دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۰ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام. خیلی ها توی کامنت ها خواسته بودند باز هم درباره همسرداری بنویسم. خودم هم دوست داشتم. مدت ها بود درباره همسرداری چیز خاصی ننوشته بودم، دلیلش این بود که حرف جدیدی برای گفتن نداشتم، مطالب اینجا برنامه ریزی شده نیست. تجربه هاییه که دارم زندگی شون میکنم. فکرهاییه که در طول روز میان و میرن و اگه به نتیجه ای برسن اینجا با شما به اشتراک میذارم. حالا بالاخره بعد مدت ها یه پست درباره شوهرداری داریم! :)
راستش من مدتی به این فکر میکردم که مهم ترین کارکرد و فایده یک ازدواج موفق برای زن و مرد چی میتونه باشه؟ چی باید باشه؟ توی دنیای الان آدم ها برای چی ازدواج میکنن؟ مخصوصا مردها. چی به سمت ازدواج می کشوندشون وقتی این همه زحمت و خرج و مخارج و مسئولیت داره؟
جوابم رو قرآن داده بود (لتسکنوا الیها) مهم ترین کارکرد ازدواج مخصوصا برای مردها آرامشه. اصلی ترین خواسته شون از همسرشون آرامشه. حالا که روابط بازتر از گذشته ست و سن ازدواج بالا رفته و ضرورتش کمتر از قبل احساس میشه، باز هم خیلی از آدم ها دنبال ازدواجن. چرا؟ چون (آرامش) فقط با ازدواجه که به دست میاد. روابط باز خارج از چارچوب خانواده شاید لذت و تنوع و سرگرمی رو تامین کنه، اما آرامش نداره. و برای همینه که توی کشورهای خارجی که تعهدات مذهبی ندارن، توی کشور خودمون بین آدم هایی که تقیدی به دین ندارن، باز هم همه پایان موفق یک رابطه رو در ازدواج می بینن.
وقتی جواب سوالم رو پیدا کردم، با خودم فکر کردم حالا من، چقدر تونستم همسرم رو به این هدف برسونم؟ اگر ازدواج کرده که به آرامش برسه، من چقدر آرامش بخش بودم؟
اما یک خونه که توش آرامش موج میزنه، یک زن که میتونه مردش رو آرام کنه، چه شکلیه؟ چه ویژگی هایی داره؟
این موضوع پس ذهنم بود و توی رفتارهای روزانه دنبال مصادیقش می گشتم. یکی از اولین چیزهایی که بهش رسیدم، نظم و آراستگی خونه بود. همه خوبی های دنیا هم اگر در من جمع بود، توی یک خونه آشفته و به هم ریخته... ذره ای نمود پیدا نمی کرد. انگار من فقط من نبودم، من خونه بودم... یاد معنای کلمه ام افتادم، پایه و اساس هرچیز. من و خونه یکی بودیم.
بعد رسیدم به خودم، خوش رویی، آراستگی ظاهری و لباس مرتب، آرامش درونی که خودش رو توی لحن حرف زدن و حرکات و حتی راه رفتن نشون بده، لبخند زدن حتی ... یک زن آرامش بخش این شکلی بود. حتی بوی یه عطر ثابت ملایم به مشامم رسید. که زودتر از لبخندم خودش رو به همسرم نشون بده.
بعد رسیدم به مصادیق دیگه آرامش، دیدم مهم ترین جلوه آرامش در طول روز وقتیه که همسر از سر کار برمیگرده، تصویری که توی اون لحظات اولیه از من و خونه و رفتارم میبینه، اتیکت اون روز منه. وقتی همسرم از سر کار برمیگشت من چه شکلی بودم؟ غذام حاضر بود یا داشتم بدوبدو کارهای شام رو میکردم، خودم و دخترم مرتب و آراسته بودیم یا حواسمون به خودمون نبود؟ خونه چه شکلی بود؟ حال و روحیه من چه شکلی بود؟ مهربون و پرانرژی یا خسته و کلافه و آشفته ؟
به خودم گفتم حتی اگه خسته و کلافه ای، بذار برای بعد نیم ساعت اول، به هرزحمتی که هست، نیم ساعت اول خوش رو و خوش برخورد و شاد و آراسته باش. بذار اتیکت آرامش بخشی روی اون روزت بخوره. مردی که توی نیم ساعت اول ورودش به خونه آرامش رو دریافت کنه، زن و بچه های شاد آراسته ببینه، خونه مرتب ببینه، غذاش حاضر باشه و لبخند رو لب اعضای خانواده ش نشسته باشه، اونقدر شارژ میشه که بعد بتونه خستگی هات رو جبران کنه. اصلا انعکاس همین آرامش بخشی به خود آدم میرسه، و از نو شارژ میشه ...
اینا چیزایی بود که من بهش رسیدم. تجربه کردم و از درستیش مطمئن شدم.رسیدن به کلیدواژه آرامش کارم رو خیلی راحت کرد. وظیفه اصلیم رو تو خونه پیدا کردم. چه در قبال همسرم، چه دخترم. فکر و ذکر این روزهای من در همسرداری آرامش بخشیه، آرامش بخش بودن خودم، و خونه م. اولویتم در زندگی شده این. خیلی وقت ها برنامه هام رو با همین معیار می سنجم، اگه فلان جا برم، اگه فلان کار رو قبول کنم، اگه فلان برنامه رو بچینم ... چقدر به آرامش خودم و خونه م لطمه میزنه؟ نمیگم هیچ کاری نکنیم، خودمون و اطرافیان رو نبینیم ها. میگم فقط حواسمون به اون آرامشه باشه. اینکه هر انتخاب، هرکار چقدر بهش لطمه میزنه، چقدر اون لطمه جبران پذیره، چقدر اون کار ارزش اون لطمه رو داره، چکار میشه کرد که آرامش صدمه کمتری ببینه، چه تمهیداتی میشه کرد، چطور میشه جبرانش کرد ...
وقتی درگیر مسائل و مشکلات اطرافیان میشم، وقتی میخوام فعالیت های اجتماعی کنم، حتی وقتی قراره نقش دختری رو برای پدر و مادرم ایفا کنم، سعی میکنم حواسم به این باشه که مهم ترین کار من الان آرامش بخش بودن برای همسرمه. چه جوری این کارها رو بکنم، چطور تنظیمشون کنم، جرح و تعریلشون کنم که به اون وظیفه کمترین خدشه رو وارد کنه؟
آرامش خونه برای من نظم و مرتب بودنشه، چیزی که با وجود یک بچه کوچیک حفظش خیلی سخته، و غذای باسلیقه آماده خونگی، شامی که ساعت هفت شب حاضر باشه نه اینکه تازه فکر کنم چی درست کنم، ظرف میوه ای که چیده شده باشه، چای یا دمنوش عصرونه ای که یک کیک خونگی، یا هنر زنانه چاشنیش کرده باشم ...
ادامه آیه رو همه مون حفظیم (و جعل بینکم موده و رحمه)، من ایمان آوردم به اینکه اون محبت و علاقه ای که از همسرم توقع دارم، اون توجه و اهمیتی که میخوام، همه نتیجه این آرامش بخش بودنه. انعکاس آرامشی که بهش میدم میشه محبتی که انتظارشو دارم. خلاصه اینکه راه اینکه بیشتر دوستم داشته باشه رو پیدا کردم ؛)
شما چقدر خودتون رو آرامش بخش میدونید؟ مصادیق آرامش بخش بودن یک زن برای همسرش رو تو چی میدونید؟ برامون بنویسید که با هم بحث رو کامل کنیم.
۹۷/۰۹/۲۶
۳
۰
فرشته بانو
پاسخ:
سلام عزیزم
ممنونم ازت به نکته های خیلی خوبی اشاره کردی.
ما آرامش بخش نیستیم چون خودمون آرامش نداریم. میشه این بحثو ادامه داد چرا آرامش نداریم و چکار کنیم آرامش داشته باشیم؟
اما درباره همسر که گفتی، به نظر وضعیت و رفتار و حال و روحیه اون ربطی به وظیفه ای که ما داریم نداره. ما باید آرامش بخش باشیم، وظیفه مون همینه. حالا اینکه همسرمون شرایط یا موقعیتی داره که این آرامش بخش بودن ما اثر فوری روش نداره، یا به چشمم نمیاد بحث دیگه ایه. تو همین شرایط و با همین مرد، اگه زن هم آرامش بخش نباشه ببین چه خونه پرتنشی میشه
پاسخ:
سلام زهراجان. ابتدای کامنتت رو که خوندم یاد کتاب شیرین «یادت باشد» افتادم. ان شاالله که اون زوج هم عاقبتی به قشنگی عاقبت اونا داشته باشن
اما نکته ای که نوشتی خیلی مهم بود. یه دلیل مهم آرامش نداشتن ما و درنتیجه آرامش بخش نبودنمون همینه که بین نقش های زن سنتی و زن مدرن گیر افتادیم. تکلیفمون با خودمون معلوم نیست و هدفمون خونه نیست، بیرون از خونه ست.
فکر میکنم یکی باید تو خانواده باشه که همه هدفش همون خونه و خانواده به ظاهر کوچیک باشه.
پاسخ:
سلام ملکه جان! دلم تنگ شده بود برات
فکر میکنم برای همه مردها اینطور باشه. حتی برای خودمون
یک بار تو یه وبلاگی خوندم نظم خونه، اصل همه چیزه، هر رشد و فعالیتی. البته نه نظم وسواسی. یه نظم متعادل
پاسخ:
سلام ساره جان :)
خواهش میکنم.
خیلی خوب نوشتی واقعا موثره. نماز هم آرامش میخواد هم آرامش بخشه. نمازو عبادت و توجه به خدا با آرامش، فوق العاده آرامش بخشه.
پاسخ:
سلام :)
به روی چشم. ان شاالله همه اینا رو مینویسم. خیلی حرفه ها ولی ...
پاسخ:
سلااااام رهگذر جان
چقدر نو و تازه و عجیببود برام کامنتت. هیچ وقت اعتکاف رو اینجوری ندیده بودم. ممنون که با حوصله برامون نوشتی و ممنون که این دریچه رو باز کردی و ممنون بابت اون بخشای کتاب.
پاسخ:
:( چی بگم ... حق داری.
ان شاالله خدا قشنگ ترین تقدیراش رو جلو راهت قرار بده
پاسخ:
سلام عزیزدلم. ببخشید که معطل من شدی
ببین قبل هرچیز بگم که من مشاورنیستم، متخصص نیستم، درسشو نخوندم... وقتی موضوع مشورت بحثای دقیق یا تخصصی اینجوری میشه حتما باید اینو اولش گوشزد کنم که خدای نکرده راه اشتباهی پیش پاتون نذارم و این حرفا و نکته ها رو مثل مشورت یا دردودل با یه دوست در نظر بگیری نه نظر قطعی یه متخصص.
پس قبل هرچیز میگم اولین کارت مشورت با متخصصه. که زمینه کاریش این مسائل باشه. من کسی که میشناسم دکتر حبشی هستن، که تو این مسائل هم کار کردن و من قبولشون دارم. مشاوره شون تلفنیه و باید زنگ بزنی تا بردارن. نمیدونم شاید قبلش پیام بدی موضوع رو عنوان کنی موثر باشه. به هرحال اینو جدی بگیر و دقیقا مثل یه مریضی که سرخود درمانش نمیکنیم و پیش متخصص میریم بدون مشورت با اون کاری نکن. شماره شون اینه فکر کنم:
09155011764
اما اون نکته های غیرتخصصی که به ذهن من میرسه و به عنوان یه دوست بهت میگم. بازم تکرار میکنم فقط نظر منه که میتونه درست نباشه:
اول از همه اینکه مطمئن شو. اینکه دوبار فیلم رو دیدی یقین آور نیست. میشه که سر کنجکاوی باشه یا پیشنهاد بد یه دوست، یه لغزش موقت یا حتی دلایلی داشته باشه که به ذهن تو هم نرسه. پس سعی کن به یقین برسی که شوهرت اینطور فیلم ها رو نگاه میکنه. نه اینکه یکی دوبار دیده و تمام. که اگر اینطور بود کلا بذار قضیه مسکوت بمونه.
ان شاالله که اینطور باشه و اگر بود، بعدش تنها کاری که تو میتونی بکنی یکی بالا بردن جاذبه های جنسی خودته و از اون طرف و مهم تر از اون، تقویت ریشه های مذهبی شوهرت به صورت غیرمستقیم. یه جلسه یا هیئت هفتگی رو خانوادگی شروع کنین، یه جلسه اخلاقی ... با این بهانه که من دلم میخواد، یا به خاطر من ... هیچ اشاره ای نباید بشه که برای اونه. و در کنار روابط خانوادگی و دوستانه با خانواده هایی که همسراشون آدم ها مذهبی و خوبی هستن. معاشرت تاثیرخیلی زیادی داره روی آدم. صرف رفت و آمد با یه آدم خوب تذکره. بهشت زهرا رفتن، روضه رفتن و ...
و در کنارش با تمام وجود سعی کن فراموش کنی. هیچ جوره به روی شوهرت نیار. فکر کن یه امتحان الهیه و قراره تو یکم از صفت ستارالعیرب بودن خدا رو بچشی. یکمش تو وجودت متجلی بشه و به جاش جایزه های خوب بگیری ... سعی کن ذهنت رو هم حتی نسبت بهش مثبت کنی.
اما اگه اینطور نبود، یک و دو و سه بار نبود و تو به یقین رسیدی که این روال ادامه داره و داره به شکل اعتیاد درمیاد، در اون صورت
اول اینکه اطلاعاتت رو درباره این موضوع زیاد کن. سرچ کن و مقاله بخون، درباره اعتیاد به فیلم های پورن، راه حل هاش، وظیفه همسران و ... خیلی بخون. مخصوصا مقاله های انگلیسی. یه کار جدی بدون برای خودت
بعد که اطلاعاتت زیاد شد و مسلط شدی روی این موضوع
خیلی جدی، تو یه فضای جدی، نه فضای چت و اس ام اس مثلا، موضوع رو مطرح کن و توضیح بخواه
ولی این دیگه وقتی باشه که اونقدر به یقین رسیده باشی که هر توجیهی شوهرت داشت، عقب نکشی که شاید اشتباه کردم، چون فقط کار رو خراب میکنه
بعد چون روی بحث مسلطی بهش اطلاعات بده، راه حل و روش ترک رو بگو، آگاهش کن که این اعتیاد فرقی با سایر اعتیادها نداره و اتفاقا همون اندازه مخربه
و اون موقع است که به نظر من میتونی برای اینکه جدی بگیره و به خودش بیاد بحث جدا شدن رو مطرح کنی، زمان بدی برای درست شدن، بخوای پیش مشاور بره و ... و همه این پروسه رو چک کنی. خیلی جدی. نه مثل یه همسر مطیع مهربون.
ببین اگه کسی به مرحله اعتیاد به موضوعی برسه، درست کردنش فقط یک تکون شدید و یه شوک جدی لازم داره. مثل اینکه یه سطل آب یخ رو بریزی روی کسی. مصداق اون سطل آب یخ برای هرکس یه چیزه ولی اینجا جاییه که میتونی ازش استفاده کنی چون راه دیگه ای نیست و یه مساله موقتی هم نیست که با سازش حل بشه
یه نکته کلی هم بهت بگم عزیزجان
اینجور وقتا خیلی احساس ناامیدی و بدبختی به آدم دست میده. چرا من؟ چه حالت اول باشه و چه خدای نکرده حالت دوم... در هر دو صورت تو اینطور نگاه کن که خدا این سختی رو برای تو خواسته. تو مسیر تکاملت، که کل زندگی دنیا یه بخش خیلی خیلی کوچیکی ازشه، این تجربه لازم بوده، شوهرت موضوعیت نداره، تو مخاطب این اتفاقی چون برات لازم بوده و فوایدی داره که نمیتونی حدسشو بزنی ولی خدا برات لازم دیده. بهش مثل یه امتحان سخت نگاه کن، یه کنکور که موفقیت و نتیجه ظاهریش هم نیست، مهم اینه که تو پیش خدا سربلند ازش بیرون بیای، و خدا تو همه این لحظه ها ... و روزا میبینه و حواسش بهت هست. پس به خاطرش قدم بردار، به خاطرش محکم باش، به خاطرش نیت کن به بنده ش کمک کنی و پشتت بهش گرم بشه که همه جا هست نزدیک نزدیک و هواتو داره
پاسخ:
زی جان، واسه جمله اولت، جواب من به کامنت ریحان تو این پست و پست سجاده رو بخون. به نظرم برای تو هم مصداق داره.
پاسخ:
ان شاالله هرچه زودتر آرامش به قلبت و خونه ت برگرده خانوم.
مادرجان اگه خواستی به من ایمیل بزن چندتا نکته دیگه هم هست که بهت بگم.
fereshte.goodwife@gmail.com
پاسخ:
سلام عزیزم. خواهش می کنم :) پیام شما انگیزه شد که بنویسم.
یه پستی تو آرشیو هست به اسم (مهارتهای دوران عقد) اونجا درباره این موضوع نوشتم و به درد اوایل ازدواج هم میخوره
پاسخ:
سلام فاطمه جان. حالت رو خوب می فهممم چون به نظرم حال بیشتر ما زنای این دوره زمونه ست که بین الگوی زن سنتی و مدرن گیر افتادیم. یا یکیشو گرفتیم و یکی رو ول کردیم (خانم هایی که با وجود نوزاد داشتن کار تمام وقت می کنن و ... یا اونایی که فقط چسبیدن به خونه و بچه و مهمونی) یا دوتاشو رها کردیم و احساس بی مصرف بودن داریم و از خودمون و زندگی مون ناراضی ایم، یا میخوایم به هرزحمتی که هست دوتاشو با هم داشته باشیم، تحصیلات عالی ویه عالمه بچه و خونه مرتب و غذای حاضر و ... بعد این وسط داریم له میشیم.
من خودم راه حل قطعی ندارم. خودم هم دقیقا همین بین گیر افتادم و الان یه مدتیه که تمرکز کردم روش که ببینم راه حل چیه. کدوم سمت باید برم.
ولی الان چیزی که میتونم به تو و به خودم بگم اینه که قبل هرچیز ما باید اولویت بندی کنیم. اونکه گفتم یکی باید باشه که هدفش توی خونه باشه، یعنی اولویت زندگیش خونه باشه. حالا اگه این اولویت تا حد خوبی داره براورده میشه چه اشکالی داره اگه درس هم بخونه یا کار هم بکنه. وقتی اون درس یا کار، به اولویتش و به آرامشش و آرامش بخش بودنش لطمه نمیزنه. (حالا موارد خاص مثل شب امتحان رو نمیگم، به طور کلی اگه نگاه کنیم) و اتفاقا از اون یه آدم شاداب تر و سرزنده تر و آگاه تری میسازه.
پس دوتا چیز رو درنظر میگیریم یکی اولویتمون، یکی توانمون. بعد با توجه به اولویت بندی، اگه توان اضافه ای بود (که تو زندگی های الان معمولا هست، فقط تلویزیون و موبایل و ... یه جوری ناپدیدش می کنن که فکر کنیم نیست) برای اون توان برنامه میچینیم. خودمون رو راحت نمیکنیم، توقعمونو پاین نمیاریم ولی همه اینها تا جایی که به آرامشمون لطمه نخوره. چون توی زندگی یکی باید باشه که آرام باشه و ارامش داشته باشه که بتونه اون رو به خانواده ش هم تزریق کنه و اون مادره. گاهی اوقات آرامش نداشتن مال انتخاب اشتباهه، یا مال برنامه ریزی نداشتن، یا سخت گیری الکی ... ولی یه وقت مال اینه که واقعا بیشتر از توانمون داریم از خودمون کار میکشیم. اون وقته که میشه به خودمون بگیم آسون تر بگیر. موفقیت برای تو شکل موفقیتای مردانه تعریف نشده. زمین مسابقه ت یه جای دیگه ست.
پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم :)
پاسخ:
سلام نرگس جان. اول اینکه برو تو سایت گیس گلابتون و مطالب مربوط به مجردهاش رو بخون. کتاب های ازدواج مثل آب خوردن آسان است و .. رو بخر. قطعا کمک کننده ست.
دوم اینکه در کنار توکل و سپردن به خدا خودت رو در معرض ازدواج قرار بده. بیشتر توی جامعه باش. شاغل شو، ادامه تحصیل بده، مهمونی ها و روضه ها و ... رو شرکت کن. یعنی راه هایی رو که باعث قرار گرفتنت در مسیر آدم های جدید میشه باز بذار و بیشتر کن. این کارها قطعا موثره.
و با وجود همه این ها و با وجود اینکه این کارها رو میکنی تا احتمالش بیشتر بشه، تنها مقصد درست کنی رو ازدواج کردن ندون. چون این نگاه فرسوده ت میکنه. قله های دیگه ای هم برای خودت تعریف کن که این دفعه برخلاف ازدواج، رسیدن بهش فقط منوط به خودت باشه نه وابسته به یه آدم دیگه که اومدن و پیدا شدنش خیلی هم دست تو نیست. و با آدمایی که بدون ازدواج خوشحال و خوشبخت و راضی ن بیشتر معاشرت کن. سبک زندگی شون رو تو اینستا یا وبلاگ ببین و بخون.
اما نه برای اینکه کلا دور ازدواج رو خط بکشی. برای اینکه با وجود اینکه شرایط اتفاق افتادنش رو بیشتر از قبل رو مهیا میکنی، معطلش نباشی.
پاسخ:
سلام حنان جان.
ای کاش یه وقتی پیدا کنم و بنویسم درباره اینکه عامل یکی از سختی های مادری برای ما همینه که میخوایم همه کارا رو خودمون انجام بدیم و کمک نمیگیریم.
تا قبل بچه شاید میشد، ولی مادری که به وظایفت اضافه میشه دیگه نمیشه و شاید درست هم نیست که همه کارها رو بخوای خودت انجام بدی. یه وقتایی واگذار نکنی، کمک نگیری ، نسپاری ... همین یه عامل مهم افسردگی و خستگی مادرای این دوره ست. اصلا یکی از راه های میانبر همین کمک گرفتن از بقیه ست ماد و دوست و همسایه و فامیل و خود همسر. البته که نکته داره و شرط داره و اصول داره برای خودش. اما مهمه که تابوش تو ذهنمون بشکنه.
اون قهرمان خیالی که بچه شو به هیچ کس نمیسپره و از بیرون غذا نمیگیره و یه وقتایی تمیزکردن خونه شو به کارگر نمیسپاره و شوهرش اصلا نمیفهمه بچه چطور بزرگ شد و ... که تو ذهن همه مون از جمله خود من هست اصلا وجود خارجی نداره!
درمورد اشتغال تاحدودی باهات موافقم. شکل کارهای تمام وقت الان جوریه که خیلی با مادری نمیسازه. اما گزینه های دیگه ای هست و همون رو هم شاید بشه جور معتدل کرد. البته قطعا با بچه زیاد آوردن جمع نمیشه.
پاسخ:
مریم جان سرد بودن در این حد طبیعی نیست. ممکنه به خاطر یک مشکل فیزیولوژیک باشه. حتما با متخصص مشورت کن. البته همون اول لازم نیست همسرت رو در جریان بذاری. اول تکلیف خودت رو با مسئله روشن کن و بعد با ایشون مطرحش کن.
البته من سکسولوژیست خیلی نمیشناسم. یک خانم عباسی هستن که تعریفشونو شنیدم و گویا کانال دارن و کارگاه و وقت مشاوره هم میدن. دکتر حبشی هم کمک کننده هستن که باید تماس بگیری. شماره شون تو اینترنت هست.
اما پیگیری کن حتما!
پاسخ:
خواهش می کنم :)
دارم به این دوگانگی فکر میکنم و می خونم و روش عمیق شدم. نمیدونم کی، شاید یکی دوسال دیگه ولی امیدوارم به نتیجه برسم. اگه برسم و راه حلی پیدا کنم حتما مینویسم اینجا. مثل پست های حال خوب، که نتیجه سوالای خودم بود.
پاسخ:
سلام عزیز دلم
چقدر این مدلی که تو هستی آرزوی منه! :)
اما در رابطه با همسرت، به شخص مقابلت خیلی بستگی داره. نمیدونم ازدواج کردی یا نه، اگه کردی میتونیم درباره ش صحبت کنیم و یکم شخصیت همسرت رو برام توضیح بدی.
اما اگه نکردی، تو جلسات خواستگاری و صحبت های قبل ازدواج هم این موضوع معلوم میشه، یعنی یه وقتی میبینی تعامل داره دچا مشکل میشه به خاطر کم حرفی تو، یا از اون طرف احساس میکنی، نه اتفاقا خوبه، و هم میتونی مطرحش کنی و سلیقه و ترجیح طرف مقابلت رو بپرسی.
البته یه نکته ظریف دیگه هم اینجا هست. اینکه ما خانوم ها معمولا در ارتباط با همسرمون یه شخصیت دیگه ز خودمون نشون میدیم. یعنی اون محبت و وابستگی که با ازدواج پیش میاد باعث میشه یه آدم کم حرف با بقیه، با شوهرش پر حرف بشه، یه آدم مستقل، به همسرش وابسته بشه و ... یعنی قطعا اینی که الان هستی، اونی نخوهاد بود که در تعامل با همسرت خواهی بود.
و یه نکته دیگه هم اینکه اون اوایل، سال اول و دوم نهایتا، ممکنه مردها زنی پرجنب و جوش و پرحرف رو دوست داشته باشن ولی به تدریج و زندگی که روی روال خودش میفته نوددرصدشون از سکوت زن استقبال میکنن :)
پاسخ:
الحمدلله :)
خواهش میکنم عزیزم.