پنجشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۸ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
راستش، وقتی وسط هیئت ها از شهادت می خوانند و زن ها همه آه فراغ می کشند و گریه می کنند، من حرصم می گیرد. بعد که میبینم من هم بی اختیار دارم پابه پای بقیه اشک حسرت میریزم، از گریه کردن خودم هم بدم می آید. از آن تصویر جهاد فی سبیل الله و جنگیدن برای خدا و شهادتی که با جنگ و خون و گلوله در ذهنم رژه می رود عصبانی می شوم. وقتی زن های کنار دستی ام را میبینم که در تاریکی مجلس آه حسرتشان بلند شده و لابد فکر می کنند، کاش مرد بودیم، ما کجا و شهادت کجا... بعد آرزو می کنند و قصه می بافند و برای همان کورسوی امید دعا می کنند، حرص می خورم...
بعد فکر میکنم چقدر راه را اشتباه رفته ایم! کاش یکی وسط همین مجلس، همین حالا بلندگو را بگیرد و روشنمان کند، برمان گرداند... همان طور که رسول الله اسماء را روشن کرد:
«آمده بود پیش رسول خدا. مودب ایستاده بود و گفته بود پدر و مادرم به فدایت، من به نمایندگی زن ها نزد شما آمده ام. سوالی دارم. لابد توی دلش زمزمه کرده بود دردی دارم. حضرت در جمع اصحاب نشسته بود که رویش را به سمت اسماء کرده بود. مهربان و منتظر که بپرسد. اسماء سربه زیر انداخته بود و گفته بود میدانم هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست مگر اینکه همین سوال من را دارد. اصحاب ساکت شده بودند و مشتاق گوش تیز کرده بودند که این زن چه می خواهد بپرسد که سوال همه زن های عالم است. رسول الله مثل همیشه آرام و ساکت منتظر ادامه حرف مانده بود. اسماء سر درد و دلش را باز کرده بود که ما زن ها همیشه محدودیم. محصوریم. توی خانه می مانیم، زندگی را رتق و فتق می کنیم، برای شما غذا می پزیم، لباس می بافیم، بچه هایتان را حامله می شویم... اما شما به نماز جمعه و جماعت می روید، به عیادت بیماران، تشییع جنازه، پشت هم حج به جا می آورید در حالی که ما توی خانه نشسته ایم و داریم بچه هایتان را بزرگ می کنیم. بعد مکث کرده بود، آه کشیده بود و با غصه گفته بود از همه بهتر... جهاد در راه خدا! شما به میدان جنگ می روید، برای خدا شمشیر می زنید، از حق دفاع می کنید، به بالاترین مقام دنیا یعنی شهادت می رسید و ما توی خانه نشسته ایم. زندگی تان را می چرخانیم، از مال و اموالتان مراقبت می کنیم، کارهای خانه را می کنیم، بچه ها را تربیت می کنیم... رسول خدا پس ما چه؟ ما کجا دنبال این ثواب های بزرگ بگردیم؟ بعد منتظر پاسخ، سکوت کرده بود.
پیامبر سرش را برگردانده بود سمت اصحاب. باافتخار پرسیده بود تابه حال دیده بودید زنی به این زیبایی از دینش سوال کند؟ و اصحاب حیرت زده سر تکان داده بودند که نه. و لابد تازه راز تمام بغض های فروخورده و چشم های دلگیر و سکوت های ممتد همسرانشان را فهمیده بودند.
بعد رسول خدا(ص) برگشته بود سمت اسماء. مهربان لبخند زده بود و گفته بود: ای زن! برگرد و به همه زن هایی که تو را به نمایندگی فرستادند بگو خوب شوهرداری کردن هر کدام از شما، و جلب رضایتش، و حرف شنوی و اطاعت از همسرش، با همه این اعمال که برای مردها برشمردی برابری می کند.
برق رضایت در چشمان دلگیر اسماء درخشیده بود. انگار دریایی از نشاط و آرامش یکباره به جانش سرازیر شده بود. بعد با عجله برگشته بود تا زودتر این خوش خبری را به زن ها برساند. برگشته بود در حالی که از شادی تکبیر و تهلیل می گفت... »
زن های اطرافم در حسرت شهادت بلند بلند گریه می کنند و من دلم می خواهد یکی برود بنشیند روی منبر سخنران، بلندگو را بردارد، قصه اسماء را تعریف کند و راه را نشانمان دهد. که اگر جبهه نبرد مردها محدود و غیراختیاری است، میدان جهاد ما زن ها همیشه هست. که اگر آنها برای رفتن و جنگیدن و مجاهد فی سبیل الله شدن هزار مانع کوچک و بزرگ بر سر راه دارند، میدان تاخت و تاز ما برای خدا به وسعت کل زندگی مان باز است. هر روز، هر ساعت، هر لحظه... با هر حرف و هر نگاه و هر رفتار.
بعد فکر میکنیم، همه غصه های کوچک و بزرگ دلمان، بی عدالتی ها، رنجیدن ها، دل شکستن ها و سکوت های پربغضمان هم انگار زخم های کوچم و بزرگی است در راه خدا برمی داریم. جانباز می شویم. هر روز هر لحظه، در این میدان برای رضایت خدا تلاش می کنیم، خسته می شویم، عرق می ریزیم، زخم بر میداریم، کم می آوریم... می نشینیم و دوباره برمی خیزیم و جهاد می کنیم. حالا دیگر در زندگی زن هایی که صبورانه خود را وقف برپانگه داشتن ستون زندگی شان کرده اند، زن هایی که رضایت خدا را در ماندند دیده اند و مانده اند، سختی کشیده اند، حرف شنیده اند، آب شده اند و مانده اند، زن هایی که به چشم اطرافیان خودشان را حیف کرده اند.... برق زیبای شهادت را هم می بینم.
دلم می خواهد بلند شوم و به زن های اطرافم بگویم اگر این اشک ها واقعی است راه باز است، بسم الله!
۹۶/۰۷/۲۷
۶
۰
فرشته بانو
پاسخ:
احتمالا من نتونستم منظورم رو واضح برسونم. باید پست رو اصلاح کنم. من اصلا منظورم گریه و عزاداری در مصیبت اباعبدالله نبود. فقط درباره قسمتی از هیئتی که رفتم نوشتم که اونجا یه سری مداحی درباره شهادت و مدافعان حرم شد. و اون اشک ها و اون آه حسرت ها مد نظرم بود فقط. دوباره پست رو بخونید. جایی به روضه اشاره نشده.
پاسخ:
سلام ستاره جان. حتما دعا میکنم. ان شاالله که با دل خوش و سلامتی برگردن و خبرای خوب بدن به شما
پاسخ:
ممنون لوسی می جان. ما خوبیم الحمدلله.
بله قطعا که نیت اصل اوله.
پاسخم به کامنت اول رو بخون. منظورم رو خوب نرسوندم انگاری. اصلا بحث گریه بر مصیبت امام حسین(ع) نبود تو این پست.
پاسخ:
سلام به روی ماهت
ممنون که گفتی ستاره جان. فکر کردم همه منظورم رو اشتباه برداشت کردن
پاسخ:
سلام مونا جان. بله متاسفانه همین طوره که میگید.
پاسخ:
ممنونم از نظرتون. چندتا نکته مهم هست که امیدوارم بقیه دوستان هم که نظر شما رو دارند بخونن جواب منو
ببینید مقایسه کسب مال حلال با شوهرداری برای زن ها از اساس اشتباهه. برای مردها اون هر دو ثوابه. پس میتونن همزمان حسرت دیگری رو هم داشته باشن. تازه اولویت هم مشخصه. برای زن ها این حالت شهادت در میدان جنگ، از اساس در وظایفشون تعریف نشده. امکان داره، نمونه هم داره ها، ولی اونا استثناست. چیزی که ما می بینیم اینه که در زمان رسول الله هم اگر زنی در جبهه بود وظیفه ش پرستاری بود. یعنی باز هم حالتی که جانش در خطر نباشه تا حد امکان. در ماجرای کربلا هم می بینید به زنان که میرسه بحث اسارت پیش میاد نه جهاد و شهادت و ... و الا مگر نمیشد که مثل عبدالله بن الحسن بقیه زن ها هم پیش مرگ و مدافع امام بشن؟ نشدن چون جنگیدن اصلا برای اونها تعریف نشده. رسالتشون چیز دیگه ایه و ثواب معادل شهادت و جهادشون هم در کار دیگه ای.
مشکل اصلی و انتقاد اساسی من در پست هم همین بود که غصه و حسرت چیزی رو که اصلا جزو کارکردهای اصلی ما نیست رو می خوریم و از وظیفه و کارکرد اصلی مون که کنار دستمونه غافلیم.
اما سه جمله انتهایی تون کاملا درسته و من با هرسه ش موافقم البته با توجه به نکته هایی که گفتم. خود من هم این آرزو رو دارم و این حسرت رو دارم و اصلا اونقدر باهاش بزرگ شدیم که سخته عوض کردن و ندید گرفتنش. حرف من فقط از یک راه اشتباهه، یک نگرش اشتباه که حداقل باید برای نسل بعد دخترانمون درستش کنیم.
پاسخ:
سلام فاطمه جان. بله دقیقا همین طوره
پاسخ:
سلام معصومه جان. انتقادت رو میپذیرم و می شد این مطلب بهتر بیان بشه. حرفت درباره شهیدانه زیستن و انواع شهادت هم کاملا درسته.
ولی سوال من اینجاست که چرا رسول الله(ص) این پاسخ شما رو به اسماء ندادن؟ چرا نگفتند ممکنه برای شما هم پیش بیاد؟
چرا کلا بحث رو عوض کردند و رفتند سر موضوع شوهرداری؟
غیر از اینه که تاکید و تمرکز ما به جای اون اهداف و آرزوها باید روی این بحثا باشه؟
غیر از اینه که زن و مرد همون طور که خلقت و روحیات و توانایی ها و نقش هاشون متفاوته کمال و بندگی شون هم در چیزهای متفاوتی تعریف شده؟
همه حرف من در این پست این بود که تاکید رو از اون نگاه مردانه به زندگی و بندگی و جهاد بیاریم روی سبک زندگی زنانه و وظایف زنانه. چیزی که واقعا خدا ازمون میخواد نه چیزی که اون مردانه نگاه کردن در ذهنمون غالب کرده.
واقعیتش اینه که همسران شهدا نباید شهید می شدن. بچه های شهدا رو کی بزرگ کنه؟ راهشون رو کی ادامه بده؟ یادشون رو کی زنده نگه داره؟ اما آیا زندگی اونها و این ایثار هر روزه شون اجرش کم از شهادته؟ وقتی با دید وسیع تری نگاه میکنیم همه چیز متفاوت میشه.
و البته من باز هم مشتاقم نظرت رو بدونم تا به یه نتیجه درست برسیم.
پاسخ:
بله البته که از اونها هم حرص میخورم و میخوریم ولی الان بحث من اونها نبودند و مخاطبم هم اونها نبودند.
قصدم هم هیچ توهینی به احساسات پاک شما و بقیه نبود.
من فقط خواستم به خودم و شما یادآوری کنم راه ما در جهت دیگه ای هست. و اگر این ادعا و اشک ها واقعی و راسته، راه برای رسیدن به این آرزو هم همواره پس عملی کنیم این آرزو و دعا رو.
شما بحث شهادت رو هم که مستثنا کنید، خود آرزوی جهاد در راه خدا هست. الان چند نفر ما آرزو داریم میتونستیم مثل مدافعان حرم و در موقعیت اونها باشیم؟ آیا همون اندازه آرزو داریم که همسرمون ازمون راضی باشه؟
حرف من یک بحث و یک جهت گیری کلیه. روی مصداق نمونید.
پاسخ:
شما کاملا حق دارید. نه همه حرف ها و نظرات من درسته و نه لزوما باید به مذاق مخاطبم خوش بیاد.
وقتی اون وظایف اختصاصی خود همون آرزو باشه، اینکه روی چیز دیگه ای تمرکز کنیم ما رو ازش دور نمیکنه؟
حرف من اینه که خانم ها جهاد و شهادت و سعادت شما در حوزه دیگه ای تعریف شده. اگر همسر یک شهید این عقیده رو نداشته باشه احساس خسران نمیکنه؟ همون طور که اسما کرد و برای سوال اومد؟
ولی آیا این احساس خسران درسته؟ اینکه اون شهید نشد از بی لیاقتیش بوده یا به خاطر اینکه خدا برای مسئولیت های مهم تری لازمش داشته؟
بله همه ما آرزوی شهادت رو داریم. من هم نگفتم آرزوی اشتباهیه. ولی چیزی که باید روش تمرکز کنیم اینه که خدا ازمون چی میخواد و رسول الله در این حدیث مشخص کردن باید دنبال چی باشیم.
پاسخ:
سلام ممنونم از نظرتون بله حق با شماست مطلب میشد بهتر نوشته بشه.
به نظر من خدا حضرت معصومه(س) رو حجت بر همه خانم های مجرد قرار داده. تا قبل ازدواج به نظر من یه بخش اعظمی از این ثواب ها به رابطه با پدر و مادر و رضایت اونها برمیگرده و در کنارش انجام هر کاری که در جهت تحقق اهداف ولی الله یعنی امام عصر(عج) باشه و در حیطه وظایف خانم ها تعریف بشه. همون طور که حضرت معصومه(س) نسبت به امام زمان خودشون اینطور بودن.
پاسخ:
سلام فاطمه جان. شرمنده ام اگه دیر شد. آدرس ایمیل همسر بهشتی که همیشه هست:
fereshte.goodwife@gmail.com
ولی عزیزم همین فکر و خیال که گفتی من حدس میزنم مشکلت به خاطر غلبه سودا باشه. یعنی مشکلات جسمانی که وضعیت روحی رو تحت شعاع قرار میده. هم اینه هم کمبود یه سری ویتامین ها تو خانوما مثل ویتامین دی باعث تشدید این مشکلات میشه. اگه خودتو به یه پزشک طب سنتی یا طب اسلامی حاذق نشون بدی با تغییر برنامه غذایی و یه سری داروها واقعا جواب میگیری. اصلا درمان بیشتر مشکلات روحی و فکری با درمان مشکلات جسمی نهفته ست. هم روان پزشک ها هم طبیبای سنتی معتقدن جسم و روح ما دو چیز کاملا پیوسته هستن. حالا ان شاالله یه پست میذارم مفصل تر درباره ش صحبت کنیم.
پاسخ:
سلام عزیزدلم. خیلی مبارک باشه طوبی خانم. ان شاالله به سلامتی به دنیا بیاد.
به روی چشم سعی میکنم بیشتر از این نکات بذارم توی کانال و وبلاگ.
ولی علی الحساب اون پست قانون سه آیت الکرسی رو بخونید برای من که واقعا خیلی جواب میده.اصولا هروقت بی حوصله و کسلک برای انجام کاری آیت الکرسی خوندن خیلی سر حالم میاره و بهم انگیزه میده.
غیر اون چیزی که من بارها و بارها شنیدم ولی متاسفانه خودم هم به خطر سبک زندگی غلط بهش عامل نیستم سحرخیزی. یعنی انقدر آدمای مختلف بهم گفتن بیداری بین الطلوعیت و ساعت های بعدش تا وقت خواب قیلوله ب وقت برکت میده و به همه کارات میرسی و روزت پرانرژی میشه... که فکر میکنم مهم ترین کار زندگیم باید همین درست کردن ساعت خواب و بیداری باشه.
پاسخ:
سلام فاطمه جان دانشکده های طب سنتی تمامشون پزشکای معتبری دارن. تو اینترنت سرچ کنید آدرس و تلفنشون تو سایت هست.
غیر از اون اگه بخواین به نسخه های طب اسلامی مراجعه کنین چندتا داروخونه وابسته به آقای تبریزیان هست که ویزیت رایگان هم دارن و تو آدرساشون تو کانالشون هست
پاسخ:
سلام فاطمه جان. ممنونم اگر نمونه های مطمینی داری به منم معرفی کنی. من اصلا ایشون رو صد درصد نه قبول دارم نه توصیه میکنم. فقط وسط همه گزینه های موجود ایشون رو بیشتر پسندیدم. هم از طب مدرن و هم از طب سنتی. و دلیلش هم این بود که درمان رو واقعا مشاهده کردم. اشتباه در تعداد محدود قابل اغماضه و برای همه پزشک ها هم پیش میاد چه برسه به نسخه های ایشون که معلوم نیست مردم در چه حد و در کنار چه نسخه های دیگه ای عمل میکنن. این بسته شدن دفترشون رو هم بیشتر کارشکنی میدونستم تا این دلایل. اما میگم تعصبی روی ایشون ندارم و چون شما پزشکید اگه دلیلی داری ممنون میشم برام بگی که من هم اطلاعاتم کامل بشه درباره روش درمانشون.
بله دانشکده های طب سنتی واقعا مرجع خوبی برای مراجعه هستن.
آن اشک ها لزوما اشک حسرت برای مرد بودن نیستند!
این طور قضاوت کردن از گریه و اشک و فغان از مصیبت اباعبدالله صحیح نیست