همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

بسم الله الرحمن الرحیم



 

اصلا سبزی پاک کردن تنهایی هیچ جوره نمی چسبد. سبزی رفیق صحبت می خواهد. که روفرشی پهن کنید، کنار هم روی زمین بنشینید؛ به کهنه بودن نعناها و زود زرد شدن شاهی غر بزنید و آنقدر از زمین و آسمان و این و آن تعریف کنید که آخر سر نفهمید چطور چندکیلو سبزی پاک شده پیش پایتان است. 

ولی توی دنیای شلوغ پلوغ و تنهای امروز، اگر مجال سبزی خریدن و سبزی پاک کردنی هم پیدا شد، رفیق صحبتش را از کجا جور کنیم؟ و از آن سخت تر که چطور اهلش را گیر بیاوریم که دوکیلو سبزی پاک کردنمان نشود اندازه دو دفتر غیبت و حرف مردم؟

من یک خانم باجی جان دارم که برایم شکل مادربزرگ های مهربان قصه هاست. همان قدر دوست داشتنی، همان قدر نورانی، همان قدر مهربان و صبور و دلسوز. سیاست و عاقلی اش حرف ندارد. دست های چروکیده اش آنقدر ورزیده است که می داند چطور تره ها را سریع دسته کند، سر و تهش را بزند و و یک اندازه خرد کند بریزد توی تشت. انگشت های کشیده اش انگار مو را از ماست بکشند بیرون، تند تند سیاه ها و پلاسیده های ساقه ریحان ها را جدا می کنند و تا من به خودم بیایم و فکرم را از قرمزی خوشرنگ تربچه ها و سفیدی صدفی پیازچه ها بتکانم، نصف سبزی ها را تمام کرده. 

خانم باجی جان، روی فرشته گون درون من است. مادربزرگ وقت های تنهایی و بی حوصلگی. که بنشینی کنار دستش و همان طور که دسته های سبزی را از هم جدا میکنی، دسته دسته غصه های درونت را بریزی بیرون. از زمین و زمان و آدم ها و کارهایشان تعریف کنی. غر بزنی، شکایت کنی و او هی لبخند بپاشد به صورتت و همان طور که قربان صدقه ات می رود آرامت کند. که عزیزکم، دخترکم غصه نخور. دنیا همینه. تو بساز، تو ببخش، تو خوب باش...

تو هی خیره سری کنی که دیگر خسته شدم و مگر من چه هیزم تری به این آدم ها فروخته ام و او هی دلداری ات بدهد که می فهممت. می دانم. حق داری ولی چه میشود کرد؟ باز هم بگذر. باز هم نبین و ببخش. 

ناامیدانه سربلندکنی که خانم باجی جان مگر دفعه آخر است؟ مگر کسی قدر خوبی ها را می داند؟ مگر بخشیدن ما اخلاق آدم ها را درست می کند؟ و خانم باجی جان صادقانه زل بزند توی چشم هایت که نه قربانت بروم. دفعه آخر نیست. هرکس هم که بگوید دفعه آخر است دروغ گفته. رسم دنیا همین است. که هی ببخشی و هی تکرار کنند، هی بگذری و هی متوقع شوند. ولی چه کارش می شود کرد؟ تو بزرگ باش. تو دل نبند. تو خانومی کن...

سبزی خوردن های خوش آب و رنگ را که زیر شیر آب می گیرم تا گل و لایشان شسته شود، به خانم باجی جان فکر می کنم. به آن روی فرشته گون درونم. به آن مهربانی نهفته که فقط گاه گاهی بلد است سر بیرون بیاورد و همان گاه گاه ها هم بیشتر از هر دوست و رفیق و مشاوری آرامم می کند. 

خانم باجی جان رفته و من به اندازه تمام ریحان های بنفش عالم توی سرم چرخ خورده: مرنجان و مرنج.


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



روزها و ماه های اول ازدواج همه چیز قشنگ است. ذوق رسیدن و پیداکردن شریک زندگی آنقدر زیاد هست که تفاوت ها و دلخوری ها به چشم نیایند. گذشت هامان خیلی عمیقند. چشم پوشی هامان خیلی زیادند. 

ولی آدم ها برای هم عادی می شوند. به معجزه ازدواجمان عادت می کنیم. خوبی های شریک زندگی مان به چشممان وظیفه می آید و آن وقت است که دلخوری ها کم کمک راه خودشان را به حریم زندگی باز می کنند. 

هرآدمی ضعف هایی دارد، فرق هایی دارد، اختلاف سلیقه ها و اشتباه هایی هست که این دلخوری ها را می سازد. اصلا این تفاوت روحیات و نگاه ها که زمینه ساز دلخوری ها می شوند لازمه رابطه انسانی است. 

اما چه اتفاقی می افتد که زوج عاشق ده سال پیش می شوند زن و مرد تنها و سرخورده امروز؟

به نظر من دلیل اصلی خراب شدن رابطه ها همین دلخوری های ریزه ریزه است. ناراحتی ها و انتظاراتی که آرام آرام، ریز ریز، روی هم جمع شده. به چشم نیامده و هی تلنبار شده و رسیده به اینجا. انگار با یک چاقوی کوچک هی روی درخت رابطه خراش انداخته باشیم. خراش ها آن اوایل کوچک و سطحی است. به چشم کسی نمی آید و هیچ کدام از طرفین هم زحمتی برای مداوایش نمی کشد. ولی وقتی به خودمان می آییم که ماه به ماه و سال به سال روی هم جمع شده و  با درخت زندگی مان کار چند تبر عمیق را کرده است...

این دلخوری های ریز ریز را پیدا کنیم!

مثلا همسر شما روی سر وقت رسیدن حساس است. از آن طرف شما بی خیال و سرخوشید و اغلب دیرتر از وقتی که باید حاضر می شوید. هربار که قرار است دوتایی به جایی بروید یا همسرتان جایی منتظرتان است این تاخیرهای شما آزارش می دهد و شکایت می کند. در ظاهر به نظر می آید که چند دقیقه غرغر کرد و تمام شد. اما فقط همین نیست. آن خراش کوچک افتاده است. دفعه بعد و دفعه های بعد هم که با دیرحاضر شدنتان ناراحتش کنید خراش عمیق تر می شود. بعد دوسه سال شاید یکی از زخم های عمیق رابطه تان را از تاخیرهای چنددقیقه ای ساده خورده باشید. 

همسر شما روی صبحانه حساس است. دوست دارد وقتی از خانه بیرون می رود همسرش بیدار باشد. میز چیده باشد. شما خواب صبح را به همه چیز ترحیج می دهید و در ظاهر فکر می کنید همسرتان هم بالاخره با این وضع کنار آمده. شاید به ظاهر کنار آمده باشد. شاید دیگر غرغر نکند و اصرار نداشته باشد. اما هر روز که دارد تنهایی در خانه را باز می کند تا به محل کارش برود و کسی نیست که لقمه ای دستش بدهد، یک خراش کوچک روی تنه درخت رابطه تان می افتد. سه چهار سال بعد ممکن است این خراش خیلی عمیق شده باشد. 

همسر شما روی حرف زدنش حساس است. دوست ندارد کسی حرفش را قطع کند. برعکس شما آدم عجولی هستید، بارها وسط کلامش پریده اید و بعد عذرخواهی کرده اید. مساله خیلی ساده است. مسخره است اصلا. اما باوجود اینکه به چشم کسی نمی آید، همین خراش های کوچک هربار دارد به جان ارتباط کلامی تان می افتد و دوسال بعد نمی فهمید چه شد که اینقدر کم با هم حرف می زنید...

همسر شما به سر وقت حاضر بودن غذا حساس است...

به دستبخت خوب...

به رفت و آمد با فامیل ...

به مرتب بودن همسرش...

به تلفن حرف زدن های طولانی...

 

 از عمد نمونه های کوچک را مثال زدم. درست کردن مشکلات و اختلاف نظرهای عمیق پیشکش. بیایید فعلا جلوی این خراش های کوچک را بگیریم!

 دلخوری های ریزریز زندگی شما چیست؟


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



خیلی از وقت ها، دلیل اینکه کارهایمان انجام نمیشوند واقعا وقت نداشتن نیست. حوصله و انگیزه نداشتنه. یک نمونه خوبش هم وقت هایی است که مهمان سرزده داریم. برای من زیاد پیش میاد که کسی تماس بگیرد و بگوید یک ساعت دیگر می آید خانه مان، اگر شما هم چنین تجربه ای داشته باشید خوب میدانید که چطور به هم ریخته ترین خانه ها در عرض یک ساعت یا کمتر کاملا مرتب میشود یا حداقل اگر زیر تخت و داخل کمد و ظرف های کثیف توی سینک و ... را فاکتور بگیریم آبرومند میشود. 

خیلی وقت ها بااینکه با خودمان میگوییم (وقت نکردم فلان کارو بکنم) اما احتمالا جمله دقیق ترش اینه که (حال نداشتم...)

یه راه حل خوب برای این بیحالی مسری فراگیر این روزها که کمتر کسی را میبینیم که دچارش نباشد (قانون سه آیت الکرسی) هست. 

در همان لحظه هایی که با خودتان فکر میکنید : باید پاشم خونه رو مرتب کنم... باید لباسا رو بریزم تو ماشین... باید فلان لباسو اتو کنم... باید شام بذارم... باید... و در عین حال انگار با قوی ترین چسب ممکن شما رو به سر جایتان چسباندند و هرکار میکنید نمی توانید تکان بخورید و انجام آن کار - جدا از اینکه چقدر سخت یا آسانه - در آن لحظه سخت ترین کار دنیاست برای شما...

به خودتان بگویید: بلند شو و به اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی اون کار رو انجام بده. بلافاصله بعد تموم شدن آیت الکرسی ها میتونی بشینی، استراحت کنی، بری تو گوشیت، تلویزیون ببینی، یا هرکار کاری که قبلش می کردی. 

فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی  اون کار رو انجام بده. 

این قانون در زندگی من معجزه میکنه!

خیلی دلم میخواهد بلند شوم  و خانه را مرتب کنم اما اصلا حالش را ندارم، تا قبل از شروع این قانون نمیتوانستم از پس خودم بربیایم و در نهایت با بهانه خستگی یا هر چیز دیگری آن کار را انجام نمی دادم. الان سریع یاد قانون سه آیت الکرسی می افتم. به خودم میگویم: ببین میدونم خیلی سختته، ولی سه آیت الکرسی خوندن که هیچ زمانی نمیگیره، کمتر از پنج دقیقه شاید، بلند شو همین اندازه خونه رو مرتب کن، بعدش هرقدر میخوای استراحت کن. وقتی بلند میشم واقعا قصد دارم پنج دقیقه بعد برگردم سر کار قبلیم ولی اغلب میبینم نیم ساعت... یک ساعت ... گذشته و من همچنان دارم آیت الکرسی می خوانم یا دیگر نمی خوانم ولی مشغول کارهای خانه ام. درحدی که مثلا خانه که مرتب شده هیچ، یک سری لباس ریختم ماشین و الان دارم غذای دخترم را درست میکنم...

قانون سه آیت الکرسی معجزه می کند، یادتان باشد که هروقت انجام هرکاری برایتان سخت بود به خودتان بگویید: بلند شو و فقط اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی انجامش بده...

تجربه ثابت کرده حتی اگر بعد از تمام شدن آیه ها بنشینیم یا برگردیم سر کار قبلی مان هم، آن پنج دقیقه یک تغییر محسوس در شرایط موجود ایجاد میکند: یا ظاهر خانه مرتب میشود... یا ظرف ها اگر شسته نشده باشد حداقل آشپزخانه از به هم ریختگی درمی آید، یا مقدمات شام فراهم میشود، کل خانه رو میشود گردگیری کرد، کف آشپزخانه را دستمال کشید...

من گاهی اوقات قبل از خواب به خودم میگویم اندازه خوندن سه تا آیت الکرسی ظاهر خونه و آشپزخونه رو مرتب کن و بعد بخواب...

 

اصلا یک برکتی هست در این آیه که تا تجربه نکنید باور نمیکنید. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم




بین مطالب شنونده فعالمون خیلی فاصله افتاده متاسفانه، رسید به جایی که من باید برای نوشتنش یه مقدار مطالعه می کردم و همین باعث شد مدام پشت گوش بندازم. امیدوارم تو این وقفه سه ماهه نکاتش رو فراموش نکرده باشین. اگر کردین هم ایرادی نداره، این یه مهارته که قراره حسابی درونی بشه، پس حالا حالاها باهاش کار داریم و مرورش میکنیم. 

اگه یادتون باشه گام اولمون نگاه کردن بود. اینکه وقتی یکی باهامون صحبت میکنه کاملا نگاهش کنیم، حواسمونو به جای دیگه ای ندیم، تلویزیون رو نبینیم، کتاب تو دستمون رو ورق نزنیم... گام دوم رها کردن بود. قرار شد وقتی کسی داره باهامون صحبت میکنه کار قبلیمون رو رها کنیم و توجهمون رو صد درصد بدیم به اون. حواسمون پرت چیزی نباشه، دستمون بند چیزی نباشه، مشغول کاری نباشیم... رسیدیم تا گام سوم  که تشویق کردن بود. اینکه با تاییدهای کلامی و غیرکلامی، با سوال پرسیدن و اشتیاق نشون دادن نسبت به موضوع، طرف مقابل رو به ادامه صحبتش تشویق کنیم. اگه حوصله دارین به این خلاصه اکتفا نکنین و یه بار دیگه کامل نکته های هر گام رو بخونین.

اما میرسیم به گام چهارم. اسمش رو گذاشتم صبوری کردن، چون قراره تحمل ما رو محک بزنه. یه خانمی رو میشناختم که خیلی وقتا وسط صحبت شوهرش می گفت: « نمیخواد اینقدر توضیح بدی! من میدونم میخوای چی بگی!» بعد وقتی همسرش با حرص میگفت نه تو نمیدونی، خیلی باافتخار ادامه میداد: « میخواستی بگی فلان... مگه نه؟» خب، اون خانم خیلی باهوش بود، حرف زدن باهاش نیاز به طول و تفصیل نداشت و لب کلام رو می گرفت، شوهرش هم زیاد مقدمه چینی می کرد، درست. اما نمی دونم چرا از هوشش تو درست کردن زندگی خانوادگیش استفاده نمی کرد!! چرا هوشش باعث نمی شد بفهمه اینکه کلام کسی رو قطع کنیم و نذاریم حرفش رو کامل بزنه چقددددر احساس اون رو نسبت به ما بد میکنه، حتی اگه حق با ما باشه و متوجه منظورش شده باشیم!

اصل حرفی که گام چهارم میخواد بزنه اینه که صبور باشین! اجازه بدین آدم های اطرافتون حرفشون رو تموم کنن، تا آخر آخر حرفشون خوب و آروم گوش کنین، جمله شون رو قطع نکنید، به خیال اینکه موضوع رو فهمیدین حرف رو ادامه ندین، اگه درد و دل شروع به راه حل دادن نکنین یا مثالای دیگه ای نزنین...

تا حالا از نزدیک با یک روانشناس حرفه ای برخورد کردین؟ اینطور که من شنیدم یکی از اصلی ترین مهارت های یک روانشناس گوش دادنه. اونا اغلب آروم و با طمانینه میشینن و با خیال راحت به حرفای شما گوش میدن. اینقدر رفتارشون و حالت صورتشون آروم و باحوصله ست که مخاطبشون رو مطمئن میکنه طرف مقابل هیچ عجله ای برای تموم شدن حرف اون نداره، حتی انگار حرفی هم نداره، فقط هست تا اون حرف بزنه. خیلی از جلسات گرون قیمت مشاوره صرفا وقف شنیدن میشه. فقط شنیدن. شنیدن کامل و باحوصله ای که اگه به دقت انجام بشه خیلی از اوقات راه حل و راهکار هم از وسط حرفای مراجعه کننده درمیاد. یعنی خودش علت مشکل رو می فهمه، راه حلش رو پیدا میکنه و نقش اصلی مشاور فقط این بوده که با صبوری و خوب گوش دادنش اجازه بده اون فکرش رو منظم کنه، افکارش رو خالی کنه، راحت بشه. 

یه وقتایی کار سخت تر میشه طرف داره حرف اشتباهی میزنه یا با حرفاش برای درخواست غیرمنطقی ای زمینه چینی میکنه، اینطور وقتا هم صبور باشین. زود قضاوت نکنین، زود انتقاد نکنین، زود نگین نه اشتباهه! نه نمیشه! مثلا همسرتون داره مقدمه چینی میکنه تا از شما بخواد برای آخر هفته دوستاش رو دعوت کنین. جواب شما منفیه به هر دلیلی، وسط حرفش نگین نه نمیشه، خودت که میدونی آخر هفته... اجازه بدین حرفش رو کامل تموم کنه و بعد دلایلتون رو بیارین. وقتی میخوایم نظر یکی نقد کنیم یا خواسته ش رو رد کنیم، حداقل لطفی که میتونیم بهش بکنیم اینه که لااقل حرفش رو کامل گوش کنیم. نه؟ اینجوری ناراحتی اون بابت واکنش منفی شما هم کمتر میشه. نسبت به زمانی که احساس میکنه حتی نتونسته کامل حرفش رو بزنه!

یک کتابی هست به اسم «توحید مفضل» اینکه چقدر خوندنی و جذابه به کنار، تو صفحات اولش من یه چیزی خوندم که هیچ وقت شیرینی خوندنش از یادم نرفت. یکی از یاران امام صادق(ع) حرف های یکی از ملحدان زمان رو میشنوه. داشته حرف های نامربوطی رو به خدا نسبت میداده. جوش میاره و حسابی میتوپه بهش و کلی حرف میزنه. عصبانیتش که تموم شد اون مرد میگه مگه تو شاگرد جعفر بن محمد نیستی؟ اون اینطوری جواب ما رو نمیده. اجازه میده حرف بزنیم. اینقدر سکوت میکنه و با آرامش گوش میکنه که مطمئن میشیم حرفی برای گفتن نداره و نمیتونه از خودش دفاع کنه. همه حرفامون رو که زدیم، خالی که شدیم... شروع میکنه، آروم و مستدل و منطقی. با کوتاهترین عبارات استدلال هامون رو باطل میکنه...

نقل به مضمون بود البته. خودتون تو کتاب بخونید. من خیلی سال قبل خوندم ولی از همون موقع تصویر شیرین و دوست داشتنی ای که این جملات از امام صادق(ع) پیش چشمم ترسیم کرد از ذهنم نرفت.

چی میشه اگه ما هم گوش کردنمون، یک کم شبیه اماممون باشه؟



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



اگر اولین باره که مطالب مربوط به شنونده فعال رو می خونید لطفا قبلش این پست و بعد و این یکی رو بخونید. 

گام اول نگاه کردن کامل بود، گام دوم رهاکردن کار موقع صحبت طرف مقابل و حالا گام سوم تشویق کردنه. شنوده خوب کسی هست که طرف مقابلش رو به حرف زدن و ادامه دادن صحبتش تشویق می کنه. این تشویق میتونه با یک لبخند باشه، با سرتکون دادن به معنی تایید باشه، با عبارات کوتاهی مثل «عجب!»، «خب... بعدش»، «نه بابا!»، «آها!» و ... باشه، که معمولا استفاده می کنیم. در مراحل بالاتر خوب گوش دادن، این تشویق ظریف تر و عمیق تره. تشویق شما با پرسیدن سوالاتی در راستای موضوعه. مثلا همسرتون داره ماجرایی که در محل کارش اتفاق افتاده رو براتون تعریف میکنه، اول از همه کامل بهش نگاه میکنین، مستقیم تو چشماش، با چیزی مشغول نمی شید، دوم اینکه کارتون رو رها میکنید و حواستون رو صددرصد می دید بهش و سوم اینکه بعد از اینکه حرفش کامل شد، درباره همون موضوع ازش سوال می کنید. سوال کردن نشونه اینه که شما به موضوعی که تعریف کرده علاقه مندید و صحبتش براتون جذاب بوده. بدترین اتفاق وقتیه که بعد از تموم شدن صحبت طرف مقابل، بدون کمترین توجهی بریم سراغ حرف های خودمون و موضوع دیگری رو مطرح کنیم. این کار حتی اگر عمدی نباشه بی احترامی به گوینده ست که همون لحظه احساسش میکنه و حداقل برای کوتاه مدت از شما دلخور و نسبت به ادامه دادن هم صحبتی بی انگیزه میشه. حتی اگر به روی خودش نیاره. در عوض افرادی که با سوال های به جا، جملات کوتاه تاییدی، تکرار بخش های مهم حرف گوینده و ادامه دادن موضوع... طرف مقابلشون رو تایید می کنن، ناخودآگاه حس محبت و احترام قدرشناسانه ای رو نسبت به خودشون بوجود میارن. 

کافیه یکبار یک مکالمه دلنشین با رعایت همه اصول شنوده فعال داشته باشین، بعد از اون طرف مقابل شیفته حرف زدن با شما میشه :)

اما برعکس این روش، وقتی به هردلیلی باید مکالمه تون رو کوتاه کنید، مثلا دوستتون بد وقتی زنگ زده یا کسی کارتون داره و باید زودتر قطع کنید و ... اصلا از جملات تاییدی و پرسشی استفاده نکنید. چون این جملات فرد مقابل رو به ادامه دادن موضوع صحبت به شدت ترغیب می کنن. این جور وقت ها سکوت طولانی شما بهنریت نشونه برا بی علاقگی تون به ادامه بحثه. البته من به شخصه خیلی کم پیش میاد از این روش استفاده کنم. بیشتر سعی میکنم بتونم روراست بگم امکان صحبت ندارم تا اینکه بد گوش دادنم حسابی توی ذوق طرف بزنه.

یادمون نره، برای همه آدم های دنیا، کسانی که باتوجه و علاقه کامل به حرف هاشون گوش میدن، جزو نزدیک ترین و عزیزترین افراد دور و برشون هستن. 


فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



در مورد ضرورت این موضوع و گام اول اینجا مفصل صحبت کردیم. حالا نوبت گام دومه. از درگیری های هفته های اخیر من که بگذریم، یک دلیل اصلی تاخیرم برای گذاشتن گام دوم این بود که میخواستم گام اول حسابی جابیفته. درونی بشه و بعد بریم سراغ گام دوم. چون تو هر مرحله گام قبلی تموم نمیشه، بلکه گام جدید هم بهش اضافه میشه. نمیدونم چند نفر تو این قرار با من همراهن ولی خودم که واقعا جدی هستم. یه تجربه هایی هم توی گام اول داشتم. یکی همون نگاه کردن به طرف مقابل بود وقتی داره چیزی برات میخونه. این قسمت قضیه یکم برای من سخت بود چون معمولا رعایتش نمیکردم. اما تو این مدت با همه سختی هاش تقریبا موفق بودم. وقتی همسرم داره از روی گوشی یا کامپیوتر یه چیزی برام میخونه من مستقیم بهش نگاه میکنم. 

نکته دوم توجه کردن به افرادی بود که معمولا حواسمون بهشون نیست و دنبال جذب محبتشون نیستیم. مثلا بچه ها که حرف هاشون تمومی نداره. یا مامان بزرگ ها که یک دنیا خاطره و حرف دارن. نگاه کردن موقع حرف زدن اونها سخت تره. چون معمولا بدمون نمیاد حرفشون زودتر تموم شه. اما همه انسان ها محترمن و عزیزن و از همه مهم تر همه این موقعیت ها تمرینه واسه ما. پس حواسم به این نکته هم بود. 

شما هم اگه با این قرار همراه بودین، تجربه های گام اول رو برای ما بگین. 

اما گام دوم، یه مقدار سخت تره . مبارزه با نفس بیشتری میخواد. اما خب، نتیجه ش هم شیرین تره. 

اسمش رو گذاشتم رها کردن. یعنی چی؟ وقتی یکی داره با شما حرف میزنه، نه تنها بهش نگاه کنید، بلکه هر کاری که دارید میکنید رو هم رها کنید و شش دانگ حواستون رو بدین به اون. 

 

مثلا دارید با گوشی تون کار میکنید و همسرتون یه چیزی رو تعریف میکنه. نه تنها نگاهش کنید، بلکه گوشی تون رو بذارید کنار، رو میز، رو مبل و .. و نگاهش کنید. 

دارید غذا درست میکنید و همسرتون حرف میزنه، نه تنها نگاهش کنید بلکه کلا کارتون رو ول کنید و بیاید بشینید روبه روش و به حرفش توجه کنید. شما دارید پیاز خرد میکنید. همسرتون از داخل هال میگه راستی امروز... آشپزخونه اپنه، میبینیدش، نگاهش میکنید... اما اینا کافی نیست. پیاز و بشقابش رو اونجا رها کنید و بیاید تو هال و به ادامه حرفش گوش کنید. 

روی صندلی کامپیوتر نشستید و دارید کار میکنید. بچه تون میگه راستی مامان امروز... نه فقط روتون رو برگردونید و نگاهش کنید، بلکه کاپیوتر رو بذارید رو حالت اسلیپ، از جاتون بلند شید، بشینید روبه روش و گوش کنید...

دارید داخل یک کتاب دنبال چیزی می گردید، روی یه برگه چیزی مینویسید، و همکارتون، هم کلاسی تون حرفی میزنه. نه تنها سرتون رو بلد کنید و نگاهش کنید. بلکه کتاب رو ببندید و بذارید روی میز، برگه رو از دستتون جدا کنید و کنار بگذارید... و بعد نگاهش کنید. 

البته همه این موقعیت ها یه شرط داره که خودتون میدونید. اونم اینکه حرف طرف مقابل طولانی باشه. نه اینکه یه جمله بگه و تمام .تو این موارد اصلا به رها کردن کار نمیرسه. صرف نگاه کردن، حرف تمام میشه. اما اگر یه صحبت یا کار چند دقیقه ای هم بود، کارتون رو رها کنید، دربست مقابلش بشینید و تمام و کمال به صحبت هاش گوش بدید. 

سخته؟ میدونم. عجیبه؟ میدونم. خیلی ها ارزش این توجه ها رو ندارن؟ میدونم. اغلب افراد دور و برتون خودشون نکات خیلی ساده تر رو رعایت نمیکنن؟ میدونم. خیلی ها حرفاشون تمومی نداره؟ میدونم. 

پس چرا باید این کارا رو بکنیم؟ چون این نکته ها شرط عزیز شدنه. همسرتون دیگه نمیتونه بهتون نه بگه، همکارتون داوطلبانه کمکتون میکنه، دل بچه تون پر از عشق و قدردانی نسبت به مادرش میشه، مادرشوهرتون هواتون رو بیشتر داره...

و از همه اینها خیلی مهم تر: این کارها احترام به بنده های عزیز خداست. 

 

تو حدیث قدسی هست:الخلق عیال الله فاحب الخق الی الله من نفع عیال الله: مردم خانواده خدایند، پس محبوب ترین بندگان نزد خدا، کسی است که نسبت به خانواده خدا پرفایده و مهربان باشد.



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم



یکی از گلایه های همیشگی اغلب زن ها، کم حرفی و بی حوصلگی شوهرشونه. خیلی ها دنبال راه حل هایی میگردن که مردا رو سر ذوق بیارن و وادار به حرف زدن کنن. ما برای رسیدن به این خواسته کارهای مختلفی میکنیم موضوع صحبت جور میکنیم، از روزش سوال میکنیم، خواهش میکنیم، خودمون تعریف میکنیم و ... اما اغلب حواسمون نیست که بیشتر مردها وقتی برای حرف زدن سر ذوق میان که شنونده خوب و فعالی داشته باشن. خصوصیتی که خیلی از خانم ها توش لنگ میزنن. بیشتر گوینده های خوبی هستن تا شنونده های خوبی. اما یکی از مهم ترین ویژگی های آدم های محبوب که کمتر ازش صحبت میشه، شنونده فعال بودنه. آدم هایی که شنونده های خوبی هستند، تو جمع هایی که قرار میگیرن محبوب میشن، دور و بری ها دوستشون دارن، حرفشون راحت تر به کرسی میشینه، کمتر نه میشنون و اغلب عزیزدردونه هستند.

اما چرا کمتر کسی ازش حرف میزنه؟ چون این ویژگی خیلی پنهانه، اصلا رو نیست، تو چشم نیست، تابلو نیست. خیلی عادی و روتینه اما ناخودآگاه باعث محبوبیت و عزیزشدن فرد میشه. حتی اگه خودش هم ندونه چرا.

یکی از روش های خوب و آسون برای اینکه رابطه خوبی با شوهرمون، مادرشوهرمون، همکارامون، رییسمون، درو وبری هامون و بچه هامون پیدا کنیم اینه که شنونده خوب و فعالی بشیم.

تو این پست، به طور خلاصه براتون از ویژگی های خوب گوش کردن گفتم، یک کتاب مفید هم معرفی کردم، اما الان به این نتیجه رسیدم که خوبه یه قرارای دسته جمعی با هم بذاریم و گام به گام این خصوصیت رو تو وجودمون تقویت کنیم . وقتی یه کار سخت یا بزرگ رو گام به گام میکنی خیلی آسون میشه. میشه یه سری هدف های کوچیک که رسیدن به هرکدومش امکان پذیره. بعد تو طولانی مدت یه نتیجه عالی میگیری. 

حالا گام اول، قرار اول ما برای این هدف، نگاه کردنه! به همین راحتی. وقتی یکی (شوهرتون، مادرتون، بچه تون یا هرکسی) با شما صحبت میکنه، نگاهش کنین. کامل، دربست و صددرصد نگاهش کنین.  از اول تا آخر حرفش بهش نگاه کنین. وسطش ساعت رو نگاه نکنین، با گوشی تون ور نرین، شعله گاز رو کم نکنین، میوه پوست نکنین، کتاب ورق نزنین، حواستون به بچه تون نباشه، جایی رو مرتب نکنین، با دستاتون بازی نکنین، انگشترتون رو دست به دست نکنین، سرتون رو نچرخونین... از اول تا آخر صحبتش کامل نگاهتون باهاش باشه. 

می بینید، اصلا سخت نیست. از همین امروز شروع کنید. 



فرشته بانو
۲۸ تیر ۹۶ ، ۰۲:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


یه دوست عزیز برام یه کامنت گذاشت. خواسته بود جواب رو برای خودش بنویسم. اما احساس کردم حرفش ممکنه سوال خیلی های دیگه هم باشه. یه بهانه ای هم میشه برای زدن حرف هایی که خیلی وقته برای گفتنش تنبلی میکنم. این حرفای اون و حرفای من :)

شما فک میکنید اینکار درستیه؟؟!

باید یه مرد رو به چه قیمتی حفظ کرد؟! از سرتاسر وبلاگتون این مضمون میباره که باید تا حد توان خودت رو در برابر مرد خوار کنی. تا حد توان تو کوچیک بشی. تا حد توان تو باب میل و خواسته ی اون بشی. تا حد توان تو جوری رفتار کنی که خوشایند اون باشه. انگار که مثلا آدم رفته جلو در یک مغازه و دو ساعت گردنش رو خم کرده که "آقا تو رو خدا ! تو رو خدا منو کارگر خودت بدون!" بعد حالا که استخدام شده باید تمام هم و غمش کسب رضایت طرف باشه. همش مراقبت از اینکه نکنه من اونی که میخواد نباشم؟؟! نکنه غرورش بشکنه؟؟؟! نکنه دیگه نخوادم؟؟؟؟!


چرا میگین در شان اون نیست؟! مگر نه اینکه هر دو انسانید؟ مگر نه اینکه تفاوتهاتون فطریه و نه منزلتی؟؟؟! چرا همش باید کوچیک شیم؟؟! چرا باید خودمون رو عزیز کنیم در حالیکه اون باید عزیز بداره؟؟!


چرا انقد باید ما تلاش کنیم برای کسب رضایت اون؟! چرا میگین همش تحت آزمایش اونیم؟؟! مگه اصلا فراتر از یک انسانه؟؟! مگه چقد نسبت به ما حق داره؟؟! حق خدایی؟؟؟؟


نمیگم زندگی آوردگاه جنگه! نمیگم نباید انعطاف داشت. اتفاقا باید نیم من شد ولی در حالیکه طرف هم نیم من بشه! نه اینکه همش دنبال تحقیر خودمون باشیم برای اینکه شااااااااااید مقبول آقا بیفته....

 

عزیز دلم، 

همه ما آدم ها یادگرفتیم که با آدم ها به زبون خودشون حرف بزنیم. اگر با یک انگلیسی زبان، فارسی حرف بزنیم، توقعی نداریم که بفهمه یا جواب بده. همون طور که اگه توقع داشته باشیم هم فایده ای نداره. اون نمی فهمه ما چی میگیم.

ما با نوزادان به زبون خودشون حرف میزنیم، با بچه ها مثل خودشون استدلال میکنیم، پرنده ها رو با روش خودشون تربیت میکنیم و ...

همه موجودات این عالم زبون خاص خودشون رو دارن. اگه زبونشون و کلید رفتار باهاشون رو یادنگیری نمیتونی ارتباط درستی باهاشون برقرار کنی، نمتونی به اهدافت از اون ارتباط برسی، آشفته میشی.

مرد و زن هم با همه شباهت ها و یک نوع بودنشون زبون های متفاوتی دارن. خیلی فرق دارن. زبون مردها، کلیدارتباط با مردها، کاملا فرق میکنه با زن ها. ما اگه میخوایم مردها حرفمون رو بفهمن باید باید باید با زبون خودشون حرف بزنیم. اگرنه، توقع پاسخ و واکنش مناسب داشتن از طرف مقابل، همون قدر اشتباهه که توقع پاسخ مناسب گرفتن از یک خارجی وقتی سوالی رو به زبون فارسی ازش پرسیدی.

توی خونه ما، معمولا وقتی یه چیزمهم یا کار سخت رو از پدرم میخوان، میگن که من بهش بگم. من راضیش کنم. مامانم معتقه از زبون من که باشه قبول میکنه. حرف حرف اونه ولی من میگمش. تجربه هم نشون داده که همیشه این روش موفق بوده. کم شده چیزی بخوام و بگه نه. چرا؟ چون من زبون پدرم رو یاد دارم و بقیه اعضای خونه یادندارن. فقط همین. کلید رسیدن به همه خواسته ها! من نرم صحبت میکنم، حق به جانب حرف نمیزنم، پیشنهاد میدم، امر نمیکنم، بحث نمیکنم، خواهش میکنم، صحبت های طرف رو میشنوم، وسطش نمی پرم... من این کارها رو میکنم و بقیه نمیکنن. همین.

من توی بیشتر پست های این وبلاگ، سعی میکنم زبون مردها رو به شما بگم. شما رو با واژه ها و اصلاحات و کنایه هاش آشنا کنم. دستورزبانش رو یادتون بدم که متفاوته از دستورزبان ما. جمله بندی هاش رو بگم، ریزه کاری هاش.

توی زندگیم همیشه یک مشاهده گر دقیق بودم. رابطه های خوب و بد رو دیدم و تحلیل کردم. خاطره ها رو شنیدم و روش فکر کردم. زن های خوشبخت رو دیدم و دنبال راز شادی شون گشتم، آدم های مومن تحصیل کرده عاقل رو هم دیدم که زندگی های ناراحتی دارن و پر از سوال شدم...

بعد رسیدم به اصل اساسی رفتار با مرد. شاه کلیدش. این رو هم از خودم نگفتم، از روانشناس ها نگرفتم(با اینکه اونا هم، حتی تو کتابای معروف زناشویی خارجی) به همین اشاره میکنن. اون اصل و الفبای زبان مردها رو از احادیث گرفتم. احادیث شاه کلیدهای ارتباط ما با دنیا هستن. دفترچه راهنمای عالم هستن.

توی خیلی از احادیث از ویژگی های مهم زن خوب به اطاعت و احترام و تواضع نسبت به همسرش یادشده. همون اندازه که تا میتونستن مردها رو به محبت تشویق کردند.

حالا فکر کن یک مردی شکایت کنه که چرا اینقدر باید بگم که دوستش دارم؟ همین که باهاش زندگی میکنم، راضی ام، وسائل خونه رو تهیه میکنم یعنی دوستش دارم دیگه. چرا باید بگم؟ چرا زن ها منطقی نیستن که خودشون بفهمن؟

چی بهش میگیم؟ میگیم درست ولی زبون زن زبون محبته. میخواد بشنوه. چندباره بشنوه تا دلش آروم بشه.

حالا اینورش هم هست. زبون مرد، زبون اطاعت و تواضعه. باید از این راه وارد بشی تا حرفت رو بزنی، خواسته ت رو بگی.

درستی حرفت مثل روز هم که روشن باشه، مرد نمیپذیره ش. اگه به زبون خودش نگی. نمی پذیره چون نمی فهمه چی میگی. تو به زبون خودش نگفتی.

اما با همه این حرف ها، اصلا این طور نیست که تو پایین تری یا بی ارزش تری یا هرچی. تو با مردت به مدل خودش رفتار میکنی، همون طور که اون با مدل تو رفتار میکنه.

اینکه میگم به اون کار نداشته باش، به خوب یا بد بودنش، درست یا غلط بودن رفتارش، اشتباه کردن یا نکردنش...ربطی به بالاتر بودن اون نداره. راز هستیه. هر آدمی فقط خودشه و خدای خودش. خدا فقط تو رو میبینه، رفتارهای تو، واکنش های تو... از تو خواسته کاری به خوب یا بد بودن دیگران نداشته باشی، تو همه شرایط، با همه رفتارها، تو خوب باشی، رفتار خودت رو درست کنی. پس اون چی؟ و چرا اون تلاشی نکنه؟ و تا اون درست نشه منم نمیشم و ... این حرف ها مال خودمونه. همین پایین. اون بالا ذره ای ارزش نداره. خدا گفته به بقیه کاری نداشته باش و تو درست رفتار کن. همین.

اما تجربه هام، از رفتار خودم با شوهرم زیاد نوشتم اینجا اما از اون ور نگفتم، با وجود همه این تواضع و احترامی که سعی میکنم نسبت بهش داشته باشم، با اینکه مودبم، منم منم نکردم، قبولش دارم، شوهر ذلیلم یا هرچی... اون طرف هم همه واکنش هاش نسبت به من درست بوده. اینطور نشده که بنشینه تو موضع قدرت و حکم فرمایی کنه. اینطور نبوده که کوچیک ببینه منو. اتفاقا هی بزرگ تر شدم پیش چشمش. عزیزتر شدم.

تو زندگی مون، اون قدری که همسرم تغییر کرده تا شبیه من بشه من نکردم، اونقدری که عوض شده به خاطر من، من نشدم، اونقدری که تلاش میکنه تا راضی و خوشحال باشم، من تلاش نمیکنم، اونقدری که کارهایی رو که  دوست نداره یا قبول نداره، کرده به خاطر من، من نکردم.... اینا رو خودش میگه ها. حرف من نیست.

خب نتیجه چیه؟ چه ضرری داشت این احترام و کوچیک شدن برای من جز عزیزشدن؟

کم نیستن آدم های نزدیک دوروبرم که همیشه درحال جنگیدن بودن. همیشه انگشت اشاره شون سمت طرف مقابل بوده. پس اون چی؟ چرا من؟ کی گفته؟ ... چی شد نتیجه ش؟ اثبات کردن که کمتر نیستن و کوچیک تر نیستن و همه چی مساوی و حقوق زن حقوق زن شیرین شد زندگی شون؟ تلخ تر شد از دیروز. مرد زندگی شد شوهرشون؟ فراری شد از خونه.

کم نیستن همین آدم ها دور و بر من که وقتی می بیننم، آه میکشن که خوش به حالت! چه شوهری!

یه بار به یکی شون گفتم، من اگه یکی از این رفتارهایی که تو با شوهرت ده بار تو روز میکنی، رو داشتم، شوهرم تاحالا طلاقم داده بود.

راست گفتم .

باز هم میگم، رمز عزیزشدن زن پیش شوهرش اینه که مقابلش نرم باشه، مرئوس باشه، متواضع باشه. یکی از قانون های زندگی تو دنیاست. قانون های ارتباط نوع زن و مرده. (کتاب زن کامل از مارابل مورگان رو بخونید) همه تجربه ها هم همینو میگه، خدا هم همینو میخواد. جهاد زندگی زن رو گفته شوهرداری. نگفته جامعه، نگفته دین، نگفته بچه حتی. گفته شوهر. محور زندگی زن میشه شوهرش. و یادموننره همه فایده و خوبی ش هم اول واسه خود زنه. فقط باید اعتماد کنیم به خدا. به قانون های دنیا. باید یادبگیریم قانون های دنیا رو و مطابق باهاشون رفتار کنیم.

کسی بالاتر یا پایین تر نیست. مدل ها فرق میکنه. نقش ها. همین.

فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


اولین بار که رفتم مکه، دوم دبیرستان بودم. قبلش از خیلی سال قبل آرزوی مکه رفتن داشتم و همه این سال ها به سه حاجت مستجابی فکر میکردم که هر آدمی موقع دیدن کعبه دارد. میتوانید تصور کنید که توی این سال ها این سه حاجت چقدر بالا و پایین شده بود، چقدر بزرگ و کوچک شده بود و تا آن دم رفتن، هنوز هم مردد بودم. سه حاجت مستجاب! کم اتفاقی نیست. 

یکیش که قطعا فرج امام عصر(عج) بود، این را می دانستم، اما دوتای بعدی... گزینه های زیادی وجود داشت. همان اواخر، وقتی از همه محبت ها و عاشقانه ها و یکی بودن های امیرالمومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) میشنیدم، یک دعای خوب پیدا کرده بودم که زیاد میگفتم: خدایا یک «علی» قسمت من کن که «فاطمه» اش باشم! موقع رفتن به مکه هم به همین دعا فکر میکردم. چقدر زندگی خوب داشتن، خوشبخت بودن برایم مهم بود. این دعا چه دعای خوبی بود برای آن خواسته. حاجت سوم هم هنوز بین چند گزینه مردد بود. 

رفتم و رسیدم و سر از سجده برداشتم و برای اولین بار چشمم افتاد به کعبه. دعاهایم یادم افتاد :

اللهم عجل لولیک الفرج

آمدم دعای دوم را بگویم. هی توی ذهنم چرخ خورد. ولی هرکار کردم به زبانم نمی آمد. هی فکر میکردم وقتی درد به این بزرگی هست، حاجت به این بزرگی هست، حاجت های کوچک من چه اهمیتی دارد؟ چه ارزشی دارد. توی همان لحظه انگار اندازه چندسال بزرگ شده بودم. دوباره زبانم باز شد:

اللهم عجل لولیک الفرج

آخرین فرصت بود. هی به حاجتم فکر کردم. به این که چقدر آرزوی یک زندگی شیرین دارم. به این که چقدر خوشبختی خانوادگی برایم مهم است. دوبار برای فرج دعا کرده بودم. همان یکبار را هم خیلی ها نمی کنند. هی خواستم دعای خودم را بگویم ...هی خواستم...اما نشد. دوباره گفتم:

اللهم عجل لولیک الفرج. 

 

الان خیلی سال از آن روز میگذرد. امروز یکدفعه یاد آن لحظه و سه دعایی افتادم که توی این سال ها هیچ وقت از انتخابش پشیمان نشدم. بعد به زندگی ام، به خوشبختی ام و به آرامشم نگاه کردم. انگار این روزهای من استجابت همان دعای به زبان نیامده بود. بعد یک لحظه فکر کردم شاید آن روز که سه حاجتم را بخشیدم به دعای مهم فرج ایشان، خود امام زمان(عج) برایم دعا کرده بودند. برای آن حاجت مهم توی دلم که آخر هم نگفتم. 

 

نمی دانم تا امشب چندنفر اینجا را می خوانند. فقط خواستم بگویم بچه ها، امشب شب دعاهای بزرگ است. دعای اصلی را فراموش نکنیم. که اگر از ته دل برای درد اصلی، برای غصه اصلی، دعا کنیم، خود اقا برای حاجت های کوچک و بزرگ توی دلمان دعا می کنند. 

که فرمودند:

اکثروا الدعا لتعجیل الفرج فانّ ذلک فرجکم. 

برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که گشایش کارهای شما هم در همان است!



فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم


 بنا نداشته و ندارم که در این وبلاگ از خودم یا همسرم تعریف کنم. کسی نیستم، چیزی ندارم و خودم بهتر از هرکسی میدانم که همسرداری ام هنوز چه جاهای خالی بزرگی دارد. قرار بوده «منِ» اینجا کم باشد، و اگر هست به خاطر گفتن حرف هایی است که در قالب خاطره دلنشین تر است. اما این بار موضوعی پیش آمد که مجبور شدم خیلی واضح تر از «من» بنویسم. اینکه در زندگی ام چگونه ام. داشتم یکی از وبلاگ های روزانه نویسی را می خواندم. رسید به جایی که خانم در مورد موضوعی با همسرش صحبت کرده بود. خیلی تند صحبت کرده بود. پاراگراف که تمام شد، من فقط خندیدم. هنوز هم، گاهی یادم که می آید بلندبلند می خندم. 

واقعیتش این است که اینطور صحبت کردن با همسر، از این موضع صحبت کردن با شوهر آنقدر برای من عجیب و غریب و دور از ذهن است که با تصورش فقط خنده ام می گیرد. انگار لطیفه شنیده باشم.

من تحصیلات خوبی دارم، موقعیت اجتماعی خیلی خوبی دارم، آدم های زیادی دور و برم هستند که قبولم دارند. با این حال در اغلب ساعات زندگی ام یک زن مهربان ضعیف نیازمندم که تشنه ثانیه ثانیه محبت اوست و کلامی یا نگاهی دلش را می شکند و اشکش راه می افتد. من دختر بازیگوش خانه ام که صدای در را که می شنود از دور می دود تا بپرد توی بغل همسرش. من یک زن عاشق با همه ظرافت های زنانه ام که ساعت ها برای درست کردن یک غذای سخت، شیرینی پختن یا تزیین های سخت وقت میگذارد و آشپزخانه برایش محبوب ترین محل خانه است. اگر کسی نشناسدم و مرا داخل خانه ببیند، هیچ وقت باورش نمی شود که بیرون خانه چقدر کار سرم ریخته!

شخصیتی که همسرم در همیشه زندگی از من دیده این است، چیزی بسیار متفاوت با شخصیت بیرونم که به شدت سخت، در رابطه با آقایان مغرور، خیلی وقت ها جدی و همیشه منطقی است.

کنار او ، من فقط گل نازک لطیفی هستم، که لحظه به لحظه نیاز به آبیاری اش دارم. 

وقتی دعوا می کنیم، من داد نمی زنم، به ندرت پیش آمده همسرم صدای بلندم را شنیده باشد، خودش می گوید تو اصلا بلد نیستی جیغ بکشی! ، حتی استدلال هم نمی کنم، از دستش که ناراحتم، دلم را که می شکند، من فقط بلدم گریه کنم. دوباره موضع ضعف. دوباره پایین به بالا. و همه اینها شاید اولش آگاهانه بوده ولی الان خیلی وقت است که درونی شده. شاید برای همین است که وقتی آن پاراگراف را خواندم فقط خنده ام گرفت. این موضع برخورد، برای من انگار از محالات است. 

یکبار که داشتم صحبت کسی با همسرش را برای شوهرم نقل قول میکردم، خودم ادامه دادم من اصلا نمی توانم تصور کنم که با تو اینطور حرف بزنم. من اصلا خودم را هم شان تو نمی بینم که اینطور حرف بزنم. و واقعا راست گفتم. 

همه اینها، این روش برخورد و این اصل اساسی را از این حدیث گرفتم که رسول خدا(ص) می فرماید:


«اگر سجده کردن برای غیر خدا جایز بود، دستور می دادم تا زن در برابر شوهرش سجده کند.»

 

نه اعتماد به نفسم کم است، نه در همسرم محو شده ام. همه زندگی ام او نیست و همیشه برنامه ها و افکار وایده های شخصی زیادی داشتم. با این حال اصل اساسی زندگی ام این است که در برابرش متواضعم. خیلی متواضع. قشنگ رئیس و مرئوس. البته که یک مرئوس بانمکِ دل نازک و پرعشوه که خیلی وقت ها رئیس خودش را به آب و آتش می زند، تا خواسته های غیرمنطقی اش را فراهم کند. 

خیلی قبل ترها، قبل خواستگاری، وقتی شرایط و مدارک و خصوصیاتم را به همسر گفته بودند، بدون اینکه مرا ببیند گفته بود نه. این زن، زنِ زندگی نیست. حتما از آن زن های از دماغ فیل افتاده ست. حالا اما، همیشه می گوید بهترین و بزرگترین ویژگی ات تواضع است. 

تواضعی که دوستش دارم. 

 


 

بعد نوشت مهم: من اینجا اصلا گریه کردن رو توصیه نکردم. فقط رفتار خودم رو گفتم. رفتار من لزوما درست یا کامل نیست. به هرحال ترسیدم که کسی رو به اشتباه انداخته باشم  چون چه جوری گریه کردن خیلی مهمه. اینو من دبیرستانی که بودم از دکتر حبشی یاد گرفتم. (یه همچین بچه پیش فعالی بودم!). این همون بخش از سخنرانی شون هست که دلابانوی عزیزم تایپ کرده. اینم پیاده شده کل سخنرانی شون. 

اما قسمت مربوط به گریه:

گریه از دست مرد

از قهر بدتر چیه؟ گریه ی از دست مرد. خانوم ها چرا گریه می کنند؟ می خوان به مرد بگن شکسته ام. پس مرا دریاب. لذا انتظار خودشون اینه که تو این وضع مرد سراسیمه بگه عزیزم اشکت را نبینم خدا مرگم چرا گریه می کنی؟ ای وای. بعد میاد می گه اصلا عاطفه نداره می بینه من دارم گریه می کنم یا محل نمی ده یا یه دادیم سرم می زنه. بدونید وقتی خانوم گریه می کنه مرد هررررمردی باشه بدون استثنا یکی از این 5رفتار را می کند به خاطر اثر شکستش بر اقتدار مرد. 1) تحقیر می کنه. باز عین بچه ها گریه ش شروع شد. ول کن دیگه. بزرگ شدی. خجالت بکش. 2) حمله می کنه. چی؟ چرا گریه می کنی؟ چی کارت کردم که گریه می کنی؟ گریه می خوای بکنی بیرون. اگه یه بار دیگه گریه کنی دعواش می کند. 3) بی اعتنایی می کنه. خانوم داره گریه می کنه پتورو می کشه روسرش از اتاق می ره بیرون. با کامپیوتر خودشو مشغول می کنه. در اتاقشو قفل می کنه. 4) مرد ضعیف تری باشه بعید نیست به خودش حمله کنه. بله منم بدم. ظرف رو می شکونه وسیله ای رو می کوبه بچه ای رو می زنه. 5) حتی خانوم اگه شوهر شما از این دسته ی آخره که وقتی گریه می کنی می دوه میاد جلو نوازش می کنه در آغوش می گیره آرومت می کنه بهت حق می ده. خوشحال نباش. اون رفتارها واقعی نیستند. تلاشی هستند برای بستن دهان گریه ی زن. یعنی توی این مرده خرابه. تو خودش داره می گه اه ولم نمی کنه بازم. ای بابا چه کارش کردم. توش خرابه. لذا اصلا گریه ی زن مردشکن است. بریم ببینیم چه اثری داره بر اقتدار مرد. مرد دوست داشت خانوم اینجا باشد برپایه ی مرد تا به مرد اعتبار ببخشد. خانومی که داره گریه می کنه می گه وضع من نسبت به تو اینه. تو بار و زحمتی هستی بر دوش من. پس برو نباش. داره دشنام می ده ناخواسته. گمشو. آزار. به خصوص اگه اینو شفاها هم به مرد بگه. تو همه ش اذیتم می کنی، یک آب خوش، هیچ وقت تو زندگی، یک بار نشده، همه ش اشک منو درمیاری، تو دوست داری من رو اذیت کنی. اینارو شفاها هم بگوید.

گریه ی صحیح:

حالا یه سوالی پیش میاد. اگر گریه مرد را می شکوند شما مردا مگه نگفتین خانوم ها باید لطیف باشن؟ لطافت اشک میاره. من خیلی وقت ها رفتم یه حرفی رو به شوهرم بزنم  اشکه خودش دویده آمده. بغضه زود ترکیده. اگه اینقدر گریه مرد را می شکند من نباید اصلا پیش مرد گریه کنم از دست مرد؟ خانوم یک جا دارد گریه بکند همین شکسته ام مرا دریاب اون طرف هم اثرش را روی مرد بگذارد و تامین بیشتری هم بگیرد. خانوما جاشو بلدید؟ کجا گریه کنید مردتونو نشکنید تامین اضافه تری هم بگیرید؟ خب وقتی که جاشو بلد نیستید برای چی گریه می کنید؟؟؟؟ یعنی تاحالا هرچی گریه کردید که مرد شکوندید. مدعیم هستید تازه؟ منتظرم هستید تازه؟ خب گریه مرد می شکند. این که می گیم آموزش اساسیه مال اینه دیگه که اگر ندونیم آثار رو گاهی بر حسب انتظارات خودمون عمل می کنیم. جاش سر شونه ی مرده. در آغوش مرد. بعضی خانوما می گن پس یعنی پیش دل خودمون نگه داریم؟ اصلا بریم سرسجاده و حرم گریه کنیم؟ خیر حتما به مردت بگو اینجوری تلنباری می شی از عقده ها که بعد فاصله ی عاطفی تو با مردت زیاد می کنه. روش گریه تو درست کن. زن باید اینو می گفت. من خیلی شکسته و داغونم. دلم می خواد گریه کنم. میشه یه دقیقه سرمو رو شونه ی شما بگذارم؟ اینجا بعید نبود مرد تامینش رو هم اضافه هم بکنه. این شکسته است. حمایت بیشتری می خواد. تامین اضافه تری بدهد. و وقتی سرشو گذاشت بفهمه چی بگه. نه اینکه سرشو بزاره بگه علی تو خیلی بیخودی! خب این که دوباره با کلامش مرد را شکست. دیدید خداوند این رو به طفل یاد داده؟ به طور فطری و غریزی میاد عمل می کنه؟ مامان بچه ی دوساله شو می زنه اولین درخواست این بچه از مادر چیه؟ آغوششو می خواد. داره با این پیام الهی به مادر می گه اگرچه از دست تو شکسته ام ولی برای آرام شدن پناهی جز تو ندارم. اینجا زن باید بگه اگرچه از دست تو آزرده ام ولی مامنم تویی. پایه ام تویی. وای به حال اون زنی که داره گریه م می کنه بعد به مرد می گه برو به من دست نزن. با من حرف نزن. اصلا نمی خوامت. اون خیلی کشنده ست خیلی. خیلی. بترسید که همونجا مرد یه وقت یه تصمیم خیلی سخت و زشتی رو بگیره یا از کوره دربره ضربه ای به خودش دیگری شما بزند.



فرشته بانو
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر