نامه ای به همسر
دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۳۳ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
دلم میخواست بهت بگم خوشحالم که اومدی و حالا پیشمی ، خوشحالم که از میون همه ی مردها منو انتخاب کردی تا رویاهامون رو با هم بسازیم و البته برای این " مهم " بهت تبریک میگم چون معلومه که تو هم خیلی خوش سلیقه ای و هم خیلی خوش شانس :))
میدونی ظاهرِ تو در انتخابِ من خیلی هم ملاک نبود ، درسته که دوست داشتم تو را با موهای بلندِ روشن و چشم های خاص ببینم اما همین که بدانم تو هم شبیه من به دنیای اطرافت نگاه میکنی برای من کافی است ، همین که بدانم تو هم به اندازه ی من ، برای زندگیمان اهمیت قائلی ، وقت میذاری ، دل میدهی و دلتنگ میشوی کافی است حالا مثلاً اگر پوست تیره و موهای مشکی هم داشتی خیلی فرقی نمیکرد . اینکه بدانم همانطور که تو برای من با همه ی دنیا فرق میکنی من هم برای تو با بقیه ی دنیا متفاوتم کافی است ، دیگر چه فرقی میکند که تو چطور لباس میپوشی . که تو چه غذایی دوست داری ، که تو از چه نوع موسیقی ای خوشت میاید و این جور چیزها ، تو باشی و هردویمان آدم باشیم کافی است ، و الحق که این آدم بود خود کار ساده ای نیست ...
امیدوارم مثل خودم عاشق سفر باشی و پایه ، عاشق طبیعت باشی و عکاسی عاشق جنگل ، عاشق کویر ، عاشق رود ، عاشق دریا ، عاشق خانواده ، عاشق بچه ... اصلاً بیا تقسیم مسئولیت کنیم ، تربیت آسمان با تو ، راستش من دلم یک دختر چشم سفید میخواهد ، اصلاً میدانی دختر برای بابا هرچقدر چشم سفید تر دوست داشتنی تر ، اما تربیت ارسلان را به من بسپار ، من دوست دارم پسرم تا قبل از 11 سالگی شکار و ماهی گیری را خوب بلد باشد ، تا 15 سالگی راننده ی خوبی شده باشد و در 17 سالگی با ساز زدنش مستمان کند ، البته برای آسمان هم برنامه های زیادی دارم اما ترجیح میدهم مدیریت هدفهایم را به تو بسپارم ، چون دوست دارم شبیه دخترها بار بیاید ... میدانی ، من از دخترانی که سعی میکنند شبیه پسرها باشند بدم میاید ، همین طور از پسرهای لوسی که خود را شبیه دخترها میکنند ... دختر و پسر فقط در جای خودشان دوست داشتنی هستند ، این موضوع راجب همسرم هم صدق میکند ، من دوست دارم همسرم در مواجهه با چکه کردن شیرِ آب بجای آچار دست گرفتن از من بخواهد تا درستش کنم ، از من بخواهد که ماشینش را برای تعمیر به تعمیرگاه ببرم ، فیلمهای ترسناک را فقط در آغوش من ببیند و در زمستان نگران سرما خوردن گربه های ولگرد خیابان باشد تا اجاره خانه و قبض آب و برق و نقاشی ساختمان ! اصلاً من دلم یک همسر لوس میخواهد ، همسری که بتواند حس حمایت را در من ارضاء کند ، میدانی ، من عاشق حمایت کردنم :))
دوست دارم همسرم به من اعتماد داشته باشد ، همه جوره ، همه رقمه ، وقتی کاری را به من میسپارد دیگر نگرانش نباشد وقتی از من راهنمایی میخواهد و من میگویم فلان کار درست است ایمان داشته باشد ، وقتی من با کارمندهای شرکت صحبت میکنم خیالش راحت باشد که فقط یک زن در قلب من جای خواهد داشت و باور کند که تنها اعتماد زن است که از مرد یک کوه میسازد و در مقابل من هم به او اعتماد داشته باشم ، بیشتر از چشمهایم ... و مطمئن باشد که تنها با اعتماد است که میتوانیم به هر آنچه که میخواهند برسیم . در عوض یک بی اعتمادی ساده میتواند شروع یک شکستن باشد ، یک بی معرفتی در مقابل اعتماد میتواند آغاز یک فروپاشی باشد ، شاید باورت نشود من یک بار مردی را دیدم که درون دود سیگارش غرق بود جوان بود اما شکسته ، وقتی از او پرسیدم چرا انقدر داغونی گفت : " آن زن را میبینی ؟ گفتم همان که دستهای آن مرد کچل را گرفته ؟ گفت : درسته ، خودشه ، روزی عشق من بود ، اعتماد من بود و بعد سکوت کرد ... " آنروز برای من کمی گُنگ بود اما حالا میفهمم تنها چیزی که کمر یک مرد را خم میکند قرض نیست !!
بگذریم ، بذار کمی از خودم بگوم ، راستش من زیاد شکمو نیستم ( من جای تو بودم باور نمیکردم ) اما باید قول بدهی لوبیاپلو زیاد بپزی :))) ، من دوست دارم همسرم خودش غذا بپزد ، به امورات درس و زندگی بچه ها برسد و وقتهای خالیش را بجای نشستن پای سریالهای مزخرف ، باشگاه ورزشی برود ( البته ورزشهای ملایم ، مثلاً یهو نری جودو ) دوست دارم از هر انگشتش همینجوری شُرشُر هنر بریزد ، زمستان برایمان شال گردن ببافد و تابستان موقع رسیدن به خانه برایم آب طالبیِ یخِ یخ آماده کند ، تا آن موقع در مورد احساساتت حتماً چیزهای زیادی میدانم ، سعی میکنم حواسم به همه چیزت باشد ، سعی میکنم موقع تماشای فیلم یا فوتبال حضورِ تورا فراموش نکنم ، سعی میکنم موهایت را برایت شانه بزنم یا وقتی خیلی ناراحتی برایت لاک بزنم (اینارو در یک کتاب روانشناسی خوندم ) اما جان مادرت ، تأکید میکنم جان مادرت زیاد غُر نزن ! بیا هر وقت باهم دعوایمان شد بیشتر از چند ساعت دوام نیاوریم و غروب که دوباره با گل به خانه برمیگردم همدیگر را محکم بغلم کنیم تا دعواهای دیشبمان یادمان برود ( اینجاهایش خصوصی است چشمهایتان را ببندید :)))) )
فکر میکنم تا همینجای نامه به شناخت مختصری از من رسیده باشی ، من معمولاً حرفهای جدیم را لابه لای شوخیهایم ول میکنم ، میدونم کار سختیه اما سعی کن به شوخیهایم دقت کنی تا بتونی به احساساتم نزدیک شی ، من آدم پیچیده ای هستم ، مثل همه ی انسانهای دیگه منحصر به فردم ، پس هیچوقت من رو توی زندگیمون با کسی مقایسه نکن ، هیچوقت جلوی من از مردی تعریف نکن ، شاید در ظاهر چیزی نگم و شاید هم با شوخی یا لجبازی از قضیه عبور کنم اما در دلم غوغا میشود ، طوری که میخواهم همه ی مردها را خفه کنم :)))
امیدوارم مثل خودم عاشق سفر باشی و پایه ، عاشق طبیعت باشی و عکاسی عاشق جنگل ، عاشق کویر ، عاشق رود ، عاشق دریا ، عاشق خانواده ، عاشق بچه ... اصلاً بیا تقسیم مسئولیت کنیم ، تربیت آسمان با تو ، راستش من دلم یک دختر چشم سفید میخواهد ، اصلاً میدانی دختر برای بابا هرچقدر چشم سفید تر دوست داشتنی تر ، اما تربیت ارسلان را به من بسپار ، من دوست دارم پسرم تا قبل از 11 سالگی شکار و ماهی گیری را خوب بلد باشد ، تا 15 سالگی راننده ی خوبی شده باشد و در 17 سالگی با ساز زدنش مستمان کند ، البته برای آسمان هم برنامه های زیادی دارم اما ترجیح میدهم مدیریت هدفهایم را به تو بسپارم ، چون دوست دارم شبیه دخترها بار بیاید ... میدانی ، من از دخترانی که سعی میکنند شبیه پسرها باشند بدم میاید ، همین طور از پسرهای لوسی که خود را شبیه دخترها میکنند ... دختر و پسر فقط در جای خودشان دوست داشتنی هستند ، این موضوع راجب همسرم هم صدق میکند ، من دوست دارم همسرم در مواجهه با چکه کردن شیرِ آب بجای آچار دست گرفتن از من بخواهد تا درستش کنم ، از من بخواهد که ماشینش را برای تعمیر به تعمیرگاه ببرم ، فیلمهای ترسناک را فقط در آغوش من ببیند و در زمستان نگران سرما خوردن گربه های ولگرد خیابان باشد تا اجاره خانه و قبض آب و برق و نقاشی ساختمان ! اصلاً من دلم یک همسر لوس میخواهد ، همسری که بتواند حس حمایت را در من ارضاء کند ، میدانی ، من عاشق حمایت کردنم :))
دوست دارم همسرم به من اعتماد داشته باشد ، همه جوره ، همه رقمه ، وقتی کاری را به من میسپارد دیگر نگرانش نباشد وقتی از من راهنمایی میخواهد و من میگویم فلان کار درست است ایمان داشته باشد ، وقتی من با کارمندهای شرکت صحبت میکنم خیالش راحت باشد که فقط یک زن در قلب من جای خواهد داشت و باور کند که تنها اعتماد زن است که از مرد یک کوه میسازد و در مقابل من هم به او اعتماد داشته باشم ، بیشتر از چشمهایم ... و مطمئن باشد که تنها با اعتماد است که میتوانیم به هر آنچه که میخواهند برسیم . در عوض یک بی اعتمادی ساده میتواند شروع یک شکستن باشد ، یک بی معرفتی در مقابل اعتماد میتواند آغاز یک فروپاشی باشد ، شاید باورت نشود من یک بار مردی را دیدم که درون دود سیگارش غرق بود جوان بود اما شکسته ، وقتی از او پرسیدم چرا انقدر داغونی گفت : " آن زن را میبینی ؟ گفتم همان که دستهای آن مرد کچل را گرفته ؟ گفت : درسته ، خودشه ، روزی عشق من بود ، اعتماد من بود و بعد سکوت کرد ... " آنروز برای من کمی گُنگ بود اما حالا میفهمم تنها چیزی که کمر یک مرد را خم میکند قرض نیست !!
بگذریم ، بذار کمی از خودم بگوم ، راستش من زیاد شکمو نیستم ( من جای تو بودم باور نمیکردم ) اما باید قول بدهی لوبیاپلو زیاد بپزی :))) ، من دوست دارم همسرم خودش غذا بپزد ، به امورات درس و زندگی بچه ها برسد و وقتهای خالیش را بجای نشستن پای سریالهای مزخرف ، باشگاه ورزشی برود ( البته ورزشهای ملایم ، مثلاً یهو نری جودو ) دوست دارم از هر انگشتش همینجوری شُرشُر هنر بریزد ، زمستان برایمان شال گردن ببافد و تابستان موقع رسیدن به خانه برایم آب طالبیِ یخِ یخ آماده کند ، تا آن موقع در مورد احساساتت حتماً چیزهای زیادی میدانم ، سعی میکنم حواسم به همه چیزت باشد ، سعی میکنم موقع تماشای فیلم یا فوتبال حضورِ تورا فراموش نکنم ، سعی میکنم موهایت را برایت شانه بزنم یا وقتی خیلی ناراحتی برایت لاک بزنم (اینارو در یک کتاب روانشناسی خوندم ) اما جان مادرت ، تأکید میکنم جان مادرت زیاد غُر نزن ! بیا هر وقت باهم دعوایمان شد بیشتر از چند ساعت دوام نیاوریم و غروب که دوباره با گل به خانه برمیگردم همدیگر را محکم بغلم کنیم تا دعواهای دیشبمان یادمان برود ( اینجاهایش خصوصی است چشمهایتان را ببندید :)))) )
فکر میکنم تا همینجای نامه به شناخت مختصری از من رسیده باشی ، من معمولاً حرفهای جدیم را لابه لای شوخیهایم ول میکنم ، میدونم کار سختیه اما سعی کن به شوخیهایم دقت کنی تا بتونی به احساساتم نزدیک شی ، من آدم پیچیده ای هستم ، مثل همه ی انسانهای دیگه منحصر به فردم ، پس هیچوقت من رو توی زندگیمون با کسی مقایسه نکن ، هیچوقت جلوی من از مردی تعریف نکن ، شاید در ظاهر چیزی نگم و شاید هم با شوخی یا لجبازی از قضیه عبور کنم اما در دلم غوغا میشود ، طوری که میخواهم همه ی مردها را خفه کنم :)))
والا همسر عزیزم من که هر چه مینویسم حرفهایم تمام نمیشود اما راستش را بخواهی دستهایم دیگر خسته شد ، پس به همینها اکتفا میکنم و بقیه ی حرفها را میگذارم برای قرار های بعدیمان ...
میدونم اجرای همه ی این خواسته ها کار سختیه ، به قول دوست شاعرمون : حرفای من رویاییه میدونم اما ! " من از تمام تو همین رویارو دارم " ... مطمئن باش قدر دان همه ی خوبیهات خواهم بود .
میدونم اجرای همه ی این خواسته ها کار سختیه ، به قول دوست شاعرمون : حرفای من رویاییه میدونم اما ! " من از تمام تو همین رویارو دارم " ... مطمئن باش قدر دان همه ی خوبیهات خواهم بود .
دوست دار همیشگیت آقای خونه :)
از اینجا : http://pelake23.blogfa.com/post/492
۹۵/۰۶/۱۵