همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

همسر بهشتی

زن ها فرشته اند...

fereshte.goodwife@gmail.com
کانال ایتا: heavenlywife@

آخرین مطالب

چرا حالمون خوب نیست؟ (۴)

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۰۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم. 


(سلام. طبق معمول تاکید براینکه لطفا از پست اول این موضوع شروع کنید و اینکه نظرات پست های قبل رو بخونید. بعد از اون دوتا نکته خیلی جالب میخواستم بگم که مربوط به دلیل جسمانی میشه. اول اینکه تا زمستونه تا میتونید گل نرگس بخرید و بو کنید. اصلا هم لازم نیست زیاد باشه. یک شاخه که دوسه تا گل داشته باشه هم کافیه. مهم مرتب بوکردنش هست. گل نرگس به شدت در رفع افسردگی و خمودی ماه های سرد موثره. و اصلا بیشتر از اینکه تزیینی باشه یک گل داروییه. میتونید خواص بیشترش رو با یک سرچ ساده پیدا کنید. درباره گل نرگس حتی حدیث هم داریم که گل نرگس رو زیاد بو کنید برای رفع افسردگی بسیار موثره. خلاصه علیکم به گل نرگس! غیر از اون بحث ورزش بود که تو همون پست یکی از دوستان در کامنت اشاره کردن و نقش خیلی موثری در به تعادل برگردندن مزاج های بدن و سلامت جسمی و روحی داره.)


خب بریم سر بحث خودمون. به دلیل اجتماعی رسیدیم و بخش اولش که بیماری های مسری زنانه بود و رو گفتم موند چندتا نکته دیگه. 


مشکل دوم: بیکاری


بله یکی از دلایل اصلی حال بد بیشتر خانم ها تو این روزگار بیکاری هست! 

میدونم به محض دیدن این عنوان تقریبا بیشتر شما میگید خب من که با این معضل مواجه نیستم و من که اصلا بیکار نیستم و خیلی کار دارم. فرقی هم نمیکنه یک خانم کارمند تمام وقت با چندتا بچه باشید یا یک دختر مجرد شاغل یا یک خانم متاهل خونه دار بی بچه یا یا معاون وزیر! فقط آدم های معدودی در زمان های معدودی ممکنه به این حس برسن که«من بیکارم» که اون هم معمولا موقتیه و خیلی زود با درگیری های مختلف پرمیشه.

بله اصلا خاصیت زندگی دنیا اینه که ما رو مشغول میکنه. حدیثی هم از امیرالمومنین(ع) هست که مضمونش به این موضوع نزدیکه که میفرمایند (اگر نفست را به کاری مشغول نکنی او تو را مشغول می کند)  مهم اینه که نفس ما چه اندازه ای باشه. برای یکی که ظرفیت روحی کوچیکی داره و تلاشی برای وسیع کردنش نکرده، همون خوردن و خوابیدن روزانه هم میتونه کل برنامه ش رو پرکنه یا تمام دغدغه ش باشه. همون طور که نمونه هاش رو حتما سراغ دارید. بعد چند مرتبه که بالاتر میاد همون خوردن و خوابیدن به علاوه مشغولیت های معمول زندگی مثل خرید، مهمانی رفتن، مهمانی دادن، تلفن صحبت کردن، غذا پختن... و ممکنه حتی به کتاب خوندن جدی هم نرسه! برای عده ای این وسط درس خوندن یا کار کردن هم اضافه میشه که خب طبیعتا وقت گیره. اما باز هم همه چی به ظرفیت روحی ما بستگی داره و برای عده ای ممکنه با درس و کار تمام وقت و ... باز هم وقت و انرژی زیادی برای کارهای دیگه بمونه. خب اون انرژی ای که در مجردی دانشگاه رفتن و درس خوندن از ما میگیره، در متاهلی کار خونه میگیره. بچه هم که اضافه بشه احساس میکنیم جای خالی ای نمونده که وقتی برای کاری دارشته باشیم. میشه از صبح که بیدار میشیم مشغول باشیم و در نهایت فقط به رتق و فتق امور خونه خودمون و کارهای روزمره برسیم و همیشه هم کار عقب افتاده برای انجام دادن داشته باشیم. این همون بحث حدیثه که گفتم، اگر مشغولش نکنی، مشغولت میکنه... من یه وقت هایی به سیره امام یا حضرت آقا یا بقیه علما دقت میکنم میبینم اینها اداره امور مملکت رو دارن، کلی جلسه و دیدار دارن، برنامه های شخصی دارن، مثل ما خواب و خوراک دارن، مطالعات جدی و تدریس دارن، رسیدگی منظم به خانواده دارن... و خب در نهایت من میگم وقت ندارم و نمیرسم ولی اونها نمیگن. قضیه چیه؟ 

 همون اوایل اوایل ازدواجمون با همسرم رفته بودیم پیش عالمی تا نصیحتمون کنن. ( کاری که دیگه تکرار نشد و ای کاش میشد) همسرم همون جا از ایشون پرسید که من تا همین الان هم زندگیم به اندازه کافی شلوغ بوده و برنامه ش پر بوده، درس و کار و رسیدگی به پدر و مادر و ... بعد حالا میخواد همسر اضافه بشه، وظایف زندگی مشترک و خونه اضافه بشه، بعدها تربیت فرزند و رسیدگی به اون اضافه بشه... چه جوری میشه؟ وسط اون برنامه شلوغ چه جوری این همه مسئولیت وقت گیر دیگه رو هم جا بدم؟ ایشون در جواب فرمودن دقیقا همین طوره که میگید و به زودی خودتون میبینید که وسط اون برنامه ها همه این دغدغه ها و کارهای جدید هم اضافه میشه و شما برای اینها هم ظرفیت و وقت و انرژی پیدا میکنید و باز هم جای خالی دارید. اصلا معنای شرح صدر همینه. هی بزرگ تر میشید و هر ظرفیتتون بیشتر میشه. و خب همون طور که فرمودن ما به عینه این رو تو زندگی دیدیم البته به دو شرط. شرط اول اینکه همزمان با اضافه شدن کارها و مسئولیت های جدید ظرف وجودی مون رو هم بزرگ کنیم به کمک ارتباط با خدا و تقویت ایمان و توکل و ... و شرط دوم اینکه مشغولیت الکی برای خودمون درست نکنیم و خودمون رو مشغول نشون ندیم. که هردوش خیلی مهمه و الان تاکید من روی نکته دوم درباره ما خانم هاست. 

مادرجون من تعریف میکردن که قدیم نه اجاق گازی بوده نه یخچالی نه ماشین لباس شویی ای. کلی بچه تو یه خونه بودن و معمولا هم خونه ها مهمون داشته. برای یه غذا درست کردن ساده  باید میرفتن تو زیرزمین با هیزم و ذغال و اینها اجاق رو روشن میکردن، دیگه بزرگ میذاشتن، آب جوش می آوردن تا برنج آبکش و بعد دم کنن. بعد تازه میرفتن لب باغچه با آب چلوها جوراب های کثیف رو هم میشستن که هدر نره! این یه مورد ساده و دم دستی از کارهای روزانه قدیمه که حتما شما نمونه های زیادیش رو شنیدید. حالا من مقایسه میکنم با خودم که برنج رو میریزم تو پلوپز و زحمتش فقط یک شستن برنج و پیمانه کردن آب و ریختن نمک و روغنه و لباس ها هم تو ماشین و پودر و یک دکمه. خب وقتی زندگی اینقدر آسون شده و تازه تعداد بچه ها و اعضای خانواده هم کمتر شده پس این همه وقت اضافه ای که ما باید داشته باشیم کجاست؟

اینو واقعا باید از خودمون بپرسیم و هرکس جوابش رو پیدا میکنه. یکی خوابش زیاده، اغلب وقت مرده خیلی زیادی رو تو گوشی یا لپتاپ یا پای تلویزیون میگذرونیم، تلفن وقت میگیره، فکر و خیال وقت میگیره، رسیدگی بیش از اندازه به کارهای خونه و هرروز جارو گردگیری کردن، مدام برق انداختن وسایل، غذاهای سخت درست کردن... وقت میگیره. زیادی اهل مهمون بازی بودن وقت و انرژی میگیره، خیلی اهمیت دادن به ظاهر وقت میگیره... و از همه مهم تر اینکه ما «از خودمون توقع کار خاصی نداشته باشیم» از همه بیشتر وقت میگیره. به همون که هستیم قانع میشیم و نفسمون ما رو جوری مشغول میکنه که سالی یبار هم احساس بیکاری نکنیم. در حالی که واقعا کاری نمیکنیم. 

حالا به نظر من این موضوع بیکاری تو جامعه زنان بیشتر رایجه این روزها. حداقل مردهای متاهل به هرحال وظیفه اصلی شون فرق چندانی با قدیم نکرده. به محض ازدواج باید خانواده رو تامین مالی کنن. و این تامین مالی بزرگترین وقت و انرژی رو ازشون میگیره. حالا کار نداریم که قدیم روی مزرعه و با عرق ریختن انجام میشده و الان پشت میز و در حال چای خوردن. بله اونها هم شاید باید با خودشون فکر کنن من وقت یا انرژی اضافه دارم ولی من قضاوتشون نمیکنم. 

به اینجا که میرسیم یه عده به ظاهر از بحث ما جدا میشن خانم هایی که تمام وقت شاغلن، خانم هایی که چندتا بچه دارن، بچه دارن و درس میخونن و ... اما من میخوام بگم با اینکه ظاهرا به نظر میرسه نسبت به خانوم های خونه دار بی بچه یا با یکی دوتا بچه شما مشغولیت های خیلی زیادی دارید ولی باز هم خودتون رو با نمونه های بالاتر مقایسه کنید. به اون بحث شرح صدر فکر کنید و ببینید کجای این کیسه پر، میشه یه دغدغه، یه کار مفید دیگه، یه کار خوبی که خدا دوست داره، یه برنامه برای رشد خودتون یا جامعه تون رو جابدید؟ مطمئن باشید اگه شرط اول رو به جا بیارید این کیسه هیچ وقت پاره نمیشه فقط بزرگتر و بزرگ تر میشه و نمونه ش تو زن های شاد موفق اطرافمون کم نیست.

اما وقتی برسیم به دختران مجرد و خانم های متاهل خونه دار دیگه ضرورت موضوع کاملا واضحه. باید یک کاری بکنیم! اینقدر بیکار، بی دغدغه، بی رشد بودن کنار همه مضرات دیگه بیشتر از هر چیز حال ما رو بد میکنه. انسان در تکاپوئه که معنا پیدا میکنه. در سعی و تلاش. در رشد. حدیثی که خیلی از ما حفظیم که از ما نیست کسی که دو روزش مانند هم باشد، چطور درباره ما صدق نمیکنه وقتی هفته ها و ماه های مشابهی داریم که تفاوتشون در بعضی جزئیات بی اهمیته فقط؟

تا قبل از دنیای مدرن دخترها زود ازدواج میکردن، به محض ازدواج بچه دار میشدن و مرتب بچه می آوردن، کارهای خونه همون طور که گفتم واقعا سخت و زمان بر بوده... اما حالا ما بیست و چندسالگی ازدواج میکنیم، خیلی وقت ها چندسال بدون بچه ایم، بعد به تعداد محدود و با فاصله زیاد بچه می اریم، در حالی که وسایل الکترونیکی به شدت زندگی ما رو راحت کرده... این وقت اضافه رو خدا برای چی به ما داده؟

نگید در کنارش درس می خونیم که اصلا بهانه خوبی نیست مخصوصا برای مایی که همون درست خوندن رو هم خوب و جدی انجام نمیدیم. اونهایی که درس هم نمیخونن که هیچی. این همه ساعت، این همه روز چطور میخوایم جواب اسرافشون رو بدیم؟

من یک زمان هایی به خودم میگفتم کار خونه خیلی زمان میگیره. یک خونه کوچیک رو هم هرچقدر جمع کنی و بسابی باز کار داره. مخصوصا اگه بچه کوچیک تو خونه باشه. همه کارها هم که به صورت ادواری تکرار میشن، واقعا اگه بخوایم یه خونه برق افتاده داشته باشیم همیشه مشغولیم. تا اینکه یادم نیست کجا، مطلبی از یک خانم متاهل شاغل خوندم که نوشته بودن من کار تمام وقت و بچه دارم. تو کار خونه م هم از کسی کمک نمیگیرم و تمامش با خودمه. و با روزی یک ساعت کار خونه ما همیشه غذای گرم خونگی داریم و خونه مون هم به شکل خوبی مرتبه و لباس هامون هم شسته میشه و ... خوندن این جمله ها خیلی منو تکون داد. دیدم خیلی روزها از صبح دارم دور خودم میچرخم که یک غذا بذارم یا دوتا ماشین لباس بشورم. در حالی که همه اینها رو میشه تو یک ساعت فشرده کرد و بعد با فراغ بال به کارهای دیگه رسید. یه سری کارهای ادواری مثل جارو و گردگیری و مرتب کردن کمد و کابینت و یخچال و غیره هم میشه یه وقت به خصوص تو روز تعطیل داشته باشه و تمام. حالا من یک عمره درگیر کار خونه بودم! حتی اگر بگیم اون خانم خیلی تر وفرز بودن یا ما باید دو وعده غذا بپزیم یا خونه مون قدیمیه کار زیاد داره و ... نهایت دوساعت. مخصوصا مهمه که این دوساعت تاجای ممکن به هم پیوسته باشه که تو ساعت های دیگه فراغت بال داشته باشیم نه اینکه پراکنده باشه تو تمام روز. 

بعد میرسیم به بحث بچه داری. خود من تا همین چندوقت پیش میگفتم بچه داری کار تمام وقته و من مخصوصا از وقتی دخترم بزرگ تر شده و خوابش کم شده نیاز به توجه و بازی بیشتری هم داره دیگه هیچ وقتی برای کار دیگه ندارم. اگر هم برای کارهای دیگه وقت میذاشتم کلی عذاب وجدان داشتم که برای اون کم گذاشتم و مادر خوبی نیستم. تااینکه یک روز که از شدت مشغولیت بچه داری کلافه شده بودم و واقعا به استیصال رسیده بودم که خدایا من نمیخوام همین یک بچه رو داشته باشم و از طرفی نمیخوام تنها کارم بچه داری باشه(گرچه مهم ترین کارمه!) ولی هیچ وقتی ندارم چکار کنم؟ باید صبر کنم تا ده پونزده سال دیگه؟

همون روز خیلی راحت با یک برنامه ریزی ساده مشکل حل شد. دیدم دختر من حداقل در شبانه روز دوازده ساعت میخوابه. از این دوازده ساعت من در بیشترین حالت باید هشت ساعتش رو خواب باشم (اگر خواب باکیفیتی باشه، که خیلی وقت ها مشکل تو کیفیت خوابه اگر زیاد میخوابیم) و بیشترش حتی ضرر هم داره برای بدن. چهار ساعت مفید اینجا موند. بعد رسیدیم به ساعت هایی که بیداره. تو اون دوازده ساعت پنج ساعتش رو گذاشتم برای توجه مستقیم به بچه. بازی کردن وقتی تمام هوش و حواس و دغدغه م اون لحظه بازی با اونه، غذا دادن با حوصله، خوابوندن، کتاب خوندن و ... واقعا بچه اگر مادرش پنج ساعت توجه مستقیم بدون اینکه فکرش و حواسش جای دیگه باشه یا گوشی دستش باشه یا تلفن صحبت کنه یا مشغول کار خونه باشه، بهش داشته باشه کاملا براش کافیه. مخصوصا که همین نیست و در کنارش پنج ساعت توجه غیرمستقیم گذاشتم. توجه غیرمستقیم یعنی وقتی دارم کار خونه میکنم و خب به هرحال بچه همراهمه، وقی تلفن حرف میزنم، وقتی سخنرانی میذارم تو خونه، وقتی نماز میخونم و ... اگر خیلی کار دارید و اون چهار ساعت زمان خالص پاسخگو نیست، میشه دوساعت دیگه هم اینجا اضافه کرد که بچه با پدرش باشه، با مادربزرگش باشه، پارک، مهد ساعتی یا کلاس و کارگاه باشه، خونه دوستش باشه، تلویزیون ببینه، بازی های خاصی که توجهش رو به شدت جلب میکنه و به شما کار نداره مثل آرد بازی و آب بازی بکنه و ... و یا دوباره دو ساعت از خواب کم کرد و به جاش کیفیتش رو بالا برد. درنتیجه شش ساعت خالص در روز داریم که معادله با یه کارمندی که هشت صبح کارش رو شروع میکنه تا دو ظهر. میشه پروژه برداشت! با همین کار خونه و بدون کمک و با بچه ای که مدام غر میزنه و بازی میخواد و خوابش کمه. ( و همه نکته این برنامه در اون ساعات توجه مستقیمه که ان شاالله بعد این مطالب یه پست اختصاصی درباره ش مینویسم.)

وقتی این برنامه رو در اون اوج استیصال وقت نداشتن ریختم فکر نمیکردم اونطور که روی کاغذ معجزه به نظر میاد در عمل هم همون طور باشه. اما شد. مخصوصا اینکه اون ساعت های توجه مستقیم خیلی از مشکلات رو حل کرد. و اونجا بود که من دیدم روزهای قبل چون ذهنم درگیر کارهایی بوده که بچه اجازه انجامش رو نمیده کل دوازده ساعت رو فقط توجه غیرمستقیم داشتم و اون هم هی بیشتر غرمیزده و بیشتر می چسبیده به من. درحالی که اون توجه مستقیم بدون عذاب وجدان و با خیال راحت(چون میدونم تو اون روز شش ساعت برای خودم دارم) خیلی از مشکلات رو حل کرد. 

خب البته این رو در نظر بگیرید که این برنامه یه روز عادی بدون مهمون بدون مریضی و ... است. تو اون روزا همه چی عوض میشه همون طور که در حالت بدون بچه هم عوض میشد. به علاوه باید حواستون باشه که برنامه زندگی رو جوری بچینید که ساعت خواب بچه ساعت خستگی شما نباشه، عوامل پرت کننده حواس مثل گوشی و تلفن رو دورکنید و عزم جدی کنید که از همه شش ساعتتون استفاده مفید کنید و همه کارها دیگه رو بذارید برای اون پنج ساعت توجه غیرمستقیم. و خب همه اینها ممکنه! برای کسی که انگیزه داره یک کاری بکنه،خودشو بالا بکشه، معرفتشو زیاد کنه، خدمتی به جامعه ش کنه، به وظیفه الهیش عمل کنه،  به یه جایی برسه و دو روزش مثل هم نباشه!


