همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

۱ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام و یک دنیا نور و رحمت برای همه آنهایی که هنوز اینجا را می‌خوانند

 

هنوز درست و حسابی فرصت نکرده‌ام نظرات را بخوانم. ولی همان نگاه سریعی که انداختم اشکم را راه انداخت و حسابی شرمنده شدم. از همه آنهایی که اینجا را می‌خواندند و منتظر بودند و من نزدیک سه سال نبودم. دلیل خاص عجیبی نداشت و هزار دلیل کوچک و بزرگ داشت. یک وقتی من بودم و ساعت‌های بیکاری که می‌توانستم تویش اینجا بنویسم، ایمیل و کامنت جواب بدهم و کلی کار دیگر. حالا مدت‌هاست که دارم می‌دوم و وسط این دویدن‌ها آرامشی از جنس نوشتن برایم آرزوی دست نیافتنی شده. و همیشه فکر می‌کنم وقتی مادر دو بچه بودن این اندازه می‌تواند دنیای آدم را شلوغ و پرهیاهو کند، من خاک پای آنهایی‌ام که سه، چهار، پنج، شش بچه دارند. خداقوت و دست مریزاد به شما. 

یک وقتی باید مفصل بنویسم که وبلاگ همسر بهشتی هم‌عمر ازدواج من است. از آن زمانی که یک دختر بیست و یکی دو ساله پر از شور و شوق بودم تا حالا که دارم یک زن سی و چند ساله جاافتاده می‌شوم. مثل همه آدم‌ها، زندگی‌ها... این سیزده سال برای من هم پر از فراز و نشیب بود. فراز و نشیب‌هایی که یک وقت خودش را در وبلاگ نشان داده و یک وقت نداره. چند سال همه دغدغه و مسئله‌ام همسرداری بود... مادر که شدم تا مدت‌ها در یک خلسه عجیب بودم. مادری و تمام زندگی‌ات را وقف فرزند کردن، دنیای عجیبی بود که بلدش نبودم. سختی و آسانی داشتم، پست و بلند داشتم... و حالا بعد هشت سال فکر می‌کنم مادری را کمی بلد شده‌ام. 

و هزار فکر و حرف و ماجرای دیگر. 

یک زمان‌هایی این وبلاگ و نوشتن در آن همه شادی و انکیزه‌ام بود و یک زمان‌هایی عذاب وجدانم شده بود. که چرا نمی‌نویسم. و یا وقتی نبود برای نوشتن، یا فراغت و آرامشی. یا حرفی نداشتم. من مدت‌های زیادی را در سکوت نگاه کردم و فکر کردم. حالا دیگر خیلی کمتر از قبل مطمئنم که نسخه‌هایی قابل تعمیم به همه وجود داشته باشد. 

خلاصه اینکه در چند سال اخیر با یک فراموشی شاید خودخواسته اینجا را فراموش کرده بودم. چندین بار متن‌هایی در ذهنم نوشتم برای اینجا، یا ایده‌هایی جوانه زد که با شما به اشتراک بگذارم. اما مشغله‌های همیشگی زندگی فرصتی پیش نیاورد که مکتوبشان کنم. 

خلاصه اینکه لطفا اگر چشم انتظار بودید حلالم کنید. امیدوارم حلالم کنید. 

اما چه شد که امشب، توی بلندترین شب سال رسیدم به اینجا و نیم ساعت با بیان و گوگل و ... سر و کله زدم تا رمز عبورش را پیدا کنم و بتوانم وارد شوم... (حتی آدرس وبلاگ را هم فراموش کرده بودم!) شاید دیدن آدمی در یک مهمانی بود. آدمی که من را یاد سال‌های دور همسر بهشتی انداخت. زنی که مصداق یک همسر بهشتی بود و من خیلی سعی کردم که در آن چند ساعت و وسط شلوغ پلوغی مهمانی و سفره انداختن و ظرف شستن، رفت و آمد بچه‌ها و سروصداها... کمی بیشتر ازش یاد بگیرم. از آدمی که خیلی اهل حرف زدن نبود. 

می‌خواستم خلاصه‌اش را برای خودم جایی بنویسم که یکدفعه یاد اینجا افتادم و گفتم با شما هم به اشتراک بگذارم و خلاصه این طلسم سه ساله شکسته شد. 

از زنی که به چشمم مصداق یک همسر بهشتی بود پرسیدم چطور می‌توانی انقدر خوب باشی؟ کم نیاوری؟ توقع نکنی؟ خسته نشوی؟ نترسی که طرف‌ مقابلت طلبکار شود؟ چطور می‌توانی این اندازه با تمام وجود مادر باشی و همسر باشی؟

خلاصه حرف هایش سه نکته کلیدی بود:

۱) با خدا معامله کن. اصلا همسرت را نبین. تویی و خدا. هر کار می‌کنی برای خدا بکن. 

۲) از همسرت دل بکن. وابسته اش نباش. 

۳) معنویتت را زیاد کن. هرقدر معنویتت قوی‌تر باشد، بیشتر قدرت تحمل سختی‌ها را پیدا می‌کنی. معنویت است که به تو ظرفیت می‌دهد، توان می‌دهد...

 

چند شب پیش هم مستند بانو را دیده بودم و اشک ریخته بودم. از آن تصویر زلال شفافی که کوه صبر بود و آن اندازه محکم، شاد و راضی. 

 

+باز هم حرفی برای گفتن اگر پیدا کنم دوباره می‌آیم. نظرات را هم اولین فرصت جواب می‌دهم ان شاالله. 

فرشته بانو
۰۱ دی ۰۲ ، ۰۳:۴۵ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۱ نظر