفا که از اونطرف بیشتر قبول دار هست تا منابع داخلی. خیلی بدبینه. نقاط مثبتی هم داره که اشتراک های اخلاقی 80 درصد شبیه هم هست اما اعتقاد اونقدر اهمیت داره که من مجبورم بهشون جواب رد بدم. اونقدر سر این خواستگار ناراحت بودم که میگفتم تقدیر من یعنی این هست با یه آدم ازدواج کنم که نماز خون نیست و مذهبی نیست؟ من چه گناهی کردم که خدا از سر تقصیراتم نگذشته یا چه امتحانیه. چرا اینقدر سخت. خیلی خیلی سخته. حتی یه خواستگار تا جواب رد دادیم و بخوان قبول کنن دو سه هفته طول کشید اینقدر عذابم دادن که نگو...
من خیلی خستهشدم میخوام یه مدت کلا خواستگار قبول نکنم.  با اینکه سنم داره بالا میره به قول معروف اما مهم نیست. مهم کیفیت هست مهم حال دل ادمه خوشبختی. قبلا دوست داشتم حتما نهایت تا 27 سالگی  مادر بشم اما که ازش گذشته بیخیالش شدم. دست من نیست که. خدا خودش بهترینا رو میدونه. اگر مجردی سهم من هست راضی به رضای خدا. 
امیدوارم خوشبختی به هر نحوی که هست نصیب همه جوونا و از جمله من هم بشه. 
سلام..


ممنونم..صحبت شمارو قبول دارم. دارم تمرین میکنم انقدر گیر ندم!!
همش نگم این کارو بکن اونو نکن...عین بچه ها....از دست من!!
آب وسط غذا نخور...چای سرکار کمتر بخور ....مسواک بزن و کلی گیر دیگه....

ممنون بابت راهنماییتون.

اما یه سوال هم چنان دارم!

من دوران مجردی همیشه ارزوم بوده که شبا زود بخوابم تا صبح زود بیدار شم و از نعمت اول صبح استفاده کنم و اینا...و میگفتم ان شاءالله متاهل که شدم اجرا میکنم!

اما خب الان واقعا برنامه خواب من با همسرم نمی خونه!

من پایان نامه دارم و آدمی هستم که توی روز و مخصوصا صبح ها مغزم انرژی درس خوندن داره...دوست دارم به توصیه دین عمل کنم که بین الطلوعین بیدار باشم...

دوست دارم شبا زود بخوابم مثلا دیگه یازده برقا خاموش باشه! تا بتونم نیم ساعت قبل اذان صبح بیدار باشم و یه عبادتی به بدن بزنم!

اما همسرم موافق نیستن...بااینکه سحرخیزی و اینارو قبول دارن اما میگن موانع وجود داره....مثلا کاری براشون پیش میاد یا برنامه عصر جدید یا شب مهمانی ها...دیگه ساعت خواب معمولا میشه یک...

نمی دونم چیکار کنم؟؟....واقعا مستاصلم...خیلی تلاش کردم زود بخوابیم اما متاسفانه هرشب یه چیزی میشه که دیر بخوابیم...چندین بار باهاشون صحبت کردم و گفتم که دوس دارم زود بخوابیم اما.....


البته یه نکته بگم!

ایشون در زمان مجردی بعدظهر بعد سرکارشون میخوابیدن و شب تا دو و سه بیدار بودن...اما خداروشکر الان دیگه حداکثر یک میخوابن و بعدظهرها یه خواب مختصر دارن...

وقتی نزدیک دوازده میشه و میگم بخوابیم ایشون میگن من خوابم نمیاد! حتی بااینکه صب سات شیش و نیم بیدار شدن و عصر هم نخوابیدن و شب قبلش هم دیر خوابیدن اما میگن خوابم نمیاد! و لج من در این لحظه درمیاد ....

باورم نمیشه! چون به محض اینکه با خواهش من به رخت خواب میان به دقیقه نکشیده صدای خروپف شون بلند میشه و وقتی ازشون می پرسم این تناقضه! میگن من هروقت اراده کنم میخوابم!


ینی خلاصه در برابر هر دلیلی از من مقاومت میکنن...

ناراحتم....

الان من چطور نیم من بشم؟نمیشه که یه شبایی زود و یه شبایی دیر بخوابیم...ساعت خواب بدن به هم میخوره...


الان متاسفانه شبا چه زود بخوابم چه دیر ، صبح تا لنگ ظهر خوابم....
۰۸ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۱۷ به خانم ضحی
خانومی،راستش بعد خواندن پیام شما احساس کردم خونه ماست و خنده ام گرفت. ما هم شرایط شما رو داریم منتها برعکس! من دیر میخوابم و شوهرم زود.
اوایل که خیلی سخت بود. خانواده همسر من ده شب میخوابن و خونه سوت و کور میشه و خانواده من تا دو و سه شب بیدار! و ده شب تازه سر شبه براشون. من هم قبل ازدواج همینطور بودم. یعنی اصلا یه مقاومت خاصی در مقابل خواب داریم!😄 
واقعا اوایل سخت بود، شوهر من از سر کار میومد و خسته بود و می‌خواست بخوابه در عوض من خوابم نمیومد و وقتی شوهرم میخوابید خونه سوت و کور میشد و دلم میگرفت و اون دورهمی که تو خانواده خودم همیشه داشتیم رو نداشتم و خلاصه غرغر.
هم من براش از مزایای دیر خوابیدن گفتم، هم اون از زود خوابیدن. خیلی ایده آله که شب زود بخوابی و صبح زود بیدار شی. اما به نظرم با شرایط زندگی امروز سخته. قدیم مردا زود میومدن خونه، کلی دورهمی و شب نشینی هاشونم داشتن بعد تازه میشد نه شب، بعد میخوابیدن. اما الان مردا غروب که چه عرض کنم گاهی شب تازه میان خونه، تا شام بخوری شده ده شب. بعدم بخوابی که دیگه اون خونه خونه نیست. میشه خوابگاه. خانواده اصلا همدیگرو نمیبینن. 

کم کم هم من ساعت خوابمو تغییر دادم هم همسرم. الان رو ساعت دوازده توافق کردیم 😄
هرچند الان هم گاهی پیش میاد که شوهرم زودتر از من می‌خوابه.
حرف همسرتونو باور کنین، واقعا خوابشون نمیاد ولی میتونن در لحظه بخوابن. ما هم اینجوری هستیم. هر لحظه ای اراده کنیم میتونیم بخوابیم، اما....
حالا شما هم حد وسطو بگیرین، بهشون بگین نه یازده شما، نه یک ایشون. دوازده بخوابین. اگه نیومدن شما دوازده اعلام کنین که طبق قرارتون دارین میرین بخوابین. کم کم ایشونم میان.
دوازده دیره ):

نمیتونم بین الطلوعین بیدار بمونم...تازه اصلا برای نماز صبح اول وقت بیدار نمیشیم...

متاسفانه حداقل باید تا نه بخوابم ینی حداقلاااا!!

واقعا برای حل مشکل ساعت خواب چه کنیم؟!

یازده خیرشو ببینی /:
۱۳ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۰۰ به خانوم ضحی
خانومی شما یازده میخوابی تا نه صبح؟ خب زیاده که. بین شش تا هشت ساعت خواب برای آدم کافیه. اگه نمیتونین، ببینین کم خون نیستین؟ یه چکاپ بدین.
با تمرین میتونین به هفت ساعت در روز عادت کنین. و اینکه لازم نیست این شش تا هشت ساعت خواب یه دفعه باشه. دوازده بخوابین تا اذان، بعد بین الطلوعین دوباره بخوابین. اوایل خیلی سخته واقعا اما کم کم عادت میکنین.
البته من الان خودم همیشه بین الطلوعین بیدار نیستم. اما یه دوره ای تجربه اشو دارم، واقعا عادت کرده بودم، اوایلش همش خواب آلود و خمار بودم اما کم کم درست شد. اونم منی که به زور از خواب بیدار میشم. و اگه قرار باشه صبح زود کلاسی جایی برم به همه میسپرم که منو بیدار کنن!
بعد شما از دوازده شروع کنین، کم کم شبی پنج دقیقه کم کنین، نامحسوس برسونینش به یازده 😄 کم کم ساعت بدن همسرتون هم تنظیم میشه. البته که زیاد زمان میبره😄

لطفا جوابمو اینجا بده

پاسخ:
سلام زهراجان. ان شاالله به سلامتی فرزندت به دنیا بیاد
عزیزم حتما خودت میدونی که صرف خمس ندادن یک نفر دلیل بر این نمیشه که مالی که ما تو خونه ش میخوریم مشکل دار باشه. چون ممکنه از پولی تهیه شده باشه که خمس بهش تعلق نگرفته. و غیر اون هم وظیفه شما تجسس نیست. حالا هم میتونی اگر مراسم موسیقی و لهو و لعب نداشت که حضور توش تایید به حساب بیاد و مشکل دار باشه، قبل رفتن، یک پنجم یا بیشتر از پولی که فکر می کنی قیمت کل چیزهایی باشه که اون شب میخوری رو به حساب دفتر مرجع تقلیدت بریزی و بری. 
اما اگر دلت راضی نمیشه باز هم، بهانه ای جور کن و نرو. مثل مریضی، مثل مهمون بی خبر، مثل سفر یک دفعه ای... بدون دروغ البته. یه سناریویی بچین که نری. و به نظر من حتما همون موقع یا فرداش تماس بگیر از عمت یا دختر عمه ت عذرخواهی کن و تبریک بگو. یعنی مسئله رو بزرگ نکن که ناراحتی درست کنه. 
و یه نکته خیلی خیلی مهم
حواست باشه، الان میخوای یه رعایت کوچیک بکنی، برای این رعایت خدای نکرده آسیب های جدی ای رو متحمل نشی، تجسس میتونه از اون آسیب ها باشه، قضاوت از اون آسیب ها باشه، عجب و خودبرتربینی از اون آسیب ها باشه، دل شکستن از اون آسیب ها باشه، تهمت یا غیبت ... همین که به مامانت بگی نیومدم چون نمیدونستم مالشون شبهه داره یا نه ... همین که دل عروس بشکنه، از بالا به پایین نگاهشون کنی از نظر ایمانی یا رعایت و تقوا و ... 
و این حواشی قطعا آسیبش به جنینت از بیشتره. 
ان شاالله تصمیم درست رو بگیری

فرشته جون تقریبا هر روز اینجا رو چک میکنم که اگه مطلب جدید گذاشتی بخونم. تا کی منتظر بمونم؟🤔🙈

پاسخ:
شرمنده ام عزیزم. خیلی زود ان شاالله

از وقتی عقد کردم هر روز میام اینجا و مطالبتونو میخونم ومنتظر حرفهای جدیدت هستم...زود بیا فرشته جان

یه وقت ادم از این همه ساختن و ساخته نشدن میزنه زیر گریه و جمع می کنه و میره ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی