همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

شجره طیبه

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۸، ۰۳:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام. سال نو همه تون مبارک. این روزای قشنگ، این ماهای قشنگ و این اعیاد قشنگ هم مبارکتون باشه. ان شاالله به برکت همین روزا و صاحبانشون از سیل امسال خیلی زود فقط آبادی بیشتر و درس خدمت و همدلی بمونه برای همه مردم عزیزمون. 


نمیدونم کامنت های پست قبل رو خوندید یا نه. من نرسیدم بیشترش رو جواب بدم اما خیلی درس و حرف داشت برام. تو این اوضاع اقتصادی و خبر گرونی ها و ... گاهی که به هم ریخته میشم یاد جمله های بعضی از شما تو کامنت های پست قبل میفتم و واقعا آرومم میکنه. خدا خیرتون بده و احسنت به این نگاه های قشنگ. 


اما ماجرای این پست. حرفیه که مدت هاست منتظر فرصتم که اینجا درباره ش بنویسم. ولی انقدر حرف توش زیاده و انقدر برام مهم بود که بتونم حق مطلب رو برسونم که مدام از نوشتنش طفره میرفتم. یه نگاه جدیده و فوق العاده باارزشه که خیلی تو اولویت بندی زندگی به من کمک کرد. امیدوارم همون قدر که برای من باارزش بود، برای شما هم باشه. فقط یه متن مفصل و طولانیه. هروقت فرصت و حوصله داشتید بیاید سراغش لطفا :)


اونایی که مادر شدن حتما خیلی خوب درک میکنن که فرزنددار شدن در عین شیرینی، چه اتفاق بزرگ و سختیه. چقدر همه ابعاد زندگی آدم رو تحت شعاع قرار میده، چطور فردیت و استقلال آدم رو از بین می بره و ... چندسال پیش که دختر من به دنیا اومد، تو اوج سختی ها و بی تجربگی هام گاهی اونقدر کم می اوردم که فکرم میرفت سمت این سوال: واقعا چرا ما بچه دار میشیم؟ چرا آدم ها انتخاب می کنن که بچه دار بشن و چندبار این تجربه رو تکرار می کنن؟ واقعا لذت پدر و مادر شدن هیچ جایگزینی نداره که این حجم از نگرانی و وابستگی و مسئولیت رو تا آخر عمر به دوش میکشیم؟

اون روزها خیلی دنبال جواب این سوال گشتم، خیلی فکر کردم، خیلی پرسیدم یا شنیده هام رو مرور کردم. همه دلایل خوب بود. لذت بچه داشتن، میل فطری و طبیعت انسان، ناقص بودن زندگی بدون بچه ... و جواب های دیگه ای که الان یادم نیست. تمام این ها رو قبول داشتم ولی قانعم نمی کردن. انگار دلیل کافی نبودن. وقتی با خودم فکر می کردم، با به دنیا اومدن هر بچه یه تیکه از وجودت رو از خودت جدا میکنی که تا آخر عمرت شادیش به شادی اون و غمش به غم اون بنده و یه نگرانی دائمی مادام العمر، بابت همه چیزهایی که به اون مربوطه بخش مهمی از ذهنت رو اشغال میکنه، کم می آوردم. وقتی به رابطه خودم و بقیه آدم ها با پدر و مادرهاشون نگاه می کردم و می دیدم این نهالی که سالها لحظه به لحظه آبیاری شده، این عشق بی حدی که به پاش ریخته شده ... هیچ وقت اونطور که شایسته شه جواب نمیگیره و قدردانی نمیشه ... همون اول کار حس عاشقای شکست خورده بهم دست می داد. 

خلاصه، هرچند خودم در نهایت علاقه و با میل قلبی مادر شده بودم و  این اتفاق هزاران بار اطرافم تکرار شده بود و رفتار عکسش استثنا بود، اما جواب ها حداقل از لحاظ فلسفی قانعم نمی کرد. چرا باید این زحمت و سختی دایمی رو انتخاب کنیم؟

این فکرها چند ماه با من بود. گاهی فکر می کردم قانع شدم اما خودم رو گول زده بودم. تا اینکه بالاخره جواب رو پیدا کردم. الان دقیق یادم نیست کدوم بخش این جواب رو از کسی شنیدم یا تو سخنرانی ای به گوشم خورده و چقدرش رو خودم پیدا یا کامل کردم. فقط اون لحظه ای که این نگاه تازه در من شکل گرفت حس آدمی رو داشتم که وسط یک خونه تاریک پرده ها رو کنار میزنه و یک پنجره بزرگ و پرنور رو به یک دشت بی انتها میبینه. این جواب همون اندازه راهم روشن کرد. 

جواب اصلی ساده بود. تهش میرسید به یه حرف قدیمی حتی: ما بچه دار میشیم که نسلمون ادامه پیدا کنه. 

هیچ وقت روی این جمله اینقدر دقیق نشده بودم. نسلمون ادامه پیدا کنه یعنی چی؟

یادم افتاد توی فقه اصطلاحی داریم به اسم (حسنه جاریه) حتی مصادیقش رو هم قبلا خونده بودم: درختی که کاشته بشه، مسجدی که بسازند، چاه آبی که حفر بشه، قرآنی که هدیه بشه ... و خلاصه هر کار خیری که ادامه دار باشه. تا زمان بودن و خیر رسوندنش ثوابش تازه به تازه به آدم میرسه حتی اگر مرده باشه.  اما نمیدونم چرا توی ذهنم فرزند صالح از مصادیق حسنه جاریه نبود تا اون زمان.

با این عمر محدودی که ما داریم و با هستی بی نهایتی که بعد مرگ پیش رومون هست، مشخصه که خیلی باید روی حسنه جاریه سرمایه باز کنیم. و الا وقتی الدنیا مزرعه الآخره، چطور خیراتی که توی هفتاد هشتاد سال عمر محدود جمع کردیم میخواد کفاف عمر ابدی ما رو بده. پس من اگر فرزندی به دنیا بیارم، چون واسطه وجود اون بودم، یه بخشی از تمام کارهای خوبی که اون در زندگیش میکنه بر اساس همون قانون حسنه جاریه برای من نوشته میشه. لحظه ای که این گزاره ها رو کنار هم چیدم فکر کردم یعنی من به جای هشتاد سال، مثلا صد و شصت سال زندگی میکنم و فرصت دارم برای ساختن زندگی ابدیم و جمع کردن توشه. 

بعد خیلی سریع فکرم رفت به فرزندهای فرزندم ... به نسل های بعد و دیدم وسط این زنجیره بلند ... یکی از حلقه ها منم و چون در لحظه ای در این زنجیره نقش کلیدی پیدا کردم ، من بودم که میتونستم این زنجیره رو با خودم خاتمه بدم یا باعث بشم قطع نشه، پس تمام حلقه های بعد بودنشون رو به نوعی مدیون من هستند. نتیجه ساده و خیلی شیرین بود: من در تمام حسنات اون ها شریک میشدم. 

اعداد قبلی خیلی زود جاشون رو به رقم های بزرگ ترین می دادن. حالا من به جای هشتاد سال، میتونستم هزارسال عمر کنم، هزار سال وقت داشته باشم برای توشه جمع کردن و بذر کاشتن در مزرعه دنیا.

بعد دیدم این فقط قصه یک بچه ست. یک نسل زنجیره وار. اما اگر من چند بچه داشته باشم، و اونها هر کدوم چند بچه ... عمرم یک دفعه به توان رفت، حسنات جاریه ده ها برابر شد و توی ذهنم یک درخت بزرگ پر از شاخ و برگ و میوه دیدم، که ریشه ش منم. اونجا بود که چشمام برق زد و یکدفعه پر از حیرت و شوق شدم.


بچه دار شدن، با همه سختی هاش، با همه زحمت ها و نگرانی هاش، با همه بی وفایی دیدن های بعدش، با همه خون دل خوردن هاش ... حالا حسابی ارزشش رو داشت. فطرتم که مایل بود. از لحاظ احساسی هم که خیلی قبل تر قانع شده بودم ولی حالا از نظر منطقی و فلسفی هم جوابم رو گرفته بودم. کفه های ترازو حالا فقط لذت و شیرینی و از اون طرف سختی و زحمت نبود که برابر باشن. لذت و زحمت همه رفته بودن یک طرف و اون ور عمر هزارساله بود، اون درخت بزرگ پربار که تک تک میوه های کوچیک و بزرگ بی نهایتش، قرار بود هستی ابدی من رو آباد کنه. معلوم بود که می ارزید. معلوم بود که ارزشش رو داشت. معلوم بود که منطقی بود. 

اما همه فکرهام به همین جا ختم نشد. خیلی خوشحال مشغول حساب و کتاب اون حسنه های بی شمار بودم که دیدم نقش من در همه اونها فقط یک نقش واسطه ای بر اساس همون قانون صدقه جاریه است. تو حساب و کتاب اون روزم احساس می کردم، درصد نقش واسطه وجود بودن، مثل کمیسیون بنگاه دارها، توی حسنات نسل های بعدیم خیلی کمه :)  

بعد اتفاق دوم افتاد. دوباره یک نگاه جدید. یک درچه تازه. یکدفعه دیدم من فقط واسطه وجود نیستم که یک نسل رو به وجود بیارم و منشاشون بشم. من واسطه انتقال همه خصوصیات وراثتی و تربیتی هم به نسل بعدی هستم. همون طور که در خودم میدیدم که شاید هشتاد درصد خلق و خو و خصوصیاتم رو مستقیم و غیرمستقیم از پدر و مادرم گرفتم. دقیق تر شدم. خصوصیات رفتاری مشترک خیلی زیادی توی خودم و مادرم میدیدم. حتی توی خصوصیات خوب و بد اخلاقی  ... اما وقتی یه نسل میرفتم پایین تر شباهت ها بین من و مادربزرگم کمرنگ تر می شد. این یعنی مادرم این وسط یک کاری کرده بود. همه چیز همون طور دست نخورده از نسل های قبل به من نرسیده بود. انگار ویژگی های هرنسل مثل یک جوی آب روان بود که از وسط خونه های زیادی میگذشت. هر خونه چیزی بهش اضافه می کرد، کم می کرد و این آب همین طور جریان داشت تا به من می رسید و بعد من ...

دوباره اومدم توی مقایسه خودم و دونسل قبل. کنار همه تفاوت ها و تشخص ها. من و مادر و مادربزرگم ویژگی های مشترکی هم داشتیم. تابه حال اینقدر دقیق به خودمون نگاه نکرده بودم. ولی حالا می دیدم. مادر و مادربزرگم هم همیشه مثل من در خانه داری لنگ می زدند و هیچ وقت خیلی کدبانو نبودند، یا از اون طرف هر سه نفرمون دوست زیاد داریم و روابط اجتماعی مون گسترده ست. اینها خصوصیاتی بود که انگار دست نخورده به من رسیده بود. اما یک جاهایی هم فرق داشتیم. مثلا اونقدر که من و مادرم مذهبی هستیم، مادربزرگم نیست، یا مثل ما دنبال علم و مطالعه نبوده هیچ وقت. چندتا چراغ توی ذهنم روشن شد، اینها خصوصیاتی بودند که مادرم توشون دست برده بود. اون قسمت هایی که در این آب جاری تغییراتی بوجود آورده بود. تغییراتی که تمامش نتیجه مستقیم تلاش خودش نبود، تغییرات اجتماعی مثل انقلاب، گذر زمان و ... همه موثر بودند. اما پررنگ و کمرنگ شدن نقش خودش هم در انتقال این خصوصیات کاملا واضح بود. 

با این نگاه جدید، حالا دیگه من فقط ریشه یا تنه قطور یک درخت بزرگ نبودم. من معماری بودم که داشتم یک ساختمان بلند میساختم. تک تک آجرهایی که میگذاشتم می توانست تا بالا یک دیوار رو کج یا راست کنه. مستحکم یا ضعیف کنه. تصویر برج پیزا اومد توی ذهنم. نسل های قبلی من کجاها آجری رو کج گذاشته بودند که حالا من داشتم با کجیش سر و کله می زدم ... و یک دفعه ترسیدم: من کجا داشتم آجرهای کجی میگذاشتم که قرار بود یک عمر نسل های بعد از من رو آزار بده تا درستش کنن؟

به آدم های دور و برم نگاه کردم. دوستانی که همیشه حسرت بعضی خصوصیاتشون رو داشتم و اونها اونقدر طبیعی به اون شکل رفتار میکردن که انگار نه انگار اون ویژگی طبیعی شون آرزوی چندین و چندساله منه. ویژگی هایی مثل سخت کوشی، سحرخیزی، کدبانو بودن، مدیریت، نظم و ... مادرهای خیلیی هاشون رو دیده بودم. و وقتی دقیق میشدم این ویژگی ها توی مادرها هم بود. دختری که هر لحظه مادرش رو مشغول کار و فعالیت و زحمت کشیدن دیده، اصلا حالت دیگه در ذهنش برای گذران روز وجود نداره، کسی که یک عمر تو خونه ای زندگی کرده که تمام اموراتش به بهترین نحو مدیریت و اداره شده، وقتی به خونه خودش میره خیلی چیزها درش درونی شده و نیاز به یادگرفتن و تمرین نداره. 

دوباره خودم رو دیدم. این بار خودم ته زنجیره بودم. شاخه اون درختی که ریشه های مختلفی داشت. خانواده پدری، خانواده مادری و باز شعبه های هرکدوم. خودم رو دیدم و مجموعه خصوصیاتم. مخصوصا خصوصیات رفتاریم. مجموعه ای از عیب ها و حسن ها که بخش عمده ش میراث گذشتگانم بود. و دوباره خودم رو دیدم که تنه یک درخت پرشاخه ام و محل گذار اون عیب ها و نقص ها تا به شاخه ها و نسل های بعد برسه. 

حالا مهم ترین کارم چی بود؟ باارزش ترین کارم چی بود؟ اولویت زندگیم چی بود؟

اینکه تمام تلاشم رو بکنم که این آب جاری، حالا که داره از خونه وجود من میگذره، تا میشه، آلودگی ها و کم و کاستی هاش برطرف بشه و تا میشه عطر و گلاب و خیر و خوبی بهش اضافه کنم. اسمش رو گذاشتم اصلاح ژنتیکی و همون موقع مطمین شدم مهم ترین کار زندگیم همین اصلاح ژنتیکیه. 

ته همه کارهای اجتماعی، دغدغه های فرهنگی، درس دادن و حرف زدن و نوشتن ... مگه چیه؟ جز ایجاد همین تغییرات مثبت در آدم ها به سمت خیر و خوبی و اصلاح؟ من وقتی در مدرسه یا دانشگاه درس می دادم چقدر وقت داشتم؟ چندساعت؟ چند ترم؟ وقتی می نوشتم روی چند درصد از شخصیت آدم ها میتونستم تاثیرگذار باشم؟ چند آدم؟ برای چه مدت؟ دایم یا موقتی؟

اما حالا درونی ترین و عمیق ترین و ریشه ای ترین ویژگی های یک نسل، یک درخت بزرگ پر شاخه، دست من بود. بدون هیچ تلاش خاصی، ایده و کار عجیبی. فقط باید تا میتونستم. خوب می بودم. خوب میشدم و عیب هام رو، مخصوصا عیب های ریشه دارم رو، عیب های چند نسل ادامه دارم رو، برطرف می کردم. محاسن و ویژگی های خوبی که به ارث برده بودم رو نگه میداشتم، حفظ می کردم و گسترششون میدادم، بهبودشون می دادم. بهترشون می کردم. همه کار من در دنیا اگه همین بود چه کار مهمی بود. 

بعد اون روز و بعد اون نگاه، دیگه خودم رو مستقل ندیدم. دیگه هیچ چیزی فقط به خودم مربوط نمی شد. نه هیچ کدوم از رفتارهام نه هیچ کدوم از اخلاقیاتم حتی. دیگه خصوصیات بدم فقط خودم یا دایره محدود اطرافیانم رو آزار نمی داد، یک نسل قرار بود سرش اذیت بشن. و خصوصیات خوبم، حفظشون، فقط مربوط به خودم نبود. یک میراث عزیز، یک جواهر گرانبها بود که باید همون جور سالم به نسل های بعدی می رسوندم. 

بعد اون روز انگیزه من برای بهتر شدن، هزار برابر شد. مخصوصا با این نیت و انگیزه جدید. من اگه فلان رفتارم رو درست می کردم فقط پنجاه شصت سال دیگه قرار نبود از فوایدش استفاده کنم، اون خوبی مثل یه چاهی بود که من حفر می کردم و یک عمر فرزندانم از آبش استفاده می کردن و ثوابش برای من نوشته می شد. با اون به مردم خیر میرسوندن و ثوابش برای من نوشته می شد. من اگه عیبی رو در خودم برطرف می کردم خیرش به یک نسل میرسید و باز ... 


حالا برطرف کردن عیب هام اولویت اصلی زندگیمه. و بعد درونی کردن عادت های رفتاری قشنگ، اخلاقیات خوب. از هر کار و دغدغه و فعالیتی مهم تر. نه که اونها نباشه یا کنار بذارمشون. فقط اولویت بندیم درست شده. وسط این حساب و کتاب های نجومی، تصمیمات کوچیک بزرگی، خیلی بزرگی برای برای زندگیم گرفتم. 


این آیه های سوره ابراهیم رو هم بخونیم چشم و دلمون تازه بشه:

 أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ ﴿۲۴﴾ 

تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۲۵﴾



پ. ن: ممکنه برای کسی سوال پیش بیاد که تو این نگاه، همه چیز خیلی مکانیکی جلو رفته. از کجا معلوم که فرزندان ما فرزندانی داشته باشن و از کجا معلوم که اونها چه کار می کنن. شاید با همه تلاش های ما بچه های ناخلفی از آب دربیان یا کل زحمت های ما رو از بین ببرن و به نسل های بعد نرسه. اینها کاملا درسته. نگاه دین ما، نگاه (الاعمال بالنیات)ه، نگاه ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه، در این نگاه خدا به ظرفیت بالقوه ما نگاه می کنه. من معتقدم اگر ما با این نگاه شروع به اصلاح خودمون بکنیم، با این نیت که این خصوصیات به فرزندانمون برسه و به نسل های بعد اونها و ما در این خیر دنباله دار شریک بشیم، فارغ از اینکه در عمل چه اتفاقی می افته، نسل ما چقدر ادامه پیدا می کنه و اونها چه عملکردی خواهند داشت، خدا همه حسنات اون حالت بالقوه رو برای ما در نظر میگیره. اصلا معیار و مقیاس محاسبات تو دین همیشه همین بوده. 




  



نظرات  (۲۰)

سلام
بسیار زیبا بود
خیلی استفاده کردم
یه جایی شنیدم که کارهای خوب فرزندان و نسل به پای پدر و مادر نوشته میشه ولی گناهانشون برای خودشونه..نمیدونم چقدر مستنده

همینطوری سریع خوندم و از یه جایی به بعد هم رد کردم چون گرفتم چی میخوای بگی 
عمومحمدتقی شصت و پنج سال پیش در اوج جوانی بدون وارث مرد! سی سالش بود 
منم الان بی وارثم :) عمو زن داشت بچه نداشت منم هیچ کدومو ندارم :) خدا رحمتش کنه 
۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۰:۳۱ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام بانوجان

سال نو مبارک. اعیاد مبارک
چه قدر جالب بود. استفاده کردم
استفاده کردم.نگاه زیبا و بجا و ارام کننده ای بود.
سلام
ممنون از به اشتراک گذاشتن افکار زیباتون
سلام
برای تربیت بچه باید اول خودمونو تربیت کنیم.
سلام فرشته بانو....چه تلنگری...😐😐😍😍
سلام فرشته بانو
سال نوت مبارک باشه  خوبی؟ هم دلتنگ هم دل نگرانت شده بودم. خوشحالم که یادداشت جدید گذاشتس.
چقد عالی بود. جزء معدود افرادی هستی که متنهای بلندش رو با آسودگی میخونم، چون اونقدر خوب مینویسی و طبقه بندی میکنی که خوندنش مثل خوردن جرعه جرعه یه پارچ آبه ;-)
چقدر جالب. حس میکنم این مسئله نسل، باعث میشه خودمون رو بزرگ بپنداریم و همین باعث میشه بیشتر مراقب باشیم.
بعد ازدواج، اوایل در برابر رفتار اشتیاه دیگران، اگه میخواستم رفتار درستی نشون بدم، تو ذهنم میگفتم رفتار من نشانه شخصیت همسرمم هست یا الان منم آبروش هستم و باید مراقب باشم.
اما زیاد به دلم نمی نشست این مسئله. از یه جایی به بعد، تو فکرم افتاد که باید رفتاری کنم که بعدها بچه هام به وجودم افتخار کنند و ازم درس یاد بگیرن.
اما این یادداشت شما جیزی فراتر از افتخار و آموزش بود. قضیه اثر وضعی و فراتر از این هاست. چقدر ما مسئولیم.
فرشته بانو، گاهی منم به رفتارهایی که مادرم داشته و من دوست ندارم داشته باشم دقت میکنم؛ میبینم چقد توی وجودم نهادینه شده  و چقدر سخته هرس کردن خودم، خیلی سخته. مثل یه کودک نوپا هستم برای اصلاح ژنتیکی ;-)

راستی یه چیزی، جدیدا که دارم روی چندتا ژن بد(!) کار میکنم تا اصلاح بشم، حس میکنم شیطان خیلی بد داره اذیتم میکنه  من هرجا رو میگیرم از جای دیگا اذیت میکنه. بین خودمون باشه، گاهی می ترسم. چندروز پیش تازه فهمیدم ضرورت نماز شب و دعا و اهمیت اینطور مسائل، خوش به حال اونها که با اینها خودشونو حفظ میکنند.
التماس دعا تو این ایام با برکت

سلام

با نگاهتون بسیار موافقم و در تأییدش مضمون حدیثی به ذهنم میاد که حضرت رسول گویا میفرمایند هر ذکر(قطعا حقیقی و نه صرفا تکرار زبانی) لااله الا الله که فرزندی از ذریه شیعیان بگه چقدر فضیلت داره(امیدوارم اشتباه نگفته باشم.

من سه تا بچه دارم و تا به اینجای کار چیزی که به ذهنم میرسه و حسابی تو عالم بچه داری درگیرم میکنه که اگر دل بدیم سوای از اثر حسنه جاریه ادامه نسل، همینجا تو همین بازه زندگی دنیا چه قدر بچه ها به رو شدن عیوب پنهان آدم و خودسازی کمک می کنن. این رو مخصوصاً با به دنیا اومدن بچه سومم خیلیییی بیشتر احساس می کنم و اینکه با افزایش تعداد و بزرگ شدن بچه ها سطح روابط روحی و معنویم با همسرم چقدر متفاوت شده و عمق پیدا کرده، اگرچه ظاهرا شاید زمان کمتری برای هم داشته باشیم به لحاظ کمی.

ممنون بابت همت نوشتنتون.

سلام و خدا قوت متنتون برام خیییلی جالب بود چیزی بود که مدتها ذهنم رو درگیر کرده بود و منم بهش رسیدم که ایمان مثل گوهریه که نسل به نسل دست به دست میشه و ما وظیفه داریم این گوهر رو حفظ کنیم  و من چه کردم و میکنم که این گوهر رو سالم و درخشان تر از قبل به فرزندانم بدم ، و این وسط به عیب بدی که از سمت پدریم بهم رسیده چون مادرم فوق العاده آروم و صبوره(عصبانیت و تند خویی زود از کوره در رفتن و کم صبری) مخصوصا با  فرزندم و بچه های مدرسه رو چطوری از همینجا قطع کنم که به فرزند و نسلهای بعدیم نرسه ، خواهش میکنم اگه کسی راهکاری داره بگه که بدجوری درگیرشم
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۱۱ جانان به فاطمه
یه چیزی که یکم بمن کمک کرد اینه که هروقت خواستم حرفی از سر احساس یا رفتاری هیجانی بروز بدم به خودم یاداوری میکنم که حق انتخاب دارم و دو گزینه روبرومه صبر کنم و اروم بذخورد کنم یا هرچی دلم میخواد بگم و راحت بشم.بعد اروم تر میشم و گزینه یک رو انتخاب میکنم.البته تا نهادینه شدن راه زیاده ولی قطره قطره جمع گردد....
به جرات میتونم بگم بهترین پستی بود که تو کل زندگیم خوندم جواب کلی از سوالات ذهنیم بود و اینکه تا حالا هیچ استدلال صرفا عقلانی برای فرزنداوری نمیدیم همه استدلالها بغیر از کسانی که میگفتن بچه میارین برای تربیت سرباز امام زمان شدن ریشه داشت تو خوخواهی افراد 
سلام دلم براتون خیلی تنگ شده. 
پاسخ:
سلام مهربانو جان شزمنده میکنی 
سلام خیلی نگاه شما عالی و عمیق است بازم ممنون از اینکه نوشته هاتون را در اختیار ما قرار دادید
پاسخ:
سلام سحرجان. لطف داری ان شاالله که مفید باشه در عمل
۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۵۶ سندس در جست وجوی حقیقت
سلام دوست ناب و خوبم
خیلی ممنونم که این روزی های ناب فکری و منطقی و معنویت رو به اشتراک میذاری. با اینکه هنوز مادری رو تجربه نکردم اما خیلی از این نوشته ات استفاده کردم و خیلی نگاه ام و افق دیدم رو تغییر داد. ممنونم.
اون قسمت "اصلاح ژنتیکی" منو یاد پستی که چندسال پیش در مورد اپی ژنتیک نوشتم انداخت:
پاسخ:
سلام عزیز دلم. لطف داری سندس جان. 
ممنون که لینکشو برامون گذاشتی چقدر جالب بود. 
سلام.. قبل از هر چیز ممنونم از اینکه وقت میگذارد و ما رو تو نتیجه های فکری تون سهیم میکنید..
خیلی جالبه.. من و همسرم مدتیه داریم به بچه دار شدن فکر میکنیم.. چیزی که تا پارسال برای هر دومون امری خام و مبهم بود..
به زوایای این موضوع خیلی فکر کردم.. مهم ترین هدف از بچه دار شدن،تربیت نسلی یک قدم بهتر از خودم..و در کنارش لذتی که از خداگونه شدن بهم دست میده..  مثخالق بودن.. محبت کردن بی منت.. ناسپاسی دیدن در عین بی انصافی.. اینا نعمت هایی هستن که خدا به زن و مرد میده تا ذره ای ناچیز از خداگونگی رو تجربه و لمس کنن تا بتونن درک بهتر و وسیعتری  به خلقت و پروردگار داشته باشن.. اما هیچ وقت به حسنه جاریه فکر نکرده بودم..
ممنونم از پست خوب و به موقع تون..
پاسخ:
سلام حناجان. چه نگاه قشنگی. دقیقا همین طوره. بااین نگاه که بچه داری میکنیم چقدر رابطه مون با خدا صلاح میشه
سلام
عاالی بود
خیلی استفاده کردم

پاسخ:
سلام لطف دارید
خیلی ماهی جواب همه سوالای ذهنمو قبل بچه دار شدن گرفتم یک دنیا ممنون 
پاسخ:
چقدر خوب :) الحمدلله
اگه شما بخوای قبل بچه دار شدن چله بگیری چه کارهایی رو تو این چله انجام میدید؟
پاسخ:
سلام زهراجان. من حتما دقت روی غذای حلال طیب، معاشرت ها و ورودی ها، انس با قرآن و انس با اهل بیت رو مدنظرم قرار میدم. حالا هرکدوم با کارها مشخص یا رعایت هایی
متن خیلی قشنگ و از لحاظ تاثیر تربیت خیلی درست بود و میتونه انگیزه بچه دار شدن خیلی ها رو بیشتر کنه
اول بگم که خودم هم مادرم

از نظر من سوال اول متن ربطش به پاسخش کم بود و جواب بیشتر به این سوال میخوره: چرا و چطور سختی های پرورش فرزند رو قبول کنیم؟  از جهان بینی خدا باور تحلیلی پاسخ دهید 

به نظر من پاسخ سوال چرا بچه دار بشیم خیلی خیلی شبیه پاسخ سوال چرا خدا وجود داره هست. ازین جهت که جواب مثبت هردوش بدون چرا در فطرت ما گذاشته شده و فقط کافیه اون نقابه روش نباشه. همون طور که خدا خودش هم گفته اون لحظه دریای مواج طوفانی با خلوص خدا خونده میشه، اینکه چرا بچه میخوایم هم از کسی که منتظر بچه است و نداره بپرسیم.....
استدلال نمیخواد، از عمق وجودش یه چیزی میخواد و یه چیزی کم داره و این میزان خواستن، از خداباوری یا اینکه فکر کنه میتونه چه همه کار خوب بکنه نیست
فرزنداوری یک نیازه که خدا در ما قرار داده، مثل گرسنگی و غذا خوردن، مثل همون خداباوری
و صد البته همون طور که هستن کسانی که به سبب بیماری اشتها به غذا ندارن، هستن کسانی هم که روحشون مریض شده و روی نیاز فطری خدا باوری و فرزندخواهیشون رو گرفته 

مورد دوم، در مورد پاسخ به این سوال که چرا یا چطور سختی ها رو قبول کنیم، خیلی راحت میتونیم بگیم برای رضای خدا و البته اون تحلیل های بعدش هم در همون راستاست، ولی بدون این تحلیل ها هم اون نگاهه میتونه راحت وجود داشته باشه(نمیگم حتما ها، قطعا اون تحلیل ها به خیلی ها کمک میکنه یا عمق میده ولی خیلی ها هم بدون تحلیل میتونن بگن برای رضای خدا)

هر وقت این جمله رو شنیدم که بچه ها هم قدر نمیدونن، تو دلم گفتم مگه ما به خاطر قدردانی بچه ها بچه میاریم یا سختی های بزرگ کردن و تربیتشو میکشیم؟! اوردنش پاسخ به نیاز خودمون بوده و تحمل سختی بزرگ کردنش هم بگیم فقط برای رضای خدا، به همین سادگی....
پاسخ:
سلام فرزانه خانم
حرفتون کاملا درسته. هم فرزندآوری میل فطریه انسانه و هم میشه کل استدلال های پرورشش رو در رضای خدا خلاصه کنیم. 
اما دوتا نکته هست، یکی اینکه یه افرادی مثل من، به تحلیل های عمیق تری نیاز دارند و مثلا اون (رضای خدا) باید براشون باز بشه: چرا رضایت خدا در این هست؟ و وقتی این (چرا) باز بشه، خودش روش میده و راه مشخص میکنه برای تربیت. یعنی این نگاه تحلیل گر یه فایده عملی در تعامل روزانه با بچه در خودش داره. ولی اگر جواب مون کلی باشه برای رضای خدا، خیلی وقتا تو اولویت بندی ها و غیره، سخت می تونیم انتخاب کنیم یا اشتباه می کنیم. 
دوم هم اینکه اون دوتا پاسخ، میتونه فرزندآوری رو به طور کلی، یا یک بچه، دوبچه توجیه کنه. اما فایده تعدد فرزندان رو به نظر من وقتی وارد تحلیل میشیم میشه، فهمید. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی