چرا حالمون خوب نیست؟ (۴)
بسم الله الرحمن الرحیم.
(سلام. طبق معمول تاکید براینکه لطفا از پست اول این موضوع شروع کنید و اینکه نظرات پست های قبل رو بخونید. بعد از اون دوتا نکته خیلی جالب میخواستم بگم که مربوط به دلیل جسمانی میشه. اول اینکه تا زمستونه تا میتونید گل نرگس بخرید و بو کنید. اصلا هم لازم نیست زیاد باشه. یک شاخه که دوسه تا گل داشته باشه هم کافیه. مهم مرتب بوکردنش هست. گل نرگس به شدت در رفع افسردگی و خمودی ماه های سرد موثره. و اصلا بیشتر از اینکه تزیینی باشه یک گل داروییه. میتونید خواص بیشترش رو با یک سرچ ساده پیدا کنید. درباره گل نرگس حتی حدیث هم داریم که گل نرگس رو زیاد بو کنید برای رفع افسردگی بسیار موثره. خلاصه علیکم به گل نرگس! غیر از اون بحث ورزش بود که تو همون پست یکی از دوستان در کامنت اشاره کردن و نقش خیلی موثری در به تعادل برگردندن مزاج های بدن و سلامت جسمی و روحی داره.)
خب بریم سر بحث خودمون. به دلیل اجتماعی رسیدیم و بخش اولش که بیماری های مسری زنانه بود و رو گفتم موند چندتا نکته دیگه.
مشکل دوم: بیکاری
بله یکی از دلایل اصلی حال بد بیشتر خانم ها تو این روزگار بیکاری هست!
میدونم به محض دیدن این عنوان تقریبا بیشتر شما میگید خب من که با این معضل مواجه نیستم و من که اصلا بیکار نیستم و خیلی کار دارم. فرقی هم نمیکنه یک خانم کارمند تمام وقت با چندتا بچه باشید یا یک دختر مجرد شاغل یا یک خانم متاهل خونه دار بی بچه یا یا معاون وزیر! فقط آدم های معدودی در زمان های معدودی ممکنه به این حس برسن که«من بیکارم» که اون هم معمولا موقتیه و خیلی زود با درگیری های مختلف پرمیشه.
بله اصلا خاصیت زندگی دنیا اینه که ما رو مشغول میکنه. حدیثی هم از امیرالمومنین(ع) هست که مضمونش به این موضوع نزدیکه که میفرمایند (اگر نفست را به کاری مشغول نکنی او تو را مشغول می کند) مهم اینه که نفس ما چه اندازه ای باشه. برای یکی که ظرفیت روحی کوچیکی داره و تلاشی برای وسیع کردنش نکرده، همون خوردن و خوابیدن روزانه هم میتونه کل برنامه ش رو پرکنه یا تمام دغدغه ش باشه. همون طور که نمونه هاش رو حتما سراغ دارید. بعد چند مرتبه که بالاتر میاد همون خوردن و خوابیدن به علاوه مشغولیت های معمول زندگی مثل خرید، مهمانی رفتن، مهمانی دادن، تلفن صحبت کردن، غذا پختن... و ممکنه حتی به کتاب خوندن جدی هم نرسه! برای عده ای این وسط درس خوندن یا کار کردن هم اضافه میشه که خب طبیعتا وقت گیره. اما باز هم همه چی به ظرفیت روحی ما بستگی داره و برای عده ای ممکنه با درس و کار تمام وقت و ... باز هم وقت و انرژی زیادی برای کارهای دیگه بمونه. خب اون انرژی ای که در مجردی دانشگاه رفتن و درس خوندن از ما میگیره، در متاهلی کار خونه میگیره. بچه هم که اضافه بشه احساس میکنیم جای خالی ای نمونده که وقتی برای کاری دارشته باشیم. میشه از صبح که بیدار میشیم مشغول باشیم و در نهایت فقط به رتق و فتق امور خونه خودمون و کارهای روزمره برسیم و همیشه هم کار عقب افتاده برای انجام دادن داشته باشیم. این همون بحث حدیثه که گفتم، اگر مشغولش نکنی، مشغولت میکنه... من یه وقت هایی به سیره امام یا حضرت آقا یا بقیه علما دقت میکنم میبینم اینها اداره امور مملکت رو دارن، کلی جلسه و دیدار دارن، برنامه های شخصی دارن، مثل ما خواب و خوراک دارن، مطالعات جدی و تدریس دارن، رسیدگی منظم به خانواده دارن... و خب در نهایت من میگم وقت ندارم و نمیرسم ولی اونها نمیگن. قضیه چیه؟
همون اوایل اوایل ازدواجمون با همسرم رفته بودیم پیش عالمی تا نصیحتمون کنن. ( کاری که دیگه تکرار نشد و ای کاش میشد) همسرم همون جا از ایشون پرسید که من تا همین الان هم زندگیم به اندازه کافی شلوغ بوده و برنامه ش پر بوده، درس و کار و رسیدگی به پدر و مادر و ... بعد حالا میخواد همسر اضافه بشه، وظایف زندگی مشترک و خونه اضافه بشه، بعدها تربیت فرزند و رسیدگی به اون اضافه بشه... چه جوری میشه؟ وسط اون برنامه شلوغ چه جوری این همه مسئولیت وقت گیر دیگه رو هم جا بدم؟ ایشون در جواب فرمودن دقیقا همین طوره که میگید و به زودی خودتون میبینید که وسط اون برنامه ها همه این دغدغه ها و کارهای جدید هم اضافه میشه و شما برای اینها هم ظرفیت و وقت و انرژی پیدا میکنید و باز هم جای خالی دارید. اصلا معنای شرح صدر همینه. هی بزرگ تر میشید و هر ظرفیتتون بیشتر میشه. و خب همون طور که فرمودن ما به عینه این رو تو زندگی دیدیم البته به دو شرط. شرط اول اینکه همزمان با اضافه شدن کارها و مسئولیت های جدید ظرف وجودی مون رو هم بزرگ کنیم به کمک ارتباط با خدا و تقویت ایمان و توکل و ... و شرط دوم اینکه مشغولیت الکی برای خودمون درست نکنیم و خودمون رو مشغول نشون ندیم. که هردوش خیلی مهمه و الان تاکید من روی نکته دوم درباره ما خانم هاست.
مادرجون من تعریف میکردن که قدیم نه اجاق گازی بوده نه یخچالی نه ماشین لباس شویی ای. کلی بچه تو یه خونه بودن و معمولا هم خونه ها مهمون داشته. برای یه غذا درست کردن ساده باید میرفتن تو زیرزمین با هیزم و ذغال و اینها اجاق رو روشن میکردن، دیگه بزرگ میذاشتن، آب جوش می آوردن تا برنج آبکش و بعد دم کنن. بعد تازه میرفتن لب باغچه با آب چلوها جوراب های کثیف رو هم میشستن که هدر نره! این یه مورد ساده و دم دستی از کارهای روزانه قدیمه که حتما شما نمونه های زیادیش رو شنیدید. حالا من مقایسه میکنم با خودم که برنج رو میریزم تو پلوپز و زحمتش فقط یک شستن برنج و پیمانه کردن آب و ریختن نمک و روغنه و لباس ها هم تو ماشین و پودر و یک دکمه. خب وقتی زندگی اینقدر آسون شده و تازه تعداد بچه ها و اعضای خانواده هم کمتر شده پس این همه وقت اضافه ای که ما باید داشته باشیم کجاست؟
اینو واقعا باید از خودمون بپرسیم و هرکس جوابش رو پیدا میکنه. یکی خوابش زیاده، اغلب وقت مرده خیلی زیادی رو تو گوشی یا لپتاپ یا پای تلویزیون میگذرونیم، تلفن وقت میگیره، فکر و خیال وقت میگیره، رسیدگی بیش از اندازه به کارهای خونه و هرروز جارو گردگیری کردن، مدام برق انداختن وسایل، غذاهای سخت درست کردن... وقت میگیره. زیادی اهل مهمون بازی بودن وقت و انرژی میگیره، خیلی اهمیت دادن به ظاهر وقت میگیره... و از همه مهم تر اینکه ما «از خودمون توقع کار خاصی نداشته باشیم» از همه بیشتر وقت میگیره. به همون که هستیم قانع میشیم و نفسمون ما رو جوری مشغول میکنه که سالی یبار هم احساس بیکاری نکنیم. در حالی که واقعا کاری نمیکنیم.
حالا به نظر من این موضوع بیکاری تو جامعه زنان بیشتر رایجه این روزها. حداقل مردهای متاهل به هرحال وظیفه اصلی شون فرق چندانی با قدیم نکرده. به محض ازدواج باید خانواده رو تامین مالی کنن. و این تامین مالی بزرگترین وقت و انرژی رو ازشون میگیره. حالا کار نداریم که قدیم روی مزرعه و با عرق ریختن انجام میشده و الان پشت میز و در حال چای خوردن. بله اونها هم شاید باید با خودشون فکر کنن من وقت یا انرژی اضافه دارم ولی من قضاوتشون نمیکنم.
به اینجا که میرسیم یه عده به ظاهر از بحث ما جدا میشن خانم هایی که تمام وقت شاغلن، خانم هایی که چندتا بچه دارن، بچه دارن و درس میخونن و ... اما من میخوام بگم با اینکه ظاهرا به نظر میرسه نسبت به خانوم های خونه دار بی بچه یا با یکی دوتا بچه شما مشغولیت های خیلی زیادی دارید ولی باز هم خودتون رو با نمونه های بالاتر مقایسه کنید. به اون بحث شرح صدر فکر کنید و ببینید کجای این کیسه پر، میشه یه دغدغه، یه کار مفید دیگه، یه کار خوبی که خدا دوست داره، یه برنامه برای رشد خودتون یا جامعه تون رو جابدید؟ مطمئن باشید اگه شرط اول رو به جا بیارید این کیسه هیچ وقت پاره نمیشه فقط بزرگتر و بزرگ تر میشه و نمونه ش تو زن های شاد موفق اطرافمون کم نیست.
اما وقتی برسیم به دختران مجرد و خانم های متاهل خونه دار دیگه ضرورت موضوع کاملا واضحه. باید یک کاری بکنیم! اینقدر بیکار، بی دغدغه، بی رشد بودن کنار همه مضرات دیگه بیشتر از هر چیز حال ما رو بد میکنه. انسان در تکاپوئه که معنا پیدا میکنه. در سعی و تلاش. در رشد. حدیثی که خیلی از ما حفظیم که از ما نیست کسی که دو روزش مانند هم باشد، چطور درباره ما صدق نمیکنه وقتی هفته ها و ماه های مشابهی داریم که تفاوتشون در بعضی جزئیات بی اهمیته فقط؟
تا قبل از دنیای مدرن دخترها زود ازدواج میکردن، به محض ازدواج بچه دار میشدن و مرتب بچه می آوردن، کارهای خونه همون طور که گفتم واقعا سخت و زمان بر بوده... اما حالا ما بیست و چندسالگی ازدواج میکنیم، خیلی وقت ها چندسال بدون بچه ایم، بعد به تعداد محدود و با فاصله زیاد بچه می اریم، در حالی که وسایل الکترونیکی به شدت زندگی ما رو راحت کرده... این وقت اضافه رو خدا برای چی به ما داده؟
نگید در کنارش درس می خونیم که اصلا بهانه خوبی نیست مخصوصا برای مایی که همون درست خوندن رو هم خوب و جدی انجام نمیدیم. اونهایی که درس هم نمیخونن که هیچی. این همه ساعت، این همه روز چطور میخوایم جواب اسرافشون رو بدیم؟
من یک زمان هایی به خودم میگفتم کار خونه خیلی زمان میگیره. یک خونه کوچیک رو هم هرچقدر جمع کنی و بسابی باز کار داره. مخصوصا اگه بچه کوچیک تو خونه باشه. همه کارها هم که به صورت ادواری تکرار میشن، واقعا اگه بخوایم یه خونه برق افتاده داشته باشیم همیشه مشغولیم. تا اینکه یادم نیست کجا، مطلبی از یک خانم متاهل شاغل خوندم که نوشته بودن من کار تمام وقت و بچه دارم. تو کار خونه م هم از کسی کمک نمیگیرم و تمامش با خودمه. و با روزی یک ساعت کار خونه ما همیشه غذای گرم خونگی داریم و خونه مون هم به شکل خوبی مرتبه و لباس هامون هم شسته میشه و ... خوندن این جمله ها خیلی منو تکون داد. دیدم خیلی روزها از صبح دارم دور خودم میچرخم که یک غذا بذارم یا دوتا ماشین لباس بشورم. در حالی که همه اینها رو میشه تو یک ساعت فشرده کرد و بعد با فراغ بال به کارهای دیگه رسید. یه سری کارهای ادواری مثل جارو و گردگیری و مرتب کردن کمد و کابینت و یخچال و غیره هم میشه یه وقت به خصوص تو روز تعطیل داشته باشه و تمام. حالا من یک عمره درگیر کار خونه بودم! حتی اگر بگیم اون خانم خیلی تر وفرز بودن یا ما باید دو وعده غذا بپزیم یا خونه مون قدیمیه کار زیاد داره و ... نهایت دوساعت. مخصوصا مهمه که این دوساعت تاجای ممکن به هم پیوسته باشه که تو ساعت های دیگه فراغت بال داشته باشیم نه اینکه پراکنده باشه تو تمام روز.
بعد میرسیم به بحث بچه داری. خود من تا همین چندوقت پیش میگفتم بچه داری کار تمام وقته و من مخصوصا از وقتی دخترم بزرگ تر شده و خوابش کم شده نیاز به توجه و بازی بیشتری هم داره دیگه هیچ وقتی برای کار دیگه ندارم. اگر هم برای کارهای دیگه وقت میذاشتم کلی عذاب وجدان داشتم که برای اون کم گذاشتم و مادر خوبی نیستم. تااینکه یک روز که از شدت مشغولیت بچه داری کلافه شده بودم و واقعا به استیصال رسیده بودم که خدایا من نمیخوام همین یک بچه رو داشته باشم و از طرفی نمیخوام تنها کارم بچه داری باشه(گرچه مهم ترین کارمه!) ولی هیچ وقتی ندارم چکار کنم؟ باید صبر کنم تا ده پونزده سال دیگه؟
همون روز خیلی راحت با یک برنامه ریزی ساده مشکل حل شد. دیدم دختر من حداقل در شبانه روز دوازده ساعت میخوابه. از این دوازده ساعت من در بیشترین حالت باید هشت ساعتش رو خواب باشم (اگر خواب باکیفیتی باشه، که خیلی وقت ها مشکل تو کیفیت خوابه اگر زیاد میخوابیم) و بیشترش حتی ضرر هم داره برای بدن. چهار ساعت مفید اینجا موند. بعد رسیدیم به ساعت هایی که بیداره. تو اون دوازده ساعت پنج ساعتش رو گذاشتم برای توجه مستقیم به بچه. بازی کردن وقتی تمام هوش و حواس و دغدغه م اون لحظه بازی با اونه، غذا دادن با حوصله، خوابوندن، کتاب خوندن و ... واقعا بچه اگر مادرش پنج ساعت توجه مستقیم بدون اینکه فکرش و حواسش جای دیگه باشه یا گوشی دستش باشه یا تلفن صحبت کنه یا مشغول کار خونه باشه، بهش داشته باشه کاملا براش کافیه. مخصوصا که همین نیست و در کنارش پنج ساعت توجه غیرمستقیم گذاشتم. توجه غیرمستقیم یعنی وقتی دارم کار خونه میکنم و خب به هرحال بچه همراهمه، وقی تلفن حرف میزنم، وقتی سخنرانی میذارم تو خونه، وقتی نماز میخونم و ... اگر خیلی کار دارید و اون چهار ساعت زمان خالص پاسخگو نیست، میشه دوساعت دیگه هم اینجا اضافه کرد که بچه با پدرش باشه، با مادربزرگش باشه، پارک، مهد ساعتی یا کلاس و کارگاه باشه، خونه دوستش باشه، تلویزیون ببینه، بازی های خاصی که توجهش رو به شدت جلب میکنه و به شما کار نداره مثل آرد بازی و آب بازی بکنه و ... و یا دوباره دو ساعت از خواب کم کرد و به جاش کیفیتش رو بالا برد. درنتیجه شش ساعت خالص در روز داریم که معادله با یه کارمندی که هشت صبح کارش رو شروع میکنه تا دو ظهر. میشه پروژه برداشت! با همین کار خونه و بدون کمک و با بچه ای که مدام غر میزنه و بازی میخواد و خوابش کمه. ( و همه نکته این برنامه در اون ساعات توجه مستقیمه که ان شاالله بعد این مطالب یه پست اختصاصی درباره ش مینویسم.)
وقتی این برنامه رو در اون اوج استیصال وقت نداشتن ریختم فکر نمیکردم اونطور که روی کاغذ معجزه به نظر میاد در عمل هم همون طور باشه. اما شد. مخصوصا اینکه اون ساعت های توجه مستقیم خیلی از مشکلات رو حل کرد. و اونجا بود که من دیدم روزهای قبل چون ذهنم درگیر کارهایی بوده که بچه اجازه انجامش رو نمیده کل دوازده ساعت رو فقط توجه غیرمستقیم داشتم و اون هم هی بیشتر غرمیزده و بیشتر می چسبیده به من. درحالی که اون توجه مستقیم بدون عذاب وجدان و با خیال راحت(چون میدونم تو اون روز شش ساعت برای خودم دارم) خیلی از مشکلات رو حل کرد.
خب البته این رو در نظر بگیرید که این برنامه یه روز عادی بدون مهمون بدون مریضی و ... است. تو اون روزا همه چی عوض میشه همون طور که در حالت بدون بچه هم عوض میشد. به علاوه باید حواستون باشه که برنامه زندگی رو جوری بچینید که ساعت خواب بچه ساعت خستگی شما نباشه، عوامل پرت کننده حواس مثل گوشی و تلفن رو دورکنید و عزم جدی کنید که از همه شش ساعتتون استفاده مفید کنید و همه کارها دیگه رو بذارید برای اون پنج ساعت توجه غیرمستقیم. و خب همه اینها ممکنه! برای کسی که انگیزه داره یک کاری بکنه،خودشو بالا بکشه، معرفتشو زیاد کنه، خدمتی به جامعه ش کنه، به وظیفه الهیش عمل کنه، به یه جایی برسه و دو روزش مثل هم نباشه!
به اندازه کافی طولانی شد که من دیگه وارد بحث «خب حالا این وقت اضافه رو چکار کنم؟» نشم. اون به عهده شما باشه. منتظر پیشنهاداتتون در کامنت ها هستم.