به اندازه کافی طولانی شد که من دیگه وارد بحث «خب حالا این وقت اضافه رو چکار کنم؟» نشم. اون به عهده شما باشه. منتظر پیشنهاداتتون در کامنت ها هستم. 



۹۶/۱۱/۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰
فرشته بانو

نظرات  (۲۰)

از نماز شب خون ها شنیدم که برکت میده به وقت و به ذهن یعنی راه ذهنی باز میکنه واسه آدم تا گرایش پیدا کنه به کارهای متعالی و حتی حوصله و انگیزه را هم بالا میبره 
پاسخ:
بله بله چقدر تذکر به جایی بود!
اصلا من از قول یکی از بزرگان شنیدم که نماز شب اینقدر که فایده های دنیوی داره واسه آدما، ثوابش اون اندازه مطرح نیست. 
۱۰ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۲۹ زهرا سادات

سلام

احسنت

عالی

چه به موقع به این مطلب رسیدم

تو شرایطی که واقعا به استیصال رسیدم

با وجود یه پسر اول دبستانی پر کاااار و شلوغ و شیطون و البته بی نظم و یه دختر یه سال و نیمه شیرخوار و بهونه گیر ( چون صبح مهد میذارمش )

و البته شاغل بودن و اخری هم که از همه سختتره یه همسر کارمند در حال تحصیل اونم تو دانشگاه دولتی !!!1 و تقریبا غیر فعال تو خونه داری ...

حتما این برنامه حتی برای من هم مفید خواهد بود

 

 

من واقعا ازت ممنونم

خدا بهت خیر بده عزیزم

برام دعا کن

پاسخ:
سلام زهراسادات جان. خدا بهتون توان بده. حق دارید مستاصل بشید واقعا. 
میدونید من اگر بخوام به شما یه کلید طلایی بدم همون بحث توجه مستقیمه. به شدت تو وقتتون صرفه جویی میکنه. یعنی یه ساعت توجه مستقیم واسه پسرتون که میتونه همزمان باشه با انجام کارهای مدرسه ش. یعنی اگه دارید باهاش کاردستی درست میکنید همزمان کل فکر و ذکرتون پیش اون باشه حرف بزنین بخندین شوخی کنین قصه بگین... یا با دخترتون همون طور دوسه تا نیم ساعت فقط و فقط باهاش بازی کنید، البته میشه پسرتون هم تو این بازی باشه ولی حواس شما به هیچ دیگه نباشه حتی تلفن رو هم بکشید... این کارها به شدت بچه ها رو آروم و قانع میکنه و تو ساعتای دیگه یه فراغت و آرامشی بهتون میده که به بقیه کارهاتون برسید. 
خوب اول باید بگم که این ها که گفتی خیلی خوبه برای من که مجرد شاغلم هم خوبه (تقریبا) چون اصل ِ اصلِ اصلش داره برنامه ریزی را میگه
اما عیبش برای شیفت در گردش هاست 
شیفت در گردش ها اگر بچه هم داشته باشن (اکثر همکارای من) دیگه نمتونن بگن ساعت استراحت بچه ساعت  خستگی یا چی ِ من نباشه یا باشه :/ 
پاسخ:
سلام ستاره جان. بله شما کلا اوضاعتون فرق میکنه. من فکر میکنم شما باید بشینی مثل همون روز که من فکر کردم برنامه خودتو دربیاری که با شرایط خودت هماهنگ باشه. 
میدونی من اصل حرفم برنامه ریزی بود ولی برای اینکه وقت پیدا کنیم به یه کاری برسیم که پستم اینقدر طولانی شد به توضیح اون کاره نرسیدم. دوستان هم که همکاری نمیکنن بحث جلو بره. 

سلام. دغدغه این روزهای ما!!!
و صحبتهای کسی که این دغدغه را دارد و به راه حل هایی هم رسیده.
ممنون بابت قلم زدن راجع به این موضوع.
مخصوصا اینکه در این روزگار عده ای هم از این طرف بوم افتاده اند و به بهانه مادر خوب بودن همه زندگی و رشد خود را حتی به عنوان مادر تعطیل کرده اند... و متاسفانه این باعث کسلی شان شده...
برنامه ریزی معجزه می کنه.
باز هم ممنون
پاسخ:
سلام خانوم. بله واقعا برنامه ریزی معجزه میکنه. اگار وقت اضافه تولید میکنه حتی! :)
اون تذکر درباره بهانه مادر خوب بودن هم خیلی به جا بود! کاش با مصداق بیشتر بازش میکردید. 
۱۰ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۲۹ دوست قدیمی شما
سلام
واقعا به نکته ظریفی اشاره کردید منم چند وقت پیش به همین نتیجه در مورد خودم رسیدم. این که الکی وقتمون میره.
البته یه نکته هم هست.
بی تعارف بگم. من خیلی دوست دارم تو خونه خودم غذامو درست کنم بچه داری کنم و این حرفا. ولی وقتی نیست دلم بهانه می گیره. تو خونه دست و دلم به کاری نمیره. ذوق و شوقی نمی مونه. حالا خوبه شکر خدا نصفش وقت روز بیرونم. از صبح تا ظهر یا عصر نیستم. ولی عصر میام تا غروب استراحتم بعدش شبا میتونم کارامو بکنم.
اما آخر هفته ها غیر انجام دادن کارا عقب افتاده یا هفتگی و روتین. دلم غصه دار میشه . دوست دارم وقت هامو گاهی با کسی قسمت کنم و بهش تکیه کنم ولی خب این وسط فقدان اون فرد باعث میشه ما هم بهانه گیر بشیم بگیریم بخوابیم یا بشینیم تو نت بچرخیم. حالا هر کی یه بحثی دنبال می کنه. من یه مدت مدیدی هست چند سال همش مطالب ازدواج و اینا می خونم خیلی هم بدردم خورده ولی دیگه خسته شدم و ظرفیتم هم تموم شده. دوست دارم کتاب بخونم ولی ذوقشو ندارم. مثل یه کسی که اشتهاش کور شده.
بنظرم نصفش به خواستن و اراده هست و نصفش هم به تغییر موقعیت.
باز خدا رو شکر که کمکم کرد و روزی داد و منو از بیکاری نجات داد وگرنه تا الان معلوم نبود چی میشدم.
امیدوارم تا عید خبر از دونفره هام بهتون بدم.:)
برام دعا کنین قبلش برای همه دعا کنین:*
پاسخ:
سلام عزیزم. حالت رو کاااملا درک میکنم و میدونمکه اصلا آسون نیست. 
ولی باید مراقب باشی مجرد بودن نشه بهانه همه کم کاریا. مگه ما خانم های متاهل با وجود همسر و بچه و حتی یه زندگی بی نقص همین حالت های کسلی و خمودی و تو نت چرخیدن رو نداریم؟ پس عامل اصلی درونیه. چیزایی مثل ازدواج فقط به صورت موقت میتونه حال ما رو خوب کنه. 
حتما دعا میکنم. شما هم واسه ما دعا کن :*
چه مطلبی خوبی بود توی این بحث. این از همه جالبتر بود انگار. در مورد خونه داری انگاره یه خوره ای وجود داره در خانمای خانه دار جوان:) همش دوست داریم خونمون از تمیزی برق بزنه ولی فراموش می کنیم که اگه لحظه ای خونه خیلی تمیز باشه لحظه ای هم خواهد بود که خیلی نامرتب و غیرتمیز خواهد بود. روزی نهایت 2 ساعت کار در خانه به صورت پیوسته آدمو قانع می کنه. خیلی از خانمای موفق ناهار و تکلیف شامشون قبل از ظهر مشخصه.
منم یه زمانی همش با خودم مدام تکرار می کردم "زمان ندارم" و این بهانه شده بود همش تو خونه و درگیر خونه باشم اما امتحانی یک کلاس دو روز در هفته ذهنمو درست کرد.حتی تا قبل از اون می گفتم انرژی ای برای بیرون رفتن و راه رفتن ندارم!اگه راه برم انرژی کم میارم!
پاسخ:
ممنون فاطمه جان. فکر میکنم به خاطر این بود که از همه مفصل تر نوشتمش!  :)  (در جواب اون دوستانی که هی تذکر میدن کوتاه تر بنویس!)
بله اون خوره رو کاملا موافقم. البته نمیشه منکر این قضیه شد که تا آرامش نبشه رشد اتفاق نمی افته و بخش عمده آرامش به همین موضوع ساده مرتب بودن خونه مرتبطه. ولی خب اینکه دچار افراط و تفریط نشیم خیلی مهمه. 
اینکه برنامه غذایی داشته باشیم هم خیلی مهمه. ممنونم از تذکرت. کاش میشد برای همه ینا یه پست جداگانه نوشت که تجربیاتمونو با هم به اشتراک بذاریم. 
سلام. از مطالبتون خیلی استفاده می کنم. متشکرم.
پاسخ:
سلام هانیه جان. خواهش میکنم. ان شاالله  در عمل مفید باشه براتون. 
آقا تو چرا اینقدر خوبی؟ :*
یه جمله شنیدم که میگفت اونهایی که همیشه میگن وقت ندارم، کمتر از همه کار می کنن!
با شنیدنش اساسی یه تکونی به خودم دادم!

کلیپی که تو این پستم گذاشتم رو دوستان ببینن. اونم باعث شد من اساسی یه تکونی به خودم بدم :)
http://lucy-may.blog.ir/post/3281
البته شما که میدونم کارت درسته، هر کس که با بی حوصلگی و وقت گذرونی ذهنش مشکل داره ببینه حتما.
پاسخ:
ممنووون لوسی می جان. 
و خیلی خیلی ممنون بابت معرفی این تدتاک. انقدر خوب بود که بلافاصله گذاشتمش تو کانال. 
اتفاقا من اصلا هم کارم درست نیست. تو هر مورد فقط یکی دو قدم شاید جلوترم اونم در حدی که مشکل و راه حلش رو پیدا کردم. کلا تو راهیم همه :)
بنظرم مهمترین سرمایه ی هر کدوم از ما آدما وقتمونه و این وقت خیلی زود تموم میشه... به چشم بهم زدنی... همینطور که تا الان که به این سن رسیدیم، وقتی گذشته امونو مینگریم حس میکنیم مثل یه چشم بهم زدن بوده و خیلی سریع گذشته و فقط کارای خوب و بدمون مونده... خیلی سریع بقیه ی عمر هم میگذره و همه ی ما روز قیامت دور هم جمع میشیم. روزی که یوم الحسرته و خیلییی از آدما رو میبینیم که جاشون چقدررر عالیه و شاگرد ممتاز بودن و چقدررر از همین یه ذره عمرشون استفاده های مفید کردن و حسرت میخوریم که خیلی چیزها رو باختیم...
اما نظر من برای اینکه بفهمیم از این عمر باقیمونده باید چطور استفاده کرد (عمری که معلوم نیست چقدرش مونده چند دقیقه یا چند سال)، باید هدف داشت... یه هدف بزرگ که انرژیمونو، عمرمونو، وقتمونو و بهترین سرمایمونو پای هدفمون بذاریم...
برای رسیدن به هدفمون هم باید فکررر کنیم... اینکه چرا خلق شدیم؟ از کجا اومدیم و به کجا میخواییم بریم؟ باید زمان بذاریم و مطالعه کنیم. کم چیزی نیست. قراره بقیه ی عمرمونو با اون هدف بگذرونیم
من از زمانی که فکر و مطالعه در اینباره رو شروع کردم، واقعا درهای برکت خدا رو حس کردم که مرتبا بهم اطلاعات مفید میرسوند
پاسخ:
ممنونم زینب جان از کامنت مفیدت. بله واقعا همینه که آب کم جو تشنگی آور به دست...
۱۳ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۳۴ نادیاخسته
سلام فرشته جون
ممنون از مطلب خوبت
خیلی خوب مینویسی
منم یه دختر ده ماهه دارم و هنوز نتونستم یه راهی پیدا کنم که هم به بچه برسم و هم به خودم. تقریبا این ده ماه همه کارهای شخصی من تعطیل شده. دخترم هم با چند ساعت توجه کامل راضی نمیشه و دوست داره تمام وقت باهاش حرف بزنی و بازی کنی. البته رفتار خودم تاثیر مستقیم روی این موضوع داشته و اینطوری عادتش دادم. من از اینکه با دخترم وقت بگذرونم خسته نمیشم ولی گاهی اوقات دلم حداقل یک ساعت وقت آزاد برای خودم میخواد که یه استراحت کوچولو بکنم


پاسخ:
سلام نادیا جان. نظر لطفته. 
خدا بهت توان بده عزیزم یکسال اول خیلی سخت و وقت گیره بچه داری. البته این موضوع تو بچه اول هم تشدید میشه چون بی تجربگی همه چیز رو چندبرابر سخت تر و وقت گیر تر میکنه. من خودم که برای بچه های بعدیم خیلی امیدوارم :)

به نظرم ما حالمون خوب نیست چون عادت کردیم که با یه موضوعی خودمون را ناراحت کنیم، به حال بدی عادت کردیم، حتی اگر اون چیزی را که دوست داریم بهمون بدن بازم راضی نیستیم

مثلا وقتی ازدواج نکردیم فکر میکنیم وقتی متاهل بشیم تمام مشکلاتمون حل میشه اما وقتی ازدواج میکنیم هم تازه اول ماجراست و هر روز یه دلخوری جدید از همسر یا از خانوادش.

یا وقتی بچه نداریم همش استرس داریم که وااای دیر شد و حسرت کسانی را میخوریم که بچه دارن ولی وقتی بچه دار میشیم غر میزنیم که وااای خسته شدم، وقتم مال خودم نیست و ...

وقتی دانشگاه قبول نشدیم استرس کنکور داریم، بعد توی دوره لیسانس به جای لذت بردن از درس و دانشگاه فقط حسرت فوق لیسانس قبول شدن را داریم و بعدشم میشه دوره دکترا و وقتی همه اینها تموم میشن میبینیم که هیچ لذتی از دوره تحصیلمون نبردیم و فقط دویدیم و همیشه به قول تو حالمون خوب نبود.

یا با خانواده همسرمون صمیمی میشیم غر میزنیم که وااای از من سو استفاده میکنن و توقعاتشون بالا رفته، باهاشون رسمی برخورد میکنیم ناراحتیم که چرا تحویلمون نمیگیرن

میشینیم تو خونه بچه مون را به روش خودمون بزرگ کنیم غرغر میکنیم که وااای فعالیت اجتماعی ندارم، بچه را میذاریم مهدکودک حالا ناراحتیم که وااای بچم افتاده زیر دست غریبه ها

سر کار نمیریم همش ناراحتیم که این همه درس خوندم خونه نشین شدم، شاغل میشیم حسرت خانومایی را میخوریم که همه وقتشون مال خودشونه

خلاصه که خودمون هم نمیدونیم چی میخوایم

پاسخ:
واقعا... واقعا...
بعد به هرکدوم از این آینده ها هم که میرسیم شروع میکنیم حسرت گذشته ای که قدر ندونستیمو میخوریم! مثلا ازدواج که میکنیم حسرت مجردا رو میخوریم، بچه دار که میشیم دلمون آزادی بی بچه ها رو میخواد، دکتری که قبول میشیم دوست داریم مثل بچه های کارشناسی خوشحال و بی دغدغه باشیم...

یه دلیل عمده دیگه هم که توی جامعه ما خیلیامون حالمون بده مقایسه مداوم خودمون با دیگرانه

خیلیامون همیشه توی یه مسابقه هستیم که باید از همه بهتر باشیم

مثلا یکی از دوستای من خودش تحصیلاتش دکتراست، متاهله و کارمند یه شرکت خیلی خوب، زندگی مشترک خیلی خوبی هم داره، ولی همیشه در حال ناله کردنه، چون تمام وقت داره شبکه های اجتماعی را چک میکنه و حرص میخوره که فلانی چی خریده که من ندارم یا چی خریده که از مال من بهتره 

حالا این خانم وضع خودش و زندگیش خوبه، اما هستن کسانی که خودشون توی زندگی مشکل دارن و مثلا میرن عکسای عاشقانه دیگران را میبینن و حسرت میخورن، فکر میکنن فقط خودشونن که خوشبخت نشدن


گاهی هم بعضی مقایسه ها خیلی مسخره است، مثلا من یه بار رفته بودم آرایشگاه با یه خانم جوان هم صحبت شدم، به من میگفت من خیلی به دوشس کمبریج حسودیم میشه!!! میگفت هر روز یه مدل مو و لباس، چرا من اینطوری نباشم


پاسخ:
ممنونم از نظرات خوبت نادیا جان. 
بله کاملا همین طوره. مقایسه ریشه خیلی از مشکلاته. کاش بشه یه پست مستقل درباره ش بنویسم. خیلی حرف دارم
من تمام وقت های اضافی و حتی غیر اضافیم رو کتاب می خونم..
همین
پاسخ:
:) چه کار خوبی میکنین. چه کتابایی؟
سلام فرشته بانو
ممنون بابت نوشته های با فکرتون. 
خیلی عالی بود مطلب. 
برنامه ریزی خیلی خوبه ولی فک کنم برای کسی ک وقت زیادی داشته باشه یا حداقل برنامه اش مرتب باشه یا شرایط جسمی اش عادی باشه. 
راستش من الان دو شرط بالا رو ندارم. 
ی مامان تنها دارم ک وظیفمه یک یا دو روز در هفته تمام وقت پیشش برم و روزایی ک نمیرم حداقل یکساعت و خرده ای باهم حرف بزنیم. 
از طرفی باردارم و جسمم خسته تر از همیشه است و خوابم بیشتر و توانم کمتره
و اینکه دانشجوی لیسانسم  و این خودش سبب میشه وقت کمی داشته باشم یا حداقل وقت اختصاصی کمی داشته باشم. رو تنها زمانی ک مطمئن میتونم برنامه بریزم بین الطلوعینه. بقیه روز نه. حداقل مرتب نیس و اکثرا عملی نمیشه برام. 
ی اشکال دیگه هم برنامه‌ریزی برای من داره استرسشه. حتی تو ساده ترین کارها. انگار با خودم رقابت دارم زودتر کارام تیک بخورند و احساس خوبی داشته باشم.
با توجه به شرایطم اصلا نمیتونم برنامه مرتب داشته باشم متاسفانه 
البته حتما تنها زندگی من اینطور نیس. میخاستم خواهش کنم با زبان شیواتون درباره برنامه ریزی جداگانه بگین و بنویسین لطفا.
ممنونم
راستی ممنون بابت پستهای طولانی تون ک مارو شریک میکنین. لطفا شرح بیشتر بدید ولی خلاصه ن. 😍 
پاسخ:
سلام مامان خانوم. ان شاالله به سلامتی بارتو زمین بذاری :)
عزیزم کاملا درسته تو شرایطت خاصه. و متاسفانه باید بگم با به دنیا اومدن بچه از این هم بی نظم تر میشه. پس اگه الان تونستی تو همین اوضاع افسار زندگیتو به دست بگیری که گرفتی و الا حداقل تا یکسالگی بچه ت واقعا سخته. البته منم همین دورانو گذروندم و واقعا هیچ کاری نتونستم بکنم جز اینکه صبر کنم بگذرن و بعد یه فکری به حال بعدش بکنم. برای همین کاملا درکت میکنم. 
اما راه حلی که شما داری اینه که برنامه شناور و منعطف داشته باشی. تو برنامه شناور لازم نیست کارای مشخص رو تو ساعتای مشخصی از روز انجام بدی. فقط حتما باید یه سری کار رو انجام بدی. مثلا هفته ای سه بار قرآن بخونی. یا ماهی سه تا کتاب بخونی و ... بعد اجزای این برنامه رو میتونی خونه مادرت، تو راه دنشگاهت، شبایی که بیخوابی به سرت زده و ... انجام بدی که اون تیک رو بخوره. غیر اون فقط اگه بتونی کارهای خونه رو مدیریت کنی و متصل به هم یه ساعت مشخصی همون اول روز انجام بدی، فراغت بالی که به دست میاری یه آرامشی بهت میده که واسه خیلی از کارای دیگه انگیزه و انرژی پیدا میکنی. مگر اینکه بی حالی و کسلی دوران باردای بخواد خرابش کنه که البته طبیعیه. 
درباره رسیدگی به مادرت هم اونو اصلا کار وقت گیر حساب نکن. اون رو هدف بدون. یعنی ما کلی برنامه ریزی میکنیم و تو ساعتامون جا باز میکنیم که یه کاری کنیم خدا ازمون راضی باشه، یا به وظیفه مون عمل کنیم... اون ساعتای شما که واسه مادرت میذاری بهترین ساعتای عمرته. مثل همون کار اضافی ای که در جهت رشد وسط برنامه روزانه ت گنجوندی. 

چقدر خوب شد یکی از طولانی بودن پست ها تعریف کرد. دیگه میخواستم بعد هرپست خلاصه ش رو هم منتشر کنم! :)
سلام . اینجا رو حتما ببینید.خیلی شبیه دغدغه شماست. با یک فکر اما به دو روش نوشته شده. جالبه که در تشخیص درد تقریبا همه خانمها تشخیص مشابهی دارند. فقط فکر میکنم شما ورژن مذهبی اش باشید.. 
http://chi-napooshim.com/item/240-why-should-i-work.html

و این 4 مطلب درباره برنامه ریزی و جدول کار و برنامه نوشتن و کشیدن  که من واقعا خوشم اومد و استفاده کردم. من آدم مذهبی هستم و نویسنده هم یه استایلیست و طراح مد و زیبایی هست ولی نگاهش به مبحث زمان و برنامه ریزی جالب بود و خیلی خوشم اومد.
http://chi-napooshim.com/item/222-how-to-get-organized-4.html
چه جوری برای زندگی و زمانم برنامه ریزی میکنم؟
و حتی نحوه برنامه خودش رو هم نوشته.
http://chi-napooshim.com/item/217-how-negara-manages-her-life.html

خیلی خوشحال شدم که نوشته شما رو خوندم. امیدوارم ما هم ازین دست افراد در جامعه مذهبیمون داشته باشیم. کسی که بتونه به جوونترها چالش ها رو معرفی و راهکار ارائه بده و براشون جذاب هم باشه. 
 ضمنا  نگارا یه جایی نوشته بود یه برنامه خارجی هست که کارهای خونه رو از صفر تا صد مشخص کرده و بهتون یادآوری میکنه که مثلا الان وقت این کاره. این برنامه رو یه زن غربی برای رسیدن به کارهای خونش در کمترین زمان با بالاترین بازدهی نوشته و مثل اینکه خیلی کاربردیه. نگارا معرفیش کرده بود. کاش ایرانیش رو هم داشتیم.. 

پاسخ:
سلام ممنونم از معرفی تون. من کم و بیش وبلاگشونو دیده بودم ولی نمیدونسنت تو این موضوعات هم مطلب دارن فکر میکردم بیشتر درباره لباس پوشیدنه و خب مخاطب ثابتشون نبودم. 
حتما این پستا رو میبینم بازم ممنون. 
۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۳۲ فاطمه سادات
سلام فرشته بانو
خدا خیر کثیر بهتون بده برای نوشتن این پست ها،من همون روز اولی که مطلب رو پست کردین خوندمش اما لازم بود درموردش فکر کنم تا بتونم نظرم رو بنویسم،راستش من تجربه زیادی در زندگی مشترک ندارم،هفت ماه پیش ازدواج کردم و کل این هفت ماه در مورد کارهای خونه احساس آشفتگی می کردم ، بعضی روزها تمام وقتم رو صرف کارهای خونه میکردم و آخر شب از این ناراضی بودم که چرا امروز فرصت نداشتم حتی برای چند دقیقه هم به کارهای مورد علاقه م برسم و روزهایی که به کارهای مورد علاقه م میپرداختم کارهای خونه انجام نشده بود،بعد برای کارهام برنامه ریزی کردم ،بعد از اجرای برنامه ریزی وضعیت بهتر شد اما مشکل کامل حل نشد، این در حالیه که توی دوران مجردیم مدیریت زمانم خیلی خوب بود  و با مشکل کمبود وقت مواجه نبودم ،بعد از خوندن این پست شما یه نکته ی خوب یاد گرفتم که چند روزه اجراش میکنم و فعلا خیلی راضیم اون نکته هم فشرده انجام دادن کارها توی زمان خاصی بود،الان که فکر میکنم میبینم خیلی از وقت کم آوردن من در گذشته به خاطر این بود که انجام کارها رو تو کل ساعتهای روز و حتی شب پخش میکردم،اینجوری تا برسم به ساعت انجام اون کار،هر کار دیگه ای هم که انجام میدادم استرس کارهای نکرده رو داشتم،همین استرس و فکر و خیال انرژی زیادی ازم میگرفت و در نهایت به انجام یه سری کارهام هم نمیرسیدم اصلا.الان با خودم قرار گذاشتم که هر روز صبح تا یه ساعت مشخص حتی الامکان همه ی کارهای خونه رو انجام بدم و بقیه ی روز دغدغه ی خاصی ندارم و کلی وقت آزاد دارم که توی یه کامنت حداگانه درباره ش براتون مینویسم.
پاسخ:
سلام فاطمه سادات. چقدر خوشحالم کرد کامنتت! نمیدونی چه حس خوبی داره که آدم بفهمه چیزی که گفته و نوشته تو زندگی یکی تاثیر عملی داشته. یه پست دیگه هم داشتم به اسم قانون سه آیت الکرسی که اون واسه خودمم خیلی مفید بود و همچنان ازش استفاده میکنم اگه ندیدی اون رو هم بخون. 
ممنون که برامون نوشتی و منتظر اون کامنتی که وعده دادی هم می مونم :)
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۴۱ پلڪــــ شیشـہ اے
سلام بانو جان.ممنون از بابت به اشتراک گذاشتن تجربیات ارزشمندتون.
http://rochak.blog.ir/1396/11/01/دفتر-برنامه-ریزی-بولت-جورنال
این رو هم دوستان ببینن.بانو الف جانم، این مطلب خوب رو در مورد یه روش برنامه ریزی خیلیییی جالب و کاربردی نوشتن. برای من که خیلی مفید بود.
+ خیر کثیر ببینید ان شاءالله
پاسخ:
سلام خانم. خیلی خیلی ممنون. شما هم خیر ببینین که لینکای به دردبخور رو به ما معرفی میکنین :)
رمان ..
کتابای فلسفی بیشتر..
سلام
وای چه عالی. من همیشه خواننده وبلاگتون بودم. چه اون زمان که مجرد بودم و از مطالبتون برای یادگیری استفاده میکردم و چه الان که بیشتر از یک ساله متاهل شدم و مطالبتون خیلی راه گشاست. شما جزو اون نویسنده هایی هستید که وقتایی که روحم نیاز به صیقل داره مطالبتون آرامش میده بهم.
خیلی دوست دارم تحصیلات یا رشته مطالعاتیتونو بدونم ( خجالت)

خیلی جالبه! همین دیشب نشستم و برای خودم برنامه نوشتم! اتفاقا منم تمیزکاری خونه و پیرایش خودم رو به ساعات اولیه صبح موکول کردم. سعی کردم مواقع اذان جزو نشانه های برنامم باشه هم برا نماز اول وقت و ادعیه هم برای یه استراحت. برنامه مطالعاتی و درس رو هم به ساعاتی که آزاده موکول کردم و یه ساعاتی رو هم تعیین کردم که فقط در اختیار خانواده باشم.
مطالبتون عالیه. واقعا درباره تنبلی و بهانه  باهاتون موافقم. من خودم به خاطر شغل همسرم الان ساکن یکی از شهرهای مرزی هستم و تنها بدون خانواده. و ارتباطم فقط محدود به خانمهای همکاره. اما هیچ وقت نذاشتم این تنهایی و دوری اذیتم کنه. البته چرا، بوده مواقعی که بی حوصله باشم یا خودمو ول کرده باشم (روم به دیفار) ولی سعی کردم خودمو جمع کنم! با مطالعه؛ با خیاطی و الان هم با آموزش مجازی زبان! و چقد دلم میخواد ادامه بدم حفظ قرآنی رو که چندسالیه ازش دور شدم :-( بهانمم فقط  کلاسه:-( امیدوارم سری بعد باهم حرف میزنیم خبر پیشرفتمو بدم بهتون....



و اما بنظر من مهمترین چیزی که مانع بلند شدنمون میشه(!) توقع زیادیمون از زندگیه! زندگی همینه؛ برای یکی با مشکلات مالی همراهه، برای یکی با مشکلات روحی، برای یکی بچه داری برای یکی نگهداری از پدر و مادر، یکی شاغله یکی مریض داره و و و . و تو همه اینها ماها عادت کردیم بگیم چرا بدبختیم. چرا برای "من" این اتفاقا افتاده و هزارتا چرای دیگه که بهانه میشه برای تنبلیمون.
به نظرم باید بپذیریم زندگی پر از فراز و نشیبه و اگه قراره همه  فراهم باشه بتونی خوب برنامه ریزی کنی بیشتر آبروریزیه تا برنامه ریزی :-D
امیدوارم منظورمو درست رسونده باشم

مشتاق خوندن مطالب دیگه ایم که قولشو تو نظرات یا پستها بهمون دادید :-))

پاسخ:
سلام زهراجان ممنونم از کامنت پرانرژیت 
من دانشجوی دکترای یکی از رشته های علوم انسانی هستم که از قضا روانشناسی نیست ؛) همزمان سطح دو حوزه رو هم دارم تموم میکنم. 

اتفاقا نکته آخری که گفتی تقریبا همون مضمونیه که من کلا پست ششم رو بر اساسش نوشتم. اینکه از غم، از گرفتاری، از دردسر راه فراری نیست. اینو بپذیریم و بعد میبینیم که چقدر آروم میشیم!

منم مشتاق کامنتاب بعدی شما از تجربه هات هستم :)

سلام
تشکر بابت نوشته های خیلی خوبتون  واقعا استفاده کردم.

زهرا خانومی که گفتید تو یه شهر مرزی دور از خانواده زندگی میکنید   من واقعا نیاز دارم که باهاتون صحبت کنم راجع به همین زندگی کردن توی شهر دیگه دور از خانواده
اگه وبلاگ دارین ممنون میشم واسم نظر بذارید  که باهاتون صحبت کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی