بسم الله الرحمن الرحیم
سلام. خیلی ها توی کامنت ها خواسته بودند باز هم درباره همسرداری بنویسم. خودم هم دوست داشتم. مدت ها بود درباره همسرداری چیز خاصی ننوشته بودم، دلیلش این بود که حرف جدیدی برای گفتن نداشتم، مطالب اینجا برنامه ریزی شده نیست. تجربه هاییه که دارم زندگی شون میکنم. فکرهاییه که در طول روز میان و میرن و اگه به نتیجه ای برسن اینجا با شما به اشتراک میذارم. حالا بالاخره بعد مدت ها یه پست درباره شوهرداری داریم! :)
راستش من مدتی به این فکر میکردم که مهم ترین کارکرد و فایده یک ازدواج موفق برای زن و مرد چی میتونه باشه؟ چی باید باشه؟ توی دنیای الان آدم ها برای چی ازدواج میکنن؟ مخصوصا مردها. چی به سمت ازدواج می کشوندشون وقتی این همه زحمت و خرج و مخارج و مسئولیت داره؟
جوابم رو قرآن داده بود (لتسکنوا الیها) مهم ترین کارکرد ازدواج مخصوصا برای مردها آرامشه. اصلی ترین خواسته شون از همسرشون آرامشه. حالا که روابط بازتر از گذشته ست و سن ازدواج بالا رفته و ضرورتش کمتر از قبل احساس میشه، باز هم خیلی از آدم ها دنبال ازدواجن. چرا؟ چون (آرامش) فقط با ازدواجه که به دست میاد. روابط باز خارج از چارچوب خانواده شاید لذت و تنوع و سرگرمی رو تامین کنه، اما آرامش نداره. و برای همینه که توی کشورهای خارجی که تعهدات مذهبی ندارن، توی کشور خودمون بین آدم هایی که تقیدی به دین ندارن، باز هم همه پایان موفق یک رابطه رو در ازدواج می بینن.
وقتی جواب سوالم رو پیدا کردم، با خودم فکر کردم حالا من، چقدر تونستم همسرم رو به این هدف برسونم؟ اگر ازدواج کرده که به آرامش برسه، من چقدر آرامش بخش بودم؟
اما یک خونه که توش آرامش موج میزنه، یک زن که میتونه مردش رو آرام کنه، چه شکلیه؟ چه ویژگی هایی داره؟
این موضوع پس ذهنم بود و توی رفتارهای روزانه دنبال مصادیقش می گشتم. یکی از اولین چیزهایی که بهش رسیدم، نظم و آراستگی خونه بود. همه خوبی های دنیا هم اگر در من جمع بود، توی یک خونه آشفته و به هم ریخته... ذره ای نمود پیدا نمی کرد. انگار من فقط من نبودم، من خونه بودم... یاد معنای کلمه ام افتادم، پایه و اساس هرچیز. من و خونه یکی بودیم.
بعد رسیدم به خودم، خوش رویی، آراستگی ظاهری و لباس مرتب، آرامش درونی که خودش رو توی لحن حرف زدن و حرکات و حتی راه رفتن نشون بده، لبخند زدن حتی ... یک زن آرامش بخش این شکلی بود. حتی بوی یه عطر ثابت ملایم به مشامم رسید. که زودتر از لبخندم خودش رو به همسرم نشون بده.
بعد رسیدم به مصادیق دیگه آرامش، دیدم مهم ترین جلوه آرامش در طول روز وقتیه که همسر از سر کار برمیگرده، تصویری که توی اون لحظات اولیه از من و خونه و رفتارم میبینه، اتیکت اون روز منه. وقتی همسرم از سر کار برمیگشت من چه شکلی بودم؟ غذام حاضر بود یا داشتم بدوبدو کارهای شام رو میکردم، خودم و دخترم مرتب و آراسته بودیم یا حواسمون به خودمون نبود؟ خونه چه شکلی بود؟ حال و روحیه من چه شکلی بود؟ مهربون و پرانرژی یا خسته و کلافه و آشفته ؟
به خودم گفتم حتی اگه خسته و کلافه ای، بذار برای بعد نیم ساعت اول، به هرزحمتی که هست، نیم ساعت اول خوش رو و خوش برخورد و شاد و آراسته باش. بذار اتیکت آرامش بخشی روی اون روزت بخوره. مردی که توی نیم ساعت اول ورودش به خونه آرامش رو دریافت کنه، زن و بچه های شاد آراسته ببینه، خونه مرتب ببینه، غذاش حاضر باشه و لبخند رو لب اعضای خانواده ش نشسته باشه، اونقدر شارژ میشه که بعد بتونه خستگی هات رو جبران کنه. اصلا انعکاس همین آرامش بخشی به خود آدم میرسه، و از نو شارژ میشه ...
اینا چیزایی بود که من بهش رسیدم. تجربه کردم و از درستیش مطمئن شدم.رسیدن به کلیدواژه آرامش کارم رو خیلی راحت کرد. وظیفه اصلیم رو تو خونه پیدا کردم. چه در قبال همسرم، چه دخترم. فکر و ذکر این روزهای من در همسرداری آرامش بخشیه، آرامش بخش بودن خودم، و خونه م. اولویتم در زندگی شده این. خیلی وقت ها برنامه هام رو با همین معیار می سنجم، اگه فلان جا برم، اگه فلان کار رو قبول کنم، اگه فلان برنامه رو بچینم ... چقدر به آرامش خودم و خونه م لطمه میزنه؟ نمیگم هیچ کاری نکنیم، خودمون و اطرافیان رو نبینیم ها. میگم فقط حواسمون به اون آرامشه باشه. اینکه هر انتخاب، هرکار چقدر بهش لطمه میزنه، چقدر اون لطمه جبران پذیره، چقدر اون کار ارزش اون لطمه رو داره، چکار میشه کرد که آرامش صدمه کمتری ببینه، چه تمهیداتی میشه کرد، چطور میشه جبرانش کرد ...
وقتی درگیر مسائل و مشکلات اطرافیان میشم، وقتی میخوام فعالیت های اجتماعی کنم، حتی وقتی قراره نقش دختری رو برای پدر و مادرم ایفا کنم، سعی میکنم حواسم به این باشه که مهم ترین کار من الان آرامش بخش بودن برای همسرمه. چه جوری این کارها رو بکنم، چطور تنظیمشون کنم، جرح و تعریلشون کنم که به اون وظیفه کمترین خدشه رو وارد کنه؟
آرامش خونه برای من نظم و مرتب بودنشه، چیزی که با وجود یک بچه کوچیک حفظش خیلی سخته، و غذای باسلیقه آماده خونگی، شامی که ساعت هفت شب حاضر باشه نه اینکه تازه فکر کنم چی درست کنم، ظرف میوه ای که چیده شده باشه، چای یا دمنوش عصرونه ای که یک کیک خونگی، یا هنر زنانه چاشنیش کرده باشم ...
ادامه آیه رو همه مون حفظیم (و جعل بینکم موده و رحمه)، من ایمان آوردم به اینکه اون محبت و علاقه ای که از همسرم توقع دارم، اون توجه و اهمیتی که میخوام، همه نتیجه این آرامش بخش بودنه. انعکاس آرامشی که بهش میدم میشه محبتی که انتظارشو دارم. خلاصه اینکه راه اینکه بیشتر دوستم داشته باشه رو پیدا کردم ؛)
شما چقدر خودتون رو آرامش بخش میدونید؟ مصادیق آرامش بخش بودن یک زن برای همسرش رو تو چی میدونید؟ برامون بنویسید که با هم بحث رو کامل کنیم